لوگوی سه گوش
دی 89 - السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

«اسماء شهدای شما از قبل در «لوح محفوظ الهی » ثبت شده است که اینان خواهند آمد و از اسلام و قرآن دفاع خواهند کرد .» (1) حضرت امام خمینی قدس سره

شهید مدرس

«پدرم سیداسماعیل، اجداد طاهرین ما را، سرمشق عبرت قرار می داد و می گفت: تسلیم ناپذیری در برابر زور و ستم را از جد شهیدمان، سیدالشهداءعلیه السلام بیاموزیم . یزید بن معاویه، در مقابل بیعت به آن حضرت، مال و منال فراوان و زندگی آسوده وعده داد . ولی او در راه مبارزه برای حق و حقیقت و دفاع از ایمان و عقیده خویش، آن وعده ها را نادیده گرفت و خون پاک خود و خانواده اش حتی نوجوانان و کودکان شیرخوار خانواده را فدا کرد .» (2)

شهید چمران

«ای حسین! درکربلا، تو یکایک شهدا را در آغوش می کشیدی، می بوسیدی، وداع می کردی . آیا ممکن است هنگامی که من نیز به خاک و خون خود می غلتم; تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق مرا به تو و به خدای تو سیراب کنی؟ از این دنیای دون می گریزم . از اختلافات، خودنمایی ها، غرورها، خودخواهی ها، سفسطه ها، مغلطه ها، دروغ ها و تهمت ها خسته شده ام . احساس می کنم که این جهان، جای من نیست . آنچه دیگران را خوشحال می کند; مرا سودی نمی رساند .

سرورم! آمده ام تا در رکابت علیه کفر و ظلم و جهل بجنگم . با همه وجود آمده ام . تاسوعاست . گروهی بزرگ از یزیدیان با تانک ها و توپ ها و زره پوش ها و ماشین های زیاد و سربازان فراوان در حرکتند . حق با باطل رو به رو شده است . دشمن سیل آسا پیش می آید و من می خواهم مثل یکی از اصحاب تو در کربلا بجنگم .» (3)

شهیدان کربلایی ایران

قطع شدن دست «حسین » باعث شده بود دیگران نسبت به او حساس باشند و کارهایش را زیر نظر بگیرند . او این را خوب می دانست و سعی می کرد تا آنجا که امکان پذیر است، اوضاع را عادی جلوه دهد . در این کار هم به خاطر سعی و تلاش بی وقفه خود موفق بود . خیلی زود کارها را با تمرینات مرتب یاد گرفته و شخصا انجام می داد . حسین عاشق محرم و سینه زنی بود . مخصوصا چون لشکر او به نام مقدس سیدالشهداءعلیه السلام بود; ایام محرم شور و حال دیگری در آن پیدا می شد . بعضی وقت ها که دوستان در سنگر جمع بودند; با آن دستش که قطع نشده بود، سینه زنی می کرد . چقدر با صفا بود! آخر او سردار سرلشکر شهید حاج حسین خرازی، فرمانده لشکر 14 امام حسین علیه السلام در جبهه ها بود . (4)

بعد از این، در این بازار، ضرب عشق باید زد

هم به نام خرازی، هم به نام زین الدین

هفت ماهه به دنیا آمد، لاغر اندام و ضعیف; تولدش روز سوم شعبان بود . او را غلامحسین نام نهادند . دوسال بیشتر نداشت که خانواده اش او را به زیارت امام حسین علیه السلام بردند . «غلامحسین افشردی » در سال 1359 ش . با نام مستعار «حسن باقری » در واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول به خدمت شد . اقدامات پیگیر و اساسی او در زمینه اطلاعات، به راه اندازی واحد اطلاعات، عملیات در ستاد عملیات جنوب منتهی شد . سر لشکر شهید حاج حسن باقری، عاشق مولایش بود . آن روزها، در ایام سوگواری امام حسین علیه السلام و درست قبل از عملیات محرم، فرماندهان سپاه در «قرارگاه فتح » واقع در منطقه عین خوش، جلسه هماهنگی تشکیل داده بودند . حسین خرازی، مهدی زین الدین، مجید بقایی و حسن باقری در جلسه حاضر بودند . پس از پایان جلسه، حاج حسن باقری با قد و قواره بلند ایستاد و با حزن و اندوه، مصائب کربلا را به زبان آورد . بعد، از روی کتابی که در دست داشت، شروع به خواندن کرد . وقتی به این جمله حضرت قاسم رسید: «شهادت از عسل برای من شیرین تر است .» دیگر نتوانست طاقت بیاورد و خودش را کنترل کند . جمله ها را بریده بریده و با هق هق گریه ادا می کرد . در همین حال با چفیه چشم هایش را پاک می کرد . بقیه تحت تاثیر قرار گرفته و با صدای بلند گریه می کردند . او دیگر نتوانست ادامه بدهد . نشست روی زمین و های های گریه کرد . (5)

شب تاسوعای امام حسین علیه السلام بود . غربت و غم از سر و روی بچه ها می بارید . نیروهای بعثی لحظه به لحظه نزدیک و نزدیک تر می شدند . چیزی به سقوط سوسنگرد نمانده بود . دشمن ناجوانمرد، پیشتر هویزه مظلوم را زیر پاگذاشته و از سد بستان و دهلاویه نیز گذشته بود . بچه ها با آنکه نفراتشان اندک بود و ساز و برگشان ناچیز، اما با شهامت تمام به دفاع از شهر ایستاده بودند . به سرافرازی نخلهای سرجدایی که در میانه آتش و خون هنوز ایستادن را پای می فشردند . در آن شب جانسوزترین ناله های عاشقان حسین علیه السلام در زیر چرخ های زمخت تانک های بعثی، له شد و سوسنگرد بر مظلومیت یاران پاکبازش گریست . عاشقانی چند در این شب رازناک، قفس خاک نهادند و به افلاک بال گشودند . از جمله شهید «رضا پیر زاده » و شهید «اصغر گندمکار» .

پس از شهادت این دو بود که شهید «حسین علم الهدی » چونان سیاره ای شعله ور، بر مدار مدور عشق و جهاد، یکپارچه آتش شد و گرگرفت . (6)

«مصطفی » در دوران کودکی و بزرگ سالی، پرده خوان عاشورا بود . در کودکی همسالان خویش را در مدرسه جمع می کرد و از عاشورا برای آنان می گفت و این تاریخ را یکبار دیگر در جبهه ها زنده کرد، با حماسه ای خونین چونان عاشورا . او پرده خوان عاشورا بود که خود پرده از حجاب های دنیوی برداشت و به سراپرده حقیقت پیوست . از کربلاییان بود و به آنان ملحق شد .

وقتی همیشه از «کربلا» بگویی و از نینوا روایت کنی، دیگر آنچه می گویی، زمزمه های گلویت نیست; بلکه رشحات روح توست .

وقتی «عشق » می گویی باید تمام وجودت زبانی شود تا با تمامت خویش از آن بگویی . عشق را نمی توان با زبان معمولی که از دنیا وصف کرده، شرح کرد . در عشق نمی توان زبان بازی کرد; نمی توان آن را با زبان قال گفت; بلکه با زبان حال و زبان حال، زبان دل است .

مصطفی از دل می گفت و بر دل می نشست . عشق را در مدرسه نخوانده بود . پای مکتب استادی زانو نزده بود . آموزه های او همه در مدرسه حقیقت و شهادت، یعنی مکتب اباعبدالله علیه السلام بود . استادی جز حسین علیه السلام نداشت و چه خوب شاگردی بود! «مصطفی کلهری » امیر خط شکن گردان سیدالشهداءعلیه السلام (لشکر 17 علی ابن ابیطالب) (7)

به امام حسین علیه السلام ارادت خاصی داشت . بیشتر اوقات از امام حسین علیه السلام و رشادت های او در روز عاشورا می گفت . بارها از زبان خودش شنیدم که می گفت:

«ای کاش با تو بودم یا حسین!»

فرمانده گردان به من و برادر «حمیدرضا همت » و برادر «تورجی زاده » دستور داد تا سنگر کمینی را نزدیک عراقی ها حفر کنیم و همان جا مستقر شویم .

مدتی گذشت . دشمن متوجه ما شده بود و باید در همان مکان می ماندیم و با گشتی های دشمن درگیر شده و از نفوذ آنان به جبهه اسلام جلوگیری می کردیم . یکی از گلوله های خمپاره دشمن، نزدیک سنگر ما اصابت کرد و برادر حمیدرضا همت سر از بدن پاکش جدا شد و به فیض شهادت رسید . او را با مشکلات فراوانی به عقب آوردیم . شب بعد، برادر محمدرضا تورجی زاده در خواب، همت را دید که می گفت: «آرزو داشتم مانند امام حسین علیه السلام به شهادت برسم که به حمد خدا رسیدم . اما سر امام مفقود نشد . سر مرا با جنازه ام به عقب بفرستید .» شب بعد بچه ها دوباره جلو رفته و سر این شهید را پس از دو ساعت جست و جو، یافته و به عقب انتقال دادند . (8)

السلام علیک یا ابا عبدالله علیه السلام

پیر مرد 70 ساله بود . پشت خط، مسئول ایستگاه صلواتی بود . محاسنی سفید و چهره ای نورانی داشت . بسیجیان به او «بابا صلواتی » می گفتند . و گاهی به شوخی می گفتند: «بابا امروز نور بالا می زنی!» واقعا چهره ای دوست داشتنی و شخصیتی مجذوب کننده داشت . از گفتار و رفتارش لطف و عطوفت می بارید . چهارماه بود به مرخصی نرفته بود . هر وقت علتش را می پرسیدیم . می گفت: «چرا به مرخصی بروم؟ من آمده ام در خدمت رزمندگان باشم . عمرم را کرده ام . این آخر عمری از خدا خواسته ام شهادت را نصیبم نماید . آرزو دارم شهید شوم و مانند امام حسین علیه السلام سرم از بدن جدا شود و بر نیزه قرار گیرد .»

از نظر ما، محال بود این آرزوی باباصلواتی برآورده شود . تا این که یک روز هواپیماهای دشمن منطقه را بمباران کردند . یک اکت به ایستگاه صلواتی اصابت کرد . پیرمرد به شهادت رسید . وقتی به کنار جنازه سوخته اش رسیدیم; سر در بدن نداشت . دو روز بعد بچه ها سر باباصلواتی را در نیزارهای اطراف رودخانه پیدا کردند . او به آرزویش رسیده بود! (9)

عملیات کربلای 5، در جبهه شلمچه، مامور حمل مجروح بودیم . نیروها به سمت شهرک دوعیجی پیشروی می کردند . دو نفر مجروح را به سمت آمبولانس بردیم . آتش خمپاره های دشمن شدید بود . به پشت خاکریز رسیدیم . یکی از بچه های آر . پی . جی زن، شدیدا از ناحیه سر مجروح شده بود . قمقمه آب را در آوردیم و نزدیک دهانش بردیم . ولی او نخورد و اشاره کرد آب را به دیگران بدهیم . یک وقت دیدم او به من نگاه کرد و با اشاره دست از من خواست او را به طرف راست بچرخانم . خیال کردم سمت چپ و شانه چپ او مجروح شده و نمی تواند به آن طرف بچرخد . او را به طرف راست چرخاندم . لبخندی روی لبهایش نشست . نفس بلندی کشید و آهسته گفت: «السلام علیک یا اباعبدالله!» و بعد تمام کرد . (10)

در این اواخر، «علی اصغر» به نورانیت عجیبی دست یافته بود که توصیف حالات معنوی ایشان، برایم مقدور نیست! حتی یک روز آن قدر احساس کردم چهره اش دگرگون شده و به اصطلاح عشق به شهادت در سیمایش نمود ظاهری پیدا کرده، که چند بار چشم هایم را بستم و گشودم و در دلم گفتم: خدایا! پناه برتو!

او به من گفت: «من می دانم این دفعه شهید خواهم شد . اگر عملیات در روز عاشورا باشد، در این روز، اگر در شب عاشورا باشد، در این شب و گرنه، در یکی از روزهای ماه محرم به شهادت می رسم .»

اول محرم سال 1362 بود که برای آخرین بار به جبهه رفت و همان گونه که خود پیش بینی کرده بود; در بیست و هشتم ماه محرم به مولایش حسین علیه السلام پیوست . (11)

روز قبل از آغاز عملیات شوش، من به شدت مریض شدم . غروب دلتنگی بود . توی سنگر دراز کشیده و با درد خود خلوت کرده بودم . تازه چشمم گرم رؤیایی خوش شده بود که یکباره غلتی خوردم و آینه رؤیایم شکست . احساس نیم خفته ام بر پیکره صدایی دلنشین، که انگار از کرانه های غیب می وزید; پیچید . و صدا آشنا می نمود . پلک گشودم و در نور تیره رنگ غروب، نگاهم بر سیمای ملکوتی صاحب صدا نشست . سردار شهید «سعید درفشان » بود که رو به سمت کربلا، زیارت عاشورا می خواند و اشک هایش بر سواحل خیس گونه اش قدم می زدند . فردا که شد، او نیز به خیل عظیم شهیدان عشق پیوست . (12)

پی نوشت ها:

1 . سر دلبران، یادنامه سرلشکر پاسدار، شهید مهدی زین الدین، ص 78 .

2 . حکایت هایی از شهید مدرس، مسعود نوری، ص 66 .

3 . یادنامه شهید چمران، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ص 27 .

4 . هزار قله عشق، خاطراتی از سرلشکر شهید حاج حسین خرازی، ص 92 .

5 . چشم بیدار حماسه، خاطراتی از سرلشکر شهید حاج حسن باقری، ص 121 .

6 . ما آن شقایقیم، تقی متقی، ص 142 .

7 . امیر خط شکن، یادنامه فرمانده گردان سیدالشهداء، شهید مصطفی کلهری، ص 113 .

8 . خط شکنان، مجموعه خاطرات، ص 75 .

9 . مشق های آسمانی، مجموعه خاطرات فرهنگیان ایثارگر، ص 48 .

10 . همان، ص 54 .

11 . ما آن شقایقیم، ص 27 .

12 . همان، ص 116 .


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/1ساعت 1:37 صبح توسط حمید امامی نظرات ( ) |

اساسی ترین مساله در هر مکتبی، حفظ و نگهداری آن از انحرافات و تضمین بقای آن است که این افتخار در مکتب اسلام و تشیع به نام اباعبدالله الحسین علیه السلام ثبت شده است . بدین جهت بارها پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

«حسین منی و انا من حسین » (1) ; حسین از من است و من از حسینم . یعنی نه تنها حسین فرزند من می باشد، بلکه بقای دین و آیین من نیز از اوست و اسلام به واسطه فداکاری و جانبازی او و یارانش باقی می ماند .

در این گفتار کوتاه، بر آن شدیم تا گوشه ای از شخصیت والای امام حسین علیه السلام را از نگاه در یکتای خلقت، پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم به تماشا بنشینیم .

واسطه فیض انبیا

اکثر انبیای الهی، به ویژه پیامبران اولوالعزم، هرگاه به مشکلی بزرگ برخورد نمودند، برای حل آن، خداوند متعال را به انوار طیبه پنج تن آل عباعلیهم السلام سوگند می دادند . (2) برخی از آنها وقتی به نام امام حسین علیه السلام می رسیدند، غمگین می شدند و اشک می ریختند . وقتی از علت آن سؤال کردند، خبر شهادت مظلومانه اباعبدالله الحسین علیه السلام را شنیدند و به عزاداری پرداختند .

ابن عباس می گوید: از پیامبرگرامی اسلام سؤال کردم: آن کلماتی که حضرت آدم علیه السلام از پروردگارش دریافت نمود و به واسطه آن توبه اش پذیرفته شد، چه بود؟

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: حضرت آدم از خدا خواست به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام توبه اش پذیرفته شود . خداوند نیز توبه او را قبول کرد . (3)

در الدرالثمین، در تفسیر قول خداوند: «فتلقی آدم من ربه کلمات » این گونه آمده است: حضرت آدم برساق عرش، نام های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و ائمه علیهم السلام را مشاهده کرد و جبرئیل به او تلقین کرد که بگوید: «یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمة، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان »

هنگامی که حضرت آدم علیه السلام نام امام حسین علیه السلام را بر زبان جاری ساخت، گریان شد و قلبش خاشع گردید . حضرت آدم علیه السلام گفت: ای جبرئیل! چرا پس از گفتن نام حسین، قلبم شکست و اشکم جاری گردید؟

جبرئیل خبر شهادت امام حسین علیه السلام و چگونگی مصائب او را تشریح نمود و هردو چون مادر جوان مرده، عزاداری و گریه و ناله نمودند . (4)

نظیر این توسلات و خبریافتن از شهادت امام حسین علیه السلام برای نوح، ابراهیم و اسماعیل علیهم السلام زکریا، سلیمان، موسی، عیسی علیهم السلام، نیز ذکر شده است . (5)

این که خداوند متعال قبل از تولد امام حسین علیه السلام در عالم دنیا، پیامبران و اولیای خودش را با حادثه عاشورای حسینی آشنا می کند و چشم آن ها را اشک بار می سازد، از عظمت و ارزش والای حسین بن علی علیه السلام و قیام و شهادت وی حکایت می کند، گرچه دست یابی به فهم عمیق آن، در فکر بشر نمی گنجد .

عترت پیامبر

پیامبر گرامی اسلام، بارها امیرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را به عنوان عترت و اهل بیت خود معرفی نمود و در موقعیت های مختلف و حوادث گوناگونی آنها را عدل قرآن قرار داد و پذیرش ولایت و اطاعت آنها را بر همه لازم دانست .

روایات زیادی در این زمینه از شیعه و اهل سنت نقل شده است که بعضی از آنها را در این جا یادآور می شویم .

آیه تطهیر

ام سلمه می گوید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه من بود . دخترش، فاطمه علیها السلام غذایی از آرد و شیر (حریره) برای رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم آورد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: شوهر و دو فرزندت را نیز دعوت کن . ام سلمه می گوید: علی، حسن و حسین علیهم السلام آمدند و از آن غذا تناول کردند و در زیر کسای پیامبر قرار گرفتند و من در اتاق خودم مشغول نماز بودم . پس خداوند متعال این آیه را بر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نازل فرمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (6) ; خداوند متعال اراده فرمود تا ناپاکی ها را از شما، اهل بیت دور سازد و شما را پاک و پاکیزه گرداند .

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم دامن کسا را گرفت و همه را پوشاند و دست خود را از کسا بیرون آورد و به سوی آسمان دراز کرد و گفت:

این ها افراد برگزیده و اهل بیت من هستند . خدایا! پلیدی و ناپاکی را از اینها دور نما . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این جمله را دوبار تکرار نمود .

ام سلمه می گوید: من نزد آنها رفتم و عرض کردم: یا رسول الله! آیا من نیز با شما هستم؟

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خوب هستی، تو خوب هستی (7) (کنایه از این که از اهل بیت نیستی، گرچه تو انسان خوبی هستی) .

این روایت، در کتب روایی شیعه و بسیاری کتب اهل سنت آمده است . (8)

نظیر این روایت در مورد آیه مباهله ذکر شده است .

حدیث ثقلین

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بارها فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر، کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی بهما» ; (9)

«من (از میان شما می روم و) دو چیز گران بها را در میان شما می گذارم . اگر بعد از من، به آن دو تمسک نمایید گمراه نمی شوید . یکی از آن دو از دیگری بزرگ تر است و آن، کتاب خدا (قرآن کریم است که چون) ریسمانی از آسمان به زمین کشیده شده است . (یک سر آن به دست خدا و سر دیگر آن به دست مردم است) . و (دیگری) عترت و اهل بیت من هستند و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند، تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند . پس دقت کنید، با عترت من چگونه رفتار خواهید کرد .»

این روایت از شیعه و اهل سنت به حد تواتر نقل شده است و جای هیچ شک و تردیدی باقی نمی گذارد . (10)

عبدالله بن یحیی می گوید: همراه امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام به سوی صفین در حرکت بودیم . نزدیک نینوا رسیدیم . حضرت علی علیه السلام فریاد زد: ای عبدالله! صبر کن!

آن حضرت فرمود: روزی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتم که از چشمانش اشک می ریخت . عرض کردم: ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت، چرا گریه می کنی؟ آیا کسی شما را رنجانده است؟

فرمود: نه، بلکه جبرئیل خبر شهادت حسین علیه السلام را در شط فرات برایم آورده است . آیا می خواهی از تربتش ببویی؟

عرض کردم: آری . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مشتی از خاک را به من داد . بی اختیار گریستم . فرمود: نام آن سرزمین «کربلا» ست .

وقتی حسین علیه السلام دوساله شد، پیامبر به سفری رفت و در بین راه، کلمه استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون » را بر زبان جاری ساخت و اشک از دیدگانش فرو ریخت . از علت گریه آن حضرت سؤال شد . آن حضرت فرمود: جبرئیل از سرزمینی در کناره شط فرات به من خبرداد که نام آن کربلاست . فرزندم، حسین در آن جا کشته می شود . مثل این است که الآن قتلگاه و محل دفن او را می بینم و گویا مشاهده می کنم (اهل بیتش) را که چون اسیران بر محمل ها سوار می شوند و سر بریده فرزندم، حسین را برای یزید - لعنة الله علیه - هدیه می برند . به خدا سوگند! هیچ کس نیست که به سر بریده حسین علیه السلام نگاه کند و خوشحال شود، مگر این که (منافق است و) خداوند بین دل و زبانش جدایی قرار می دهد و عذاب دردناکی در انتظارش است .

سپس پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم غمگین و محزون از سفر بازگشت، بر منبر بالا رفت، حسن و حسین علیهما السلام را نیز با خود بر بالای منبر برد و خطبه خواند و مردم را موعظه نمود . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم پس از این که از سخنرانی فارغ گشت، دست راست را روی سر حسن و دست چپ را روی سر حسین نهاد و فرمود:

«اللهم ان محمدا عبدک و رسولک و هذان اطائب عترتی و خیار ارومتی و افضل ذریتی . . . ; خدایا! محمد، بنده و فرستاده توست، و این دو پاکیزه ترین عترت من و برگزیده ترین خاندان من و برترین ذریه من هستند . . . جبرئیل به من خبرداد این فرزندم به وسیله سم شهید می گردد و آن یکی در میدان جنگ به خون می غلتد .

خدایا! شهادت را بر آنها مبارک گردان و آنها را از سروران شهدا قرار بده . خدایا! قاتل و کشنده وی را مبارک نگردان و او را خوار و ذلیل بساز و حرارت آتش را به او بچشان و او را در پایین ترین منازل جهنم جای بده .»

مردم گریه و ناله نمودند و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به آنها فرمود: ای مردم! شما برای حسین گریه می کنید و یاری اش نمی کنید! خدایا! تو ولی و یاورش باش .

سپس فرمود: ای مردم! من از میان شما می روم و دو چیز گران بها را در بین شما باقی می گذارم: کتاب خدا و عترت و اصل و میوه دلم و جان خودم . این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا این که در روز قیامت بر لب حوض کوثر بر من وارد شوند . من از شما چیزی نمی خواهم جز آنچه را که خداوند مرا مامور ساخته است تا از شما بخواهم و آن، دوستی اهل بیت من است .

بر حذر باشید از این که در قیامت بر لب حوض در حالی با من ملاقات کنید که اهل بیت من از سوی شما اذیت شده باشند و بر آنها ظلم کرده یا آنها را به قتل رسانده باشید .

آگاه باشید! امت در روز قیامت در سه گروه، هر کدام با پرچمی خاص نزد من می آیند; گروهی با پرچم سیاه وارد می شوند . آنها افرادی هستند که ملائکه از اعمال زشت آنها شیون می کنند . وقتی در مقابل من قرار می گیرند، از آنها سؤال می کنم: شما کیستید؟ آنها در حالی که نام مرا فراموش کرده اند، می گویند: ما عرب و یکتا پرست هستیم . می گویم: من احمد، پیامبر عرب و عجم هستم . می گویند: ما از امت تو هستیم . می گویم: با کتاب خدا و اهل بیت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می گویند: کتاب خدا را ضایع نمودیم و عترت شما را با جدیت تمام خواستیم از روی زمین برداریم و نابود سازیم .

بعد از شنیدن این سخنان، از آنها رو می گردانم و آنها تشنه و رو سیاه برگردانده می شوند .

سپس گروه دیگری با برچم سیاه تری می آیند . می گویم: شما با ثقلین، یعنی کتاب خدا و عترت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می گویند: باثقل اکبر، یعنی قرآن مخالفت کردیم و ثقل اصغر، یعنی عترت و اهل بیت شما را هرچه توانستیم، اذیت نمودیم . می گویم: از من دور شوید! آنها را با روسیاهی و عطش باز می گردانند .

سپس گروه سوم با پرچمی روشن و چهره هایی نورانی نزد من می آیند . می گویم: شما کیستید؟ می گویند: ما از امت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم و اهل کلمه توحید و تقوا هستیم . ما از بازماندگان اهل حق و حقیقت می باشیم . به کتاب خدا عمل نمودیم، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانستیم، ذریه پیامبر خاتم را دوست داشتیم و بدان گونه که یار و مددکار خود بودیم . آنها را یاری نمودیم و با دشمنانشان جنگیدیم .

پس به ایشان می گویم: بشارت باد بر شما! من پیامبر شما محمد هستم . در دنیا همان گونه که گفتید، بودید .

سپس از آب کوثر به آنها می نوشانم . سیراب و خوشحال از آنجا باز گردانده می شوند و داخل بهشت می گردند و برای همیشه در آنجا می مانند . (11)

پاره تن پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم

امام صادق علیه السلام می فرماید: به پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم خبر دادند که ام ایمن شب و روز گریه می کند . وی را به حضور پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم آوردند . آن حضرت پرسید: چرا گریه می کنی؟

گفت: خوابی دردناک دیده ام .

فرمود: خوابت را بگو .

گفت: بر من سخت است که خواب را بر زبان آورم .

فرمود: خوابت آن گونه نیست که می پنداری .

گفت: یا رسول الله! شبی در خواب دیدم پاره ای از پیکرت جدا شد و در خانه من افتاد .

فرمود: ام ایمن! آسوده باش! فاطمه پسری به دنیا می آورد، تو او را پرورش می دهی و نگهداری اش می کنی . او پاره تن من است که در خانه تو خواهد بود .

ام ایمن می گوید: روز هفتم، نوزاد را به نزد پیامبر بردم . حضرت فرمود: آفرین بر تو و نوزادی که در بغل داری! این است تعبیر خواب تو . (12)

خبر شهادت

آنچه بیش تر از هرچیز در زندگی ابا عبدالله الحسین علیه السلام خصوصا در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و از زبان آن حضرت به چشم می خورد، این است که در حوادث زیادی، خبر از شهادت آن حضرت به میان می آید و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم و همسران آن حضرت و اهل بیت علیهم السلام به یاد کربلا و حوادث دل خراش آن، اشک می ریزند .

قیام و شهادت امام حسین علیه السلام نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود; در صدر اسلام دو هجرت واقع شده: هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از مکه به مدینه، که برای پایه گذاری مکتب نجات بخش اسلام بوده و هجرت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه و سپس به طرف کربلا، که برای حفظ آن بود .

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم می دانست که شهادت امام حسین علیه السلام اسلام را تا ابد حفظ می کند; به همین خاطر آن حضرت بیش ترین کلامش را در معرفی امام حسین علیه السلام و راه و روش او و شهادتش به کار گرفت .

در این جا به بعضی از آن حوادث و سخنان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم اشاره می کنیم:

ترتب سرخ

امام باقرعلیه السلام می فرماید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه ام سلمه بود . سفارش کرد: کسی نزد من نیاید . طولی نکشید که حسین علیه السلام در حالی که کودک بود، وارد شد و سراغ پیامبر را گرفت و بلافاصله خودش را به پیامبر رساند .

ام سلمه می گوید: به دنبالش دویدم (شاید مانع شوم). وقتی به او رسیدم، دیدم حسین صلی الله علیه وآله وسلم روی سینه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نشسته است و پیغمبر گریه می کند و چیزی در دست دارد .

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ام سلمه! این جبرئیل است که به من خبر می دهد حسینم کشته خواهد شد . این هم خاک سرزمینی است که حسین در آنجا شهید می شود . آن را نزد خود نگهدار . هر وقت به خون تبدیل شد، حسینم کشته گردیده است .

ام سلمه عرض کرد: یا رسول الله! از خدا بخواه از او دفع کند .

فرمود: خواستم و خدا وحی کرد: این درجه ای است که هیچ کس بدان نرسد (جز حسین علیه السلام). حسین، هر یک از پیروان خود را که شفاعت کند، پذیرفته می شود . حضرت مهدی علیه السلام فرزند او است . خوشا به حال کسی که از دوستان و پیروان حسین باشد! به خدا قسم آنها در روز قیامت رستگارند . (13)

راز بوسه های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم

امام باقرعلیه السلام می فرماید: شیوه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این بود که چون حسین علیه السلام نزد او می آمد، او را به پیش خود می کشانید و به امیرمؤمنان علیه السلام می فرمود: حسین را نگهدار . سپس جای جای بدن او را می بوسید و می گریست . حسین سؤال می کرد که: پدرجان! چرا گریه می کنی؟ پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم می فرمود: پسرجانم! جای شمشیرهایت را می بوسم و می گریم . (14)

فضائل و ویژگی ها

اباعبدالله الحسین علیه السلام سومین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، امامی معصوم، تربیت یافته در خانه عصمت و طهارت، تعلیم یافته از سرچشمه وحی و رسالت و پرورش یافته در دامن خاتم پیامبران، دارای فضائل و ویژگی های زیادی است که بعضی از آنها را از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم متذکر می شویم:

نامگذاری

حضرت امام رضاعلیه السلام می گوید: «چون امام حسین علیه السلام متولد شد، پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم به اسماء بنت عمیس فرمود: فرزندم را بیاور . اسماء می گوید: حسین را در جامه سفیدی پیچیدم و به خدمت حضرت رسول بردم . آن حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت . سپس در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گفت .

جبرئیل نازل شد و گفت: خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: چون علی علیه السلام نسبت به تو به منزله هارون نسبت به موسی علیه السلام است، پس او را به نام پسر کوچک هارون که «شبیر» است، نامگذاری کن و چون زبان تو عربی است، او را «حسین » بنام .» (15)

خلیفة الله در زمین و سرور جوانان بهشت

ابن عباس می گوید: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بین اصحاب نشسته بود، حسن علیه السلام وارد شد . تا نگاه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بر او افتاد، گریست و فرمود: نزدیک بیا . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم او را به نزدیک خود کشید و بر زانوی راست خود نشاند . طولی نکشید، حسین علیه السلام وارد شد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم تا او را دید، گریه کرد و او را نزدیک خود برد و بر زانوی چپ خود نشاند . سپس فاطمه علیها السلام وارد شد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم با دیدن او گریان شد و او را طرف راست خود نشاند .

پس از آنها، حضرت علی علیه السلام وارد شد و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم با دیدنش، اشک ریخت و او را در طرف چپ خود نشاند .

اصحاب گفتند: ای پیامبر! هر کدام از آنها را مشاهده کردی، گریه نمودی! آیا در بین آنها هیچ کس نبود که با دیدنش مسرور شوی؟

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در گفتاری طولانی به اوصاف آنها پرداخت و خبر شهادت آنها و مکر و حیله و ظلم امتش در باره آنها را بیان فرمود .

آن حضرت در باره امام حسین علیه السلام چنین بیان داشت: «و اما الحسین، فانه منی و هو ابنی و ولدی و خیرالخلق بعد اخیه و هو امام المسلمین و مولی المؤمنین و خلیفة رب العالمین . . . ; حسین از من است . او فرزند من و بعد از برادرش، بهترین فرد بین مردم، است . او پیشوای مسلمانان، سرور و مولای اهل ایمان، جانشین پروردگار جهانیان، فریادرس درماندگان، پناه پناه خواهان و حجت خدا بر تمام جهانیان است » .

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم در ادامه سخنانشان فرمود:

«و هو سید شباب اهل الجنة و باب نجاة الامة، امره امری و طاعته طاعتی . . . ; او سرور جوانان بهشت و باب نجات امت است . فرمان او، فرمان من است و فرمانبرداری از او، فرمانبرداری از من است . کسی که از او پیروی کند، از من است و کسی که با او مخالفت کند، از من نیست .» (16)

زینت آسمان ها و زمین

امام حسین علیه السلام می فرماید: هنگامی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتم که ابی بن کعب نزد آن حضرت بود . رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به من فرمود: «مرحبا بک یا اباعبدالله یا زین السماوات والارض; خوش آمدی ای اباعبدالله! ای زینت آسمان ها و زمین!»

ابی گفت: ای رسول خدا! چگونه فرد دیگری غیر از شما، زیور آسمان ها و زمین است؟

فرمود: سوگند به خدایی که مرا بحق، به پیامبری برانگیخت! حسین بن علی در آسمان ها بزرگوارتر است تا در زمین . سمت راست عرش خدای عزوجل نوشته است: «مصباح هدی و سفینة نجاة . . . ; (حسین) چراغ هدایت و کشتی نجات است . امام خیر، برکت، عزت، فخر، دانش و ذخیره است .» (17)

ائمه از صلب حسین علیه السلام

بنابر روایات زیادی که از پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام رسیده است، 9 امام معصوم از صلب پاک و طاهر اباعبدالله الحسین علیه السلام می باشند .

امام حسین علیه السلام می گوید: «من و برادرم (در خردسالی) نزد جدمان، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتیم . آن حضرت من و برادرم را بر روی پاهای خود نشاند . سپس ما را بوسید و فرمود:

«پدرم فدای شما دو امام صالح باد! خداوند شما را از من و پدر و مادرتان برگزید . از صلب تو - ای حسین - 9 امام (دیگر) را برگزید که نهمین آنان قائم آنان - عجل الله تعالی فرجه - است . همه شما در فضیلت و منزلتی که نزد خدا دارید، برابرید .» (18)

در روایت دیگری آمده است که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «روز قیامت، عرش خدا به تمام زینت ها آراسته می شود و امام حسن علیه السلام بالای یکی از منبرها و امام حسین علیه السلام بالای منبری دیگر قرار می گیرند . خداوند عرش را با وجود این دو بزرگوار می آراید، همچنان که دو گوشواره، زن را می آراید .» (19)

برترین انسان

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

«حسن و حسین بعد از من و علی و مادرشان، بهتر از همه انسان های روی زمین می باشند و مادرشان بهترین زنان عالم است » . (20)

در کتاب ادریس (21) آمده است:

«حضرت ادریس علیه السلام روزی به یاران خود رو کرد و فرمود: روزی فرزندان آدم علیه السلام در باره بهترین مخلوقات خدا بحث کردند . بعضی گفتند: پدر ما آدم بهترین مخلوق خدا است; چون که خدا او را با دست قدرتش خلق کرد و روح منسوب به خود را در او دمید و به امر او، فرشتگان به عنوان احترام آدم، او را سجده کردند و آدم را «معلم فرشتگان » خواند و او را خلیفه زمین قرار داد و اطاعت او را بر مردم واجب نمود .

عده ای گفتند: نه، بلکه بهترین مخلوق خدا، فرشتگانند که نافرمانی از خدا نمی کنند . . .

گروه سوم گفتند: بهترین خلق خدا، جبرئیل است که در درگاه خدا امین وحی می باشد .

گروه دیگر، سخن دیگری گفتند و گفت و گو زیاد شد، تا این که حضرت آدم علیه السلام در مجلس حاضر گشت . پس از اطلاع از ماجرا به آنها فرمود:

فرزندانم! آن طور که شما فکر می کنید، درست نیست . وقتی خداوند مرا آفرید و روحش را در من دمید، بلند شدم و نشستم، در حالی که به عرش خدا می نگریستم . ناگهان پنج نور در نهایت شکوه و کمال درخشش را دیدم که غرق در انوار آنها شدم .

عرض کردم: خدایا! این پنج نور کیستند؟

فرمود: این پنج نور، نور «اشرف مخلوقات اند .» اینها باب های رحمت من و واسطه های بین من و مخلوقاتم هستند . اگر اینها نبودند، تو را و آسمان ها و زمین و بهشت و دوزخ و خورشید و ماه را نمی آفریدم .

عرض کردم: خدایا! نام اینها چیست؟

فرمود: به عرش بنگر . وقتی نگاه کردم، این نام های پاک را یافتم:

. محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام » . (22)

فراق جانگداز

همان گونه که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به امام حسن و امام حسین علیهما السلام علاقه فراوان داشت; آنها نیز به پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم محبت شدید داشتند .

ابن عباس می گوید: در لحظه آخر عمر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، حسن و حسین در حالی که می گریستند و شیون می نمودند، به بالین پیامبر آمدند و خود را روی پیامبر افکندند . حضرت علی علیه السلام خواست آنها را از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم جدا کند، ولی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: علی! بگذار من آنها را ببویم و آنان مرا ببویند، من از دیدار آنها بهره مند گردم و آنها نیز از دیدار من بهره گیرند . این دو فرزند بعد از من، ستم ها خواهند دید و مظلومانه کشته می شوند .

آن گاه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم 3 بار فرمود: خدا لعنت کند آنان را که به این دو فرزندم ظلم می کنند . (23)

پی نوشت ها:

1 . الحسین و السنة، سیدعبدالعزیز طباطبایی، ص 13 .

2 . بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 16، ص 366 .

3 . تفسیر نورالثقلین، عروسی، ج 1، ص 68 .

4 . بحارالانوار، ج 44، ص 245 .

5 . همان، ص 245 - 243; نفس المهموم، محدث قمی، ترجمه کمره ای، ص 16 .

6 . احزاب/33 .

7 . کتاب خصائص الوحی المبین، یحیی بن الحسن الحلی، (ابن بطریق)، ص 69; النورالمشتعل من کتاب ما نزل من القرآن فی علی (ع)، ابن نعیم اصفهانی، ص 186 - 176 .

8 . سنن الترمذی، محمد بن عیسی بن سورة، ج 5، ص 621، حدیث 3787; صحیح مسلم، بشرح الامام النووی، ج 15، ص 194 و 195; ترجمه ریحانة رسول الله الشهید الحسین بن علی بن ابی طالب (ع)، من تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ص 78 - 76 .

9 . خلاصة عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار، ج 1، ص 3; سنن الترمذی، ج 5، ص 622 .

10 . خلاصة عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار، ج 1، ص 3 .(در ص 17 و 28، نام 187 راوی از اهل سنت ذکر شده است که این حدیث را نقل کرده اند .

11 . بحارالانوار، ج 44، ص 247 و 248 .

12 . مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 70 .

13 . نفس المهموم، ص 16 .

14 . همان، ص 20 .

15 . بحارالانوار، ج 43، ص 239; جلاءالعیون، ص 281; لسان العرب، ج 4، ص 392 .

16 . امالی صدوق، ص 101 - 99 .

17 . کمال الدین، صدوق، ج 1، ص 269 - 264 .

18 . موسوعة کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقرالعلوم، ص 91 .

19 . سیره چهارده معصوم (ع)، محمدی اشتهاردی، ص 309 .

20 . امام حسین آفتاب تابان ولایت، محمدی اشتهاردی، ص 38 .

21 . همان .(کتاب ادریس در سال 1895 م . در لندن به زبان سریانی چاپ شد و روایت مذکور در ص 514 و 515 آن آمده است) .

22 . همان، ص 21 .

23 . سیمای پرفروغ محمد، ترجمه کحل البصر، محمدی اشتهاردی، ص 321 .


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/1ساعت 1:36 صبح توسط حمید امامی نظرات ( ) |

حدیث عزت

حسین، امام عزت است و کربلا، تجلی گاه عزتمندی یاران خدا . و عاشورا، لحظه ای تاریخی که افتخار حفظ دین و ارزش ها و فداکردن خود برای بقای آنها به حسین علیه السلام تعلق گرفت . حسین از آن رو افتخار بشر شد که زندگی بدون ارزش را همسنگ «مرگ زرد» ، دانست و رفتار و گفتارش آکنده از عطر سرافرازی ماند .

به قول شهید مطهری: «با اینکه از امام حسین علیه السلام کلام زیادی نقل نشده است، اگر به نسبت حساب کنیم، در میان ائمه از ایشان بیشتر از همه، در مساله کرامت و عزت نفس ماثور است . از جمله کلمات قصار ایشان است: «موت فی عز خیر من حیاة فی ذل » . . . راز این که این گونه کلمات از ایشان به نسبت بیشتر از سایر ائمه رسیده، این است که داستان کربلا زمینه ای بود برای اینکه روح امام حسین علیه السلام در این قسمت تجلی خودش را ظاهر کند .» (1)

اینک که رهبر فرزانه انقلاب سال 1381 را، که آغاز و پایانش با دهه محرم و شهادت حضرت امام حسین علیه السلام مصادف است، «سال عزت و افتخار حسینی » نامیده اند، تا روح ارجمندی، سرافرازی و عزت مداری را در ملت سرو قامت ایران زنده نگاه دارند، ما با یادآوری این سخن که «نه تنها امسال، که هر سال، سال عزت حسینی است و عزت جاوید را بشریت از حسین آموخته است » ، چهل گوهر حسینی پیرامون عزت (2) را به خوانندگان فرهنگ کوثر تقدیم می داریم .

زندگی در سایه عزت

1 . موت فی عز خیر من حیاة فی ذل . (3)

مرگ با عزت بهتر از زندگی در ذلت است .

مرگ در سایه ذلت

2 . لیس الموت فی سبیل العز الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل الا الموت الذی لاحیاة معه . (4)

مرگ در راه عزت، تنها حیات جاودان است و زندگی با ذلت، چیزی جز مرگی که تهی از حیات است، نیست .

ذلت پذیری، هرگز!

3 . یا اخی والله لولم تکن فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعت یزید بن معاویة ابدا . (5)

برادرم! حتی اگر در دنیا هیچ پناه و آشیانی نداشته باشم، به خدا قسم! هرگز با یزید پسر معاویه بیعت نخواهم کرد .

مرگ عزت آفرین

4 . ما اهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق . (6)

چه آسان است مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق .

شعار عزت

5 . الموت اولی من رکوب العار

والعار اولی من دخول النار (7) مرگ، بهتر از ننگ پذیری است و ننگ، بهتر از ورود در آتش است .

عزت اهل ایمان

6 . شخصی به امام حسین علیه السلام گفت: تو متکبری! فرمود:

کل الکبر لله وحده ولایکون فی غیره . قال الله تعالی: «فلله العزة و لرسوله و للمؤمنین (8) » (9)

همه عظمت از آن خدای یگانه است و در دیگری نیست . خدای متعال فرمود: «عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ایمان است » .

تشخیص روش عزت آفرینی

بعد از صلح امام حسن علیه السلام شخصی به امام حسین علیه السلام گفت: آیا عزت را با ذلت معامله کردید؟ امام حسین علیه السلام فرمود:

7 . ان قدبایعنا و لیس الی ما ذکرت سبیل (10)

ما بیعت کرده ایم و به آنچه تو می گویی، راهی نیست .

اولویت امام برای عزت آفرینی

8 . ان هؤلاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمان و اظهروا الفساد فی الارض و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و استاثروا فی اموال الفقراء والمساکین و انا اولی من قام بنصرة دین الله و اعزاز شرعه والجهاد فی سبیله لتکون کلمة الله هی العلیاء . (11)

اینان مردمی اند که در پیروی شیطان پابرجایند و خدای رحمان را پیروی نمی کنند و در زمین فساد را رواج داده و حدود خداوند را باطل کرده اند . شراب می نوشند و اموال فقرا و مساکین را ویژه خود ساخته اند و من سزاوارترم که به یاری دین خدا برخیزم و آیین او را عزیز دارم و در راهش جهاد کنم تا کلمه «الله » برترین باشد .

ذلت گریزان

9 . یابی الله ذلک (الذلة) لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیة و نفوس ابیة من ان تؤثر طاعة اللئام علی مصارع الکرام . (12)

خداوند و پیامبر و مؤمنان و دامن های پاک و سرافرازان غیور و دلاوران با رشک، آن (ذلت) را برای ما نمی پذیرند و پیروی فرومایگان را بر قتلگاه بزرگواران برنگزینند .

دل نبستن به دنیا

10 . هل تقدرون علی اکثر من قتلی؟ مرحبا بالقتل فی سبیل الله و لکنکم لاتقدرون علی هدم مجدی و محو عزی و شرفی فاذا لا ابالی بالقتل . (13)

آیا شما به بیشتر از کشتن من توان دارید؟ خوشا به مرگ در راه خدا! اما شما نمی توانید مجد و عزت و شرف مرا نابود کنید، پس مرا از کشته شدن چه باک .

عمل به تکلیف در هر شرایط

11 . الا انی زاحف بهذه الاسرة علی قلة العتاد و خذلة الاصحاب

فان نهزم فهزامون قدما

و ان نهزم فغیر مهز مینا

و ما ان طبنا جبن و لکن

منایانا و دولة آخرینا (14) بدانید با همین آمادگی ناچیز و یاران اندک، با شما پیکار می کنم .

اگر دشمن را بشکنیم، از دیرباز شکننده بوده ایم و اگر شکست بخوریم، باز مغلوب نشده ایم که در خوی ما ترس نیست، بلکه این، اجل ها و نوبت واپسین ماست .

ذلت ناپذیری

امام حسین علیه السلام در برابر تقاضای بیعت از سوی اشعث بن قیس فرمود:

12 . لاوالله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر افرار العبید . «عباد الله انی عذت بربی و ربکم ان ترجمون » (15)

نه به خدا سوگند! هرگز دست مذلت در دست ایشان ننهم و مانند بردگان تسلیم نشوم و یا فرار نکنم «بندگان خدا! من به پروردگار خود و شما پناه می برم . از این که مرا سنگسار کنید .»

برسر دوراهی عزت

13 . الا ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین; بین السلة والذلة و هیهات منا الذلة . (16)

آگاه باشید که زنازاده فرزند زنازاده میان دو چیز پافشرده است; کشته شدن و ذلت . هیهات که ما ذلت را بپذیریم!

سازش، هرگز!

عبدالله بن عمر از امام حسین علیه السلام خواست تا با یزید سازش کند، امام فرمود:

14 . اف لهذا الکلام ابدا ما دامت السماوات و الارض اسالک بالله یا عبدالله انا عندک علی خطاء من امری هذا فان کنت عندک علی خطاء فردنی فانی اخضع و اسمع و اطیع . (17)

برای همیشه و هر زمان، اف بر این سخن! عبدالله! تو را به خدا، آیا نزد شما من در تصمیم خود اشتباه می کنم؟ اگر در اشتباهم، بگو که من خاضعم و می شنوم و می پذیرم .

پذیرش هزینه; خواست خدا

15 . لا اعطی المقادة و المذلة من نفسی فقد علمت والله انه جاء من الامر ما لا قوام به و لکن قضاء الله ماض فی و هوالذی یفعل فی بیت رسوله ما یشاء و یرضی (18)

من از بیعت با یزید خودداری خواهم کرد و زیر بار بردگی و ذلت نخواهم رفت . به خدا سوگند! می دانم حادثه ای پیش آمده که هیچ نظام (حساب و کتاب) ندارد; ولی قضای خداوندی در حق من رخ خواهد داد و اوست که در خاندان پیامبرش آنچه را می خواهد و می پسندد، انجام می دهد .

نیروی بی پایان، دلیل عزت

16 . سبحان ربک رب العزة عما یصفون . . . سبحان ذی العزة و العظمة . . . لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم . (19)

پاک و منزه است پروردگار تو که مالک عزت است از آنچه که خلق در توصیف او می گویند . . . پاک و منزه است صاحب عزت و عظمت . . . هیچ جنبش و نیرویی جز از خدای بلند مرتبه عظیم الشان نیست .

پیروی از امام زمان علیه السلام سمبل خداشناسی

17 . ایها الناس ان الله جل ذکره ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة ما سواه (فقال له رجل: یابن رسول الله! بابی انت و امی فما معرفة الله؟) قال: معرفة اهل کل زمان امامهم الذی یجب علیهم طاعته . (20)

ای مردم، خدای بزرگ بندگان را نیافرید، مگر برای آنکه او را بشناسند، وقتی او را شناختند او را پرستش خواهند کرد و هنگامی که او را بپرستند، از بندگی غیر ادبی نیاز خواهند شد .

مردی پرسید: ای فرزند رسول خدا پدر و مادرم فدایت، شناخت خدا چیست؟ فرمود: شناخت مردم هر زمان امامشان را; آن امامی که اطاعتش بر آنها واجب است .

در حزب خدا بودن

18 . نحن حزب الله الغالبون و عترة رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم الاقربون . . . (21)

ما حزب خدا و پیروزیم و از نزدیک ترین بستگان رسول خداییم . . .

بی نیازی

شخصی از امام پرسید: عزت آدمی در چیست؟ فرمود:

19 . استغناؤه عن الناس (22)

در بی نیازی اش از مردم .

توکل به خدا

20 . ان العز والغنی خرجا یجولان فلقیا التوکل فاستوطنا . (23)

عزت و بی نیازی بیرون آمدند و به گردش پرداختند، وقتی با توکل رو به رو شدند، در آن مقیم شدند .

راست گویی

21 . الصدق عز والکذب عجز (24)

راستی عزت و دروغ ناتوانی است .

هوس ستیزی

22 . اصبر عما تحب فیما یدعوک الیه الهوی . (25)

در مواردی که هوای نفس تو را فرا می خواند، از آنچه (ناحق است) دوست داری، خود را نگهدار .

زندگی با ظالمان

23 . الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاءالله محقا فانی لا اری الموت الا شهادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما . (26)

آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل بازداشته نمی شود؟ (در چنین شرایطی) مؤمن را بایسته است که خواهان دیدار خدا باشد، که من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمی دانم .

قتل پاکان (انبیا)

24 . زن پادشاه بنی اسرائیل پیرشد و خواست دخترش را به ازدواج شاه در آورد; پادشاه با یحیی مشورت کرد و یحیی او را از این کار نهی کرد . آن زن چون فهمید، دخترش را آراست و نزد شاه فرستاد . او نزد شاه به رقص و کرشمه پرداخت . پادشاه گفت: چه می خواهی؟ گفت: سر یحیی را . . . ؟

فقتله ثم بعث الیها فی طشت من ذهب . فامرت الارض فاخذتها و سلط علیهم بخت نصر . . . فقتل علیه سبعین الفا . . . (27)

شاه یحیی را کشت و سرش را در طشت طلایی نزد دختر فرستاد . پس زمین فرمان یافت و آن را گرفت و خدا «بخت نصر» را بر بنی اسرائیل مسلط کرد . . . . پس هفتاد هزار نفر را کشت . . .

ترس و طمع

25 . اعتبروا ایها الناس بما وعظ الله به اولیاءه من سوء ثنائه علی الاحبار اذ یقول: «لولا ینهاهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم » (28)

. انما عاب الله ذلک علیهم لانهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین اظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة مما یحذرون والله یقول: «فلا تخشوا الناس واخشون .» (29) (30)

ای مردم! از آنچه خدا به آن، اولیای خود را پند داده، پند گیرید; مانند بدگویی او از دانشمندان یهود آنجا که می فرماید: «چرا دانشمندان الهی آنان را از گفتار گناهشان باز نمی دارند؟ . . .» بدین سان خداوند آنان را نکوهش کرد، چون آنان از ستمگران میان خود، کارهای زشت و فساد می دیدند و نهی شان نمی کردند به طمع آنچه از آنها به ایشان می رسید و از بیم آنچه از آن می ترسیدند، با این که خدا می فرماید: «از مردم نترسید و از من بترسید .»

غفلت علما از وظیفه (نهی از منکر)

26 . قد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون و انتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون و ذمة رسول الله مخفورة . . . ولا فی منزلتکم تعلمون و لا من عمل فیها و بالادهان و المصانفة عند الظلمة تامنون کل ذلک مما امرکم الله به من النهی والتناهی و انتم عنه غافلون و انتم اعظم الناس مصیبة لما غلبتم علیه من منازل العلما . (31)

شما (علما) می بینید که پیمان های خدا شکسته شده ولی نگران نمی شوید، با اینکه برای یک نقض پیمان پدران خود به هراس می افتید! می بینید که پیمان رسول خدا خوار و ناچیز شده . . . ولی درخور مسئولیت خود، کار نمی کنید و به کسانی هم که در آن راه تلاش می کنند، وقعی نمی نهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده اید . همه اینها همان نهی و بازداری است که خدا به آن امر کرده است، ولی شما از آن غافلید . و مصیبت بر شما از همه بزرگ تر است; زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید .

تفرقه عالمان

27 . . . . ذلک بان مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه فانتم المسلوبون تلک المنزلة و ما سلبتم ذلک الا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم فی الالسنة (السنة) (32)

شکست خوردن شما برای آن است که مجرای کارها وگذرگاه احکام، به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امین اند و از شما این منزلت را ربودند، و آن از شما بربوده نشد مگر به واسطه دوری شما از حق و اختلافتان در زبان ها (یا سنت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم).

هزینه ناپذیری

28 . لوصبرتم علی الاذی و تحملتم المؤونة فی ذات الله کانت امور الله علیکم ترد و عنکم تصدر و الیکم ترجع و لکنکم مکنتم الظلمة من منزلتکم و اسلمتم امور الله فی ایدیهم یعملون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات . (33)

اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینه را تحمل می کردید، زمام امور خدا بر شما در می آمد و از جانب شما به جریان می افتاد و به شما باز می گشت . ولی شما ظالمان را در جای خود نشاندید و امور خدا را به آنان سپردید، تا به شبهه کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند .

فرار از مرگ

29 . سلطهم (الظلمة) علی ذلک (منزلة العلما) فرارکم من الموت و اعجابکم بالحیاة التی هی مفارقتکم فاسلمتم الضعفاء فی ایدیهم فمن بین مستعبد مقهور و بین مستضعف علی معیشته مغلوب . یتقلبون فی الملک بآرائهم و یستشعرون الخزی باهوائهم اقتداء بالاشرار و جراة علی الجبار . (34)

فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا، که از شما جدا خواهد شد، آنان را به منزلت شما چیره کرد . بدین سان، ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور ساختند و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره .

در امور مملکت به رای خود تصرف می کنند و با هوسرانی خویش ننگ و خواری پدید می آورند . . . . مردم بردگان آنهایند که هیچ دست برخورد کننده ای را از خود نراند .

یاری نکردن عزت جویان

30 . فانکم (الا) تنصرونا و تنصفونا قوی الظلمة علیکم و عملوا فی اطفاء نور نبیکم و حسبناالله و علیه توکلنا و الیه انبنا و الیه المصیر . (35)

اگر شما ما را (در این راه) یاری نرسانید و در خدمت ما نباشید، ستمگران بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند . خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوی او بر می گردیم و سرانجام به سوی اوست .

شکستن پیمان الهی

31 . امام حسین علیه السلام در باره آیه شریفه «و اذ خذناهم میثاقکم » فرمود:

اما انهم لوکانوا دعوا الله بمحمد و آله الطیبین بصدق فی نیاتهم و صحة اعتقادهم من قلوبهم ان یعصمهم حتی لا یعاندوه بعد مشاهدة تلک المعجزات الباهرات لفعل ذلک بجوده و کرمه و لکنهم قصروا فآثروا الهوی بنا و مضوا مع الهوی فی طلب لذاتهم . (36)

آگاه باشید که اگر آنان (که روبرتافتند) از روی صدق نیت و درستی عقیده قلبی خود، خدا را با سوگند به محمد و خاندان پاکیزه اش می خواندند که نگاهشان بدارد تا دیگر پس از مشاهده آن معجزات، آشکارا با خدا لجاجت نکنند; خدا حتما از راه بخشش و بزرگواری خود، این خواسته را اجابت می نمود . اما آنان کوتاهی کرده، ذلت و خواری را برگزیدند و با هواپرستی دنبال لذات خویش رهسپار شدند .

سرگرم شدن جوانان

32 . جعید همدان می گوید: امام حسین علیه السلام پرسید: جوانان عرب (یا عربها) چگونه اند؟ گفتم: اهل تیرکمان بازی و گعده هایند . پرسید: موالی چه می کنند؟ گفتم: خورنده ربا و حریص بر دنیایند . فرمود:

انا لله و انا الیه راجعون و الله انهما للصنفان اللذان کنا نتحدث انا الله تبارک و تعالی ینتصر بهما لدینه . (37)

انا لله و انا الیه راجعون . اینان دو گروهی بودند که ما می گفتیم خدای متعال با ایشان، دین خود را یاری می کند!

دنیا زدگی

33 . ان الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون . (38)

مردم، بنده دنیایند و شیرینی دین را تنها بر زبان دارند; تا زندگی هایشان پربار است، بر محور دین گرد می آیند و هرگاه با بلاها آزموده شدند، دینداران کم می شوند .

آثار ذلت

استخدام نخبگان در حکومت فاسدها

34 . فی کل بلد منهم علی منبره خطیب مصقع فالارض لهم شاغرة و ایدیهم فیها مبسوطة و الناس لهم خول لا یدفعون ید لامبین فمن بین جبار عنید و ذی سطوة علی الضعفة شدید مطاع لا یعرف المبدی و المعید . (39)

در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند که به سود آنان سخن می گویند و سرتاسر کشور اسلامی بی پناه مانده و دستشان در همه جای آن باز است و مردم بردگان آنهایند که هیچ دست برخورد کننده ای را از خود نرانند . آنها که برخی زورگو و معاندند و برخی بر ناتوانان سلطه گر و تند خویند; فرمانروایانی که نه خدا شناسند و نه معاد .

انحطاط، و سلطه ناصالحان

35 . امام حسین علیه السلام ضمن اعتراض به عمر (برای غصب خلافت)، فرمود:

یابن الخطاب! . . . اما والله لو ان للسان مقالا یطول تصدیقه و فعلا یعینه المؤمنون لما تخطات رقاب آل محمد ترقی منبرهم و صرت الحاکم علیهم بکتاب نزل فیهم و لا تعرف معجمه و لا تدری تاویله الا سماع الآذان . . . (40)

ای فرزند خطاب! . . . آگاه باش! اگر زبانی پابرجا در تصدیق و کرداری که مؤمنان یاری اش رسانند، بود، بر آل محمد سلطه نمی یافتی تا بر منبرشان برآیی و حاکم شوی; آن هم حکومت با کتابی که در خاندان محمدصلی الله علیه وآله وسلم فرود آمده و تو از نکات سربسته و تاویل آن جز شنیدن با گوش ها چیزی نمی شناسی!

سرانجام عزت ستیزان

36 . امام حسین علیه السلام پس از این فرمایش که: «بعد از قتل یحیی (پیامبر) توسط پادشاه، خداوند بخت نصر را بر آنان مسلط کرد که هفتاد هزار نفر را کشت » ، فرمود:

یا ولدی یا علی والله لایسکن دمی حتی یبعث الله المهدی فیقتل علی دمی من المنافقین الکفرة الفسقة سبعین الفا . (41)

فرزندم علی جان! به خدا سوگند! خون من از جوشش نخواهد افتاد تا خدا مهدی علیه السلام را برانگیزد و او انتقام خونم را از هفتاد هزار منافق کافر فاسق بستاند .

لباس ذلت

37 . ایم الله یا اباهرة لتقتلنی الفئة الباغیة و لیلبسهم الله ذلا شاملا و سیفا قاطعا و لیسلطن علیهم من یذلهم حتی یکونوا اذل من قوم سبا اذ ملکتهم امراة منهم فحکمت فی اموالهم و دمائهم . (42)

به خدا سوگند ای ابوهریره! این گروه ستمگر مرا خواهند کشت و خداوند لباس ذلت فراگیری را بر آنان خواهد پوشانید و شمشیر برنده بر آنان خواهد کشید . خدا کسی را بر آنان مسلط کند که از قوم سبا خوارترشان گرداند که زنی بر آنان حکم راند و اختیاردار اموال و خونشان بود .

ذلت عذاب

38 . اما تعلم ان بنی اسرائیل کانوا یقتلون ما بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس سبعین نبیا، ثم یجلسون فی اسواقهم یبیعون و یشترون کان لم یصنعوا شیئا فلم یعجل الله علیهم بل امهلهم و اخذهم بعد ذلک اخذ عزیز ذی انتقام . (43)

آیا نمی دانی که بنی اسرائیل از سپیده فجر تا طلوع آفتاب، هفتاد پیامبر را می کشتند، سپس در بازارهای خود نشسته، به خرید و فروش می پرداختند، آن چنان که گویی هیچ نکرده اند؟ ! خدا نیز در عذاب آنان شتاب نکرد، بلکه مهلت داد و سپس با صلابت و اقتدار آنان را گرفت .

ذلت و انتقام الهی

39 . اما والله لا تقتلون بعدی عبدا من عبادالله اسخط علیکم لقتله منی و ایم الله انی لارجوا ان یکرمنی الله بهوانکم ثم ینتقم لی منکم من حیث لا تشعرون اما والله لو قد قتلتمونی لقد القی الله باسکم بینکم و سفک دمائکم ثم لا یرضی لکم حتی یضاعف لکم العذاب الالیم . (44)

بدانید به خدا سوگند! هیچ بنده ای از بندگان خدا را پس از من نمی کشید که بیشتر از کشتن من، خدا را به خشم آورد . امیدوارم خدا با خواری شما، مرا ارجمند کند و از جایی که نفهمید، انتقامم را از شما بگیرد . شما اگرچه مرا کشتید، اما خدا در میان شما درماندگی افکند و خونتان را بریزد و خشنود نشود تا عذاب دردناک تان را چند برابر کند .

عصر خواری صالحان

40 . وقعنا فی الخطایا و البلایا

و فی زمن انتقاض و اشتباه

تفانی الخیر والصلحاء ذلوا

و عز بذلهم اهل السفاه

و باء الآمرون بکل عرف

فما عن منکر فی الناس ناه

فصار الحر للملوک عبدا

فما للحر من قدر و جاه (45) ما در عصر خطاها و گرفتاری ها و شکستن (پیمان های الهی) و اشتباه واقع شده ایم . خیرها نابود شدند و صالحان خوار گشتند و با خواری آنان نابخردان عزیز شدند . فرمان دهندگان به هر نیکی برگشتند . از این رو، در میان مردم هیچ باز دارنده ای از منکر نیست . آزادمردان برده بردگان شدند و از این رو، برای آزادگان ارج و منزلتی نمانده است .

پی نوشت ها:

1 . فلسفه اخلاق، ص 152 - 160 (با تلخیص).

2 . طبرسی می نویسد: اصل العزة الشدة و منه قیل للارض الصلبة الشدیدة: عزاز، العزیز: القوی المنیع بخلاف الذلیل (مجمع البیان لعلوم القرآن، ج 3، ص 193) .

یادآوری می شود برای اطلاع از سخنان امام حسین (ع) پیرامون «عزت » باید واژه های فراوانی از جمله موارد زیر مطالعه شود:

عزت، ذلت، غیرت، علو، قوت، اباء، عبد، غل، حریت، غنی، مجد، کرامت نفس، حرمت، استخفاف، هزیمة، تکویت، حصر، عجز، غمص، سفه، انجذاد، مناص، فظیع، وهن، هون، سداد، خذلان و . . .

3 . بلاغة الحسین، ص 141 .

4 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .

5 . بحارالانوار، ج 44، ص 329 .

6 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .

7 . بحارالانوار، ج 45، ص 50 .

8 . منافقون/8 .

9 . بحارالانوار، ج 44، ص 198 .

10 . انساب الاشراف، ج 3، ص 151 .

11 . تذکرة الخواص، ص 217 .

12 . متقل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 7 و 8 .

13 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .

14 . بحارالانوار، ج 45، ص 8 .

15 . همان، ص 6 .

16 . مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7 و 8; تحف العقول، ص 171 (با اختلاف عبارت) و نمونه دیگر، مقتل خوارزمی، ج 1، ص 182 .

17 . متقل خوارزمی، ج 1، ص 19 .

18 . الفتوح، ج 5، ص 11; مقتل، خوارزمی، ج 1، ص 182 (با اختلاف).

19 . منهج الدعوات، ص 149، (دعای عشرات).

20 . کنز الفوائد، ص 151 .

21 . وسایل الشیعه، ج 18، ص 144 .

22 . بحارالانوار، ج 36، ص 384 .

23 . مستدرک الوسایل، ج 11، ص 218 .

24 . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 246 .

25 . نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص 85، ح 18 .

26 . احقاق الحق، ج 11، ص 605; «الاالسعادة » ، بحارالانوار، ج 44، ص 381 .

27 . بحارالانوار، ج 45، ص 299 .

28 . مائده/63 .

29 . همان/44 .

30 . تحف العقول، ص 168 .

31 . همان .

32 . همان .

33 . همان و بحارالانوار، ج 100، ص 79 .

34 . تحف العقول، ص 168 .

35 . همان .

36 . بحارالانوار، ج 26، ص 288 .

37 . موسوعة کلمات امام حسین (ع)، (ترجمه)، ص 840 .

38 . بحارالانوار، ج 44، ص 383 .

39 . همان، ج 100، ص 79 .

40 . احتجاج طبرسی، ج 1، ص 292 .

41 . بحارالانوار، ج 45، ص 299 .

42 . مقتل، خوارزمی، ج 1، ص 226 .

43 . بحارالانوار، ج 4، ص 364 .

44 . تاریخ طبری، ج 3، ص 334 .

45 . دیوان امام حسین (ع)، ص 178


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/1ساعت 1:35 صبح توسط حمید امامی نظرات ( ) |

یامبرصلی الله علیه وآله وسلم: «مکتوب عن یمین العرش ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة » (1)

کربلا در سینه اش پنهان هزاران راز دارد

همره هر موج خونش، گوهری ممتاز دارد

عبارت حماسه و شور حسینی، به طور مکرر در میان مردم ما به کار رفته است و تحقق آن، که مربوط به جنبه عاطفی و احساسی «عاشقان حسینی » است تاثیرات فراوان داشته و شاید از کمترین عامل مؤثر (شور و احساسات) بیشترین تاثیر (ایجاد و حفظ ایمان و افزایش آن) را داشته ایم .

مگر نه این است که دین انبوهی از مردم ما در ایام محرم و یا عاشورا زنده یا زنده تر می شود و باعث حفظ و افزایش ایمان آنها است .

آیا این واقعیت تاریخی که جرقه و شروع انقلاب و اعلان برائت از حکومت ظلم و فساد شاهنشاهی از محرم 41 شروع شد، قابل انکار است؟ و یا این که مؤثرترین و پیروزمندترین عملیات های نظامی در دوران جنگ هشت ساله با سینه زنی ها و رمز یاحسین علیه السلام و شروع شده است . . . و این که تاثیر گذاری فراوان و نهفته و قابل هدایت و جهت دهی (تاکید بر شعور حسینی) موجب شد که سیاست دشمنان دین برکم رنگ و بی محتوا کردن و در برخی مواقع، برنابودی شور و حماسه و عزاداری سالار شهیدان دچار شکست شود .

حال از خود می پرسیم: وقتی این واقعیت (حماسه حسینی) که نه تمام دین و بلکه جزئی اندک از دین است، می تواند تاثیری چنین شگرف در زندگی فردی و اجتماعی بگذارد; «شعور حسینی » که مجموعه ای از اعتقادات راستین و حقیقی و رفتارهای فردی و اجتماعی مناسب با آن افکار است، چه تاثیری بس شگرف تر و مؤثرتر در حوزه زندگی خواهد گذاشت؟ و چگونه خواهد توانست دوستان را هدایت و دشمنان را نا امید گرداند؟

شعور حسینی به عنوان مدینه فاضله دینی و شیعی، عبارت است از مجموعه ای از افکار و اعتقادات و رفتارهای فردی و اجتماعی هماهنگ و برخاسته از منشا «عصمت حسینی » که موجب بروز فرهنگ ناب محمدی و مهدوی و شیعی می شود . اگر شعور حسینی به معنای درک و فهم و الگوپذیری از زندگی فکری و رفتاری سیدالشهداء حسین بن علی علیهما السلام به عنوان موجودی زنده و پیش برنده به جامعه رخ بنماید، هر روز «عاشورا» و هرجا «کربلاست » و بهشت در دنیا تحقق خواهد یافت; چرا که کربلا پاره ای از بهشت است .

چراغ و نور هدایت و کشتی نجات حسینی، عینیت نمی یابد مگر این که جامعه رنگ حسینی و الگوی فکری و رفتاری امام حسین علیه السلام را به خود بگیرد .

به نظر نگارنده نوع حرکت امام حسین علیه السلام و اهل بیت و اصحابش از مدینه تا کربلا به گونه ای توام با اعلام و آشکار کردن بوده و سخنان آن فرزند رسول خدا و فاطمه زهراعلیها السلام می خواسته الگویی راستین و حقیقی از معارف و اعمال صالح به جامعه ارائه دهد تا، از این رهگذر، مردم هدایت یابند و دین جدش که اسلام ناب محمدی است، دوباره زنده گردد . از همین رو، بزرگان فرموده اند: «ان الاسلام محمدی الحدوث و حسینی البقاء» ; اسلام از ناحیه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به وجود آمد و از ناحیه حسین علیه السلام بقا یافت .

البته این سخن مشهور که از زبان بشر معمولی صادر شده برخاسته از سخن وحی نبوی یعنی «حسین منی و انا منه (من حسین) » (2) می باشد . مفهوم فقره نخست روایت، آشکار است و قسمت دوم که می فرمایند: من از حسینم، چیزی نیست مگر به این معنا که دین من از ناحیه سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه السلام آبیاری و زنده خواهد شد . آری، «شعور حسینی » رمز بقای اسلام حقیقی و ناب محمدی است .

اعلام سال «عزت حسینی » از سوی رهبر عزیز و فرزانه، با این آرزو بود که جامعه به حقیقت رنگ و بوی رفتار حسینی بگیرد و دینداری واقعی و فرهنگ حسینی در دولت و ملت تقویت شود .

حال به جلوه هایی از شعور فکری و سپس شعور رفتاری و اخلاقی امام حسین علیه السلام و یارانش می پردازیم تا الگویی صحیح و کامل فرا روی زندگی ما باشد .

توحید حسینی

سیمای معصومان در زیارت «جامعه کبیره » به عنوان نه توحید الهی بلکه ارکان توحید خداوند، نه مصداق معرفت الله بلکه پایگاه و آبشخور (سرچشمه) معرفت الله، درهای ایمان، ذوب شوندگان در محبت الهی، پاکان در توحید ربوبی و . . . معرفی شده اند .

معصوم سوم، امام حسین علیه السلام مصداق بارز و کامل نفس مطمئنه الهی است . وجودش سرشار از ایمان و اعتقاد به خداست . در قلب نازنین او عشق خدا می جوشد . او از ایمان کامل به خدا و جلوه های خدا در گفتار و کردار بهره مند است .

معصومان بزرگ ترین نشانه و آیت خدا در اتصال مردم به خدا، زمین به آسمان، سفلی به علیا و ملک به ملکوت می باشند . چرا که امیرالمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

«مالله آیة هی اکبر منی (3) ; خداوند نشانه ای بزرگتر از من ندارد .» و البته همه آن بزرگواران نور واحدند . حضور خداوند در زندگی امام حسین علیه السلام دائم و آشکار است . خداشناسی در «دعای عرفه » که امواج عرفان حسین علیه السلام است، به گونه ای عمیق و حیرت آور موج می زند . اوج آن در این فقره دعا نمایان تر است که می فرماید:

معبود من! چون به آثار قدرتت توجه کنم، راه وصول تو بر من دورگردد . چگونه به اشیایی که در هستی خویش محتاج تو اند، بر وجود تو استدلال کنم؟ آیا موجودی غیر از تو ظهوری دارد که از آن تو نباشد، تا او سبب ظهور و پیدایش تو گردد؟ تو کی از نظر پنهان گشته ای که راهنمایی من را به سوی تو رهنمون گردد و چه زمان از من دور بوده ای تا آن که مخلوقات مرا به وصالت رسانند؟ کور باد چشمی که تو را نظاره گر خویش نبیند!

کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را

کی رفته ای ز دیده که پیدا کنم تو را

اخلاص حسینی

حمد و سپاس او در حد اعلا و به گونه ای اوج گرفته که با کوه ایمان پیامبران و ملائکه مقرب الهی برابری می کند: «الحمد لله حمدا یعادل حمد ملائکته المقربین و انبیاء المرسلین »

تمام افکار، رفتار و وجود او در حوزه توحید الهی گام می نهد . جمله زیبا و پرمعنای «لاحول و لاقوة الا بالله » در مکان ها و موقعیت های سخت و دشوار و فدا شدن ها و فداکردن ها، از کلامش به گوش می رسد . خود و دیگران را به خدا متصل کرده است; همه چیز و همه جا را از نیروی خدا می بیند .

وقتی از حر می پرسد: به یاری ما آمده ای یا به جنگ ما؟ گفت: برای مقابله و جلوگیری شما آمده ایم . امام علیه السلام فرمودند: «لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم » (4) و نیز چندباری که به پشت خیمه ها آمد، این ذکر مقدس را بر زبان داشت .

اخلاص برخاسته از ایمان و یقین حضرت، در تمام حرکات و سکنات او و اصحابش موج می زند و در این راه تنها رضایت خدا را می نگرد و می فرماید:

به خدا سوگند! از راهی جز این نخواهم رفت تا مشیت الهی به وقوع پیوندد . (5)

به فرمایش امام معصوم علیه السلام در وصیت خود به محمد بن حنفیه، تنها به هدف و قصد اصلاح و نه مال و قدرت و ظلم و ستم از مدینه خارج شده است . (6) و همه چیز ممکن و در دسترس و تمام موجودی خود، اعم از جان، فرزندان و دوستان و اصحاب، همه و همه را در راه خداوند متعال فدا می کند تا جایی که مصداق خارجی و واقعی «ذبح عظیم الهی » می شود!

اخلاص یاران

تبلور اخلاص اصحاب در اعلام وفاداری و کشته شدن، نه یک بار بلکه 70 بار در راه ولایت و امامت آشکار شد . با توجه به گوشه هایی از سخنان آنها همچون مسلم بن عوسجه و زهیربن قین و بریر، فضایی از توحید ناب و اعتقاد قلبی به امامت و ولایت و معاد قابل مشاهده است; سخنان آنها تن هرشنونده ای را می لرزاند .

گویی این اخلاص از سویی مرگ را در نظر اصحاب شیرین تر از عسل کرده بود و سختی ها و دشواری ها را برای آنان آسان کرده و از سوی دیگر مقام معنوی آنها را ارتقاء بخشیده و تا حد «عین الیقین » ، پیش برده بود تا آنجا که در روز عاشورا شبه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، جناب علی اکبرعلیه السلام پیامبر را مشاهده می کند و فریاد بر می آورد:

«یا ابتا علیک منی السلام هذا جدی رسول الله قدسکانی بقاسه الاوفی » (7)

یعنی او از دست انسان کامل و اشرف مخلوقات، در همین دنیا و روز روشن شربت ملکوتی و بهشتی را نوشید .

اخلاص، شربت بهشتی به ارمغان می آورد و دنیا را به آخرت گره می زند و می توان کمی از آن شربت ناب بهشتی را در همین دنیا نوشید . و چنین است که اخلاص سیدالشهدا در گودال قتلگاه در سیمای مبارکش آشکارتر می شود .

در سال «عزت حسینی » مزین کردن خود به اخلاص و کار برای خدا، همچون حسین علیه السلام و اصحاب او، بسیار ضروری است . این همه بده بستون ها «کاسه به جایی رود که قدح باز آید» یک روز به درد ما می خورد، وجود روابط به جای ضوابط، تبار گرایی ها، قوم و خویش محوری، حزب گرایی و حزب بازی ها (هوا و هوس های گروهی) همه و همه برخلاف شعور و اندیشه حسینی است .

پاسداری از ولایت الهی

یکی دیگر از جلوه های فکری و اعتقادی اصحاب امام حسین علیه السلام در قالب سلامتی در دین و برحق بودن آنها و مایت بی دریغ از مقام ولایت معصوم، آشکار است .

حماسه و اشعار یاران امام، نشان از سلامت دین و حمایت از ولایت و امامت دارد; اشعار قمربنی هاشم علیه السلام گویای این واقعیت است . در واقع «شور» در خدمت «شعور و اعتقاد» در آمده است، نه این که شور، حماسه، شعر و ادب خود بذاته هدف اصلی باشد .

جامعه امروز ما در سایه «شعور حسینی » می بایست نگران نابودی و ضعف و آسیب پذیری دین و ایمان خود باشد و حمایت از «ولایت فقه » ، امروز چتر حمایتی و پاسداری از دین و جامعه است . و به تعبیر معصوم علیه السلام: «ولایت، کلید دیگر واجبات است . »

سیاستگذاری دینی و اسلامی و ایمانی، تنها در قلمرو حکومت ولی فقیه جامع الشرایط فراهم می آید و رهبری، موجب تقویت ایمان افراد و فضاسازی ایمانی و اسلامی در سطح جامعه می شود .

پی نوشت ها:

1 . مدینة المعاجز، ص 259 .

2 . طبقات ابن سعد، بخش امام حسین، ص 27 .

3 . اصول کافی، ج 1، ص 207 .

4 . مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 230 .

5 . اشاره به آیه «و فدیناه بذبح عظیم » (صافات/107)

6 . بحارالانوار، ج 44، ص 329 .

7 . اعیان الشیعه، ج 1، ص 607; مقتل الحسین، مقرم، ص 312


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/1ساعت 1:35 صبح توسط حمید امامی نظرات ( ) |

نهضت حسینی، پیام آور اصلاحات حقیقی در دین محمدی است، از این روی مسلمانان اصلاح طلب در هر عصر و دوره ای، برای اصلاح دین خود، جوهره اصلاح خواهی را از نهضت حسینی انتخاب و به عنوان دستور عمل خویش در حرکت های اصلاح گری برگزیده اند . امام خمینی قدس سره نیز برای برپایی نهضت احیاگری و اصلاحی خود و نیز برقراری حکومت صالحان، از همین الگو استفاده کرد و در سرتاسر دوران نهضت، شعارها، برنامه ها، اموراجرایی و . . . را بر پایه آن طراحی و اجرا کرد . وی برای بهره گیری بیش تر از این الگو، در دوبخش یعنی «افسادهایی که وجود داشت » و «اصلاح هایی که ایجاد شد تا بار دیگر دین به عرصه اجتماع برگردد» ، سخن گفته است . در این مقاله می خواهیم با عنایت به سخنان رهبر فقید انقلاب در این دو بخش، الگویی برای اصلاحات در دوران معاصر بیابیم .

افسادهای امویان

این افسادها را در چند محور می توان بررسی کرد:

الف) افساد در حکومت

1 . غصب خلافت

از منظر امام خمینی قدس سره غصب مقام خلافت پیامبر، یکی از انحراف هایی بود که از سوی حزب اموی بر جامعه اسلامی تحمیل شد (1) ، به گونه ای که منشا بسیاری از کج روی ها و بروز ضد ارزش ها شد . از این منظر، حکومت و قدرت، به عنوان مؤثرترین ابزار، توانست ارزش های دینی در تمام بخش های دیگر را نیز متاثر سازد .

این غصب، به واقع از این حیث بود که مرتجعان اموی، صلاحیت لازم برای خلیفه رسول بودن را نداشتند . امام خمینی قدس سره این حقیقت را چنین به تصویر کشیده است .

«یزید، که خوب، یک حکومت قلدری بود، یک حکومت مقتدری بود و اظهار اسلام هم می کرد واز قوم و خویش های خود این ها هم بود، در عین حالی که اظهار اسلام می کرد حکومتش به خیال خودش حکومت اسلامی بود، خلیفه رسول الله به خیال خودش بود، لکن اشکال این بود که یک آدم ظالمی است که بر مقدرات یک مملکت بدون حق تسلط پیدا کرده است » . (2)

2 . ایجاد تغییر در چگونگی دستیابی به حکومت

حکومت و خلافتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم برای جامعه پس از خود پیش بینی کرده بود، برپایه شاخص های ارزشی بود . براین اساس برای دستیابی به حاکمیت بردین داران جایی برای ملاک هایی دیگر وجود نداشت . اما بعد از وفات پیامبر این شاخص نیز به شکل های مختلف مورد تعرض قرار گرفت تا این که خطرناک ترین نمونه آن توسط معاویه اتخاذ شد و آن، موروثی کردن حکومت، یعنی «فدا کردن تمام ملاک ها و معیارهای لازم جهت جاودان سازی جامعه دینی » بود . امام خمینی قدس سره خطر این رویکرد به قدرت را بیش از خطر غصب خلافت می داند و معتقد است:

«خطری که معاویه و یزید بر اسلام داشتند، این نبود که غصب خلافت کردند; این یک خطر کمتر از آن بود . خطری که این ها داشتند، این بود که اسلام را به صورت سلطنت درمی خواستند بیاورند . . . این مهم بود .» (3)

«سلطنت و ولایتعهدی همان طرز حکومت شوم و باطلی است که حضرت سیدالشهداءعلیه السلام برای جلوگیری از آن قیام فرمود . . . اسلام سلطنت ولایتعهدی ندارد .» (4)

3 . هماهنگ سازی اسلام با سلطنت و معرفی اسلام به عنوان رژیم طاغوتی

بعد از دست یابی اموی ها به حکومت، ضروری ترین اقدام در جامعه اسلامی، همرنگ سازی حاکمیت جدید با باورها و دین مردم بود; چه در غیر این صورت، توان دینی مردم اجازه تثبیت نظام منافق پیشه را نمی داد . از این روی اموی ها که هیچ اعتقادی به دین نداشتند، کوشیدند تا درگام بعدی، اسلام را با سلطنت هماهنگ جلوه داده و هرگونه تضاد و فاصله بین آن دو را کم رنگ و یا بی معنا نشان دهند . این التقاط می توانست از هجوم اعتراض آمیز و بنیان برانداز دین داران به سوی حکومت جدید، جلوگیری و بهانه تمام مخالفان را نیز سلب کند .

پی آمد این سیاست، معرفی اسلام به عنوان رژیم طاغوتی بود که بعد از سیاست مذکور رخ می داد .

«رژیم منحط بنی امیه می رفت تا اسلام را رژیم طاغوتی، و بنیانگذار اسلام را بر خلاف آنچه بوده معرفی کند . معاویه و فرزند ستمکارش به اسم خلیفه رسول الله با اسلام آن کرد که چنگیز با ایران و اساس مکتب وحی را تبدیل به رژیم شیطانی نمود .» (5)

«حضرت سیدالشهداءعلیه السلام دیدند که معاویه و پسرش - خداوند لعنتشان کند این ها دارند مکتب را از بین می برند، دارند وارونه اسلام را جلوه می دهند . . .» (6)

«. . . قیام بر ضد سلطنت طاغوتی بود، آن سلطنت طاغوتی که اسلام را می خواست به آن رنگ درآورد که اگر توفیق پیدا می کردند، اسلام یک چیز دیگر می شد، اسلام می شد مثل رژیم دوهزار و پانصد ساله سلطنت . . .» (7)

ب) افساد در دین

تسلط اموی ها بر حکومت در جامعه مسلمانان، علاوه بر آن که انحراف در مسیر زمامداری را در پی داشت، آسیب های جدی به دین و اسلام وارد کرد; آسیب هایی که گاه تا حد نابودی اسلام پیش می رفت . افسادهای امویان در دین را با توجه به سخنان امام خمینی قدس سره می توان در ضمن چند فصل مرور کرد:

1 . آلوده کردن سیمای مکتب

امام خمینی قدس سره در این باره می فرماید:

«آن روزی که وجهه اسلام بخواهد درش خدشه وارد بشود، آن روز است که بزرگان اسلام جانشان را دادند برای او . در زمان معاویه و در زمان پسر خلف معاویه، مسلم این طور بود که چهره اسلام را این ها داشتند قبیح می کردند . به عنوان خلیفة المسلمین، به عنوان خلیفه رسول الله آن جنایات را می کردند . . . این است که خطر می اندازد اسلام را . . .» (8)

2 . وارونه کردن دین و متروک سازی ارزش ها

امام خمینی قدس سره در مورد وارونه سازی دین توسط اموی ها می فرماید:

«این ها اصل اساس اسلام را وارونه می خواستند بکنند . سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان . خلیفه رسول الله در مجلس شرب خمر و در مجلس قمار و باز خلیفه رسول الله نماز هم می رود در جماعت می خواند .» (9)

نتیجه حاکمیت ناصالحان، چیزی جز بی توجهی به ارزش های الهی نیست . زیرا ارزش های الهی با اساس حکومت باطل و ناشایست ها، تعارض دارد و حکومت ارزش ها به معنای محکومیت حاکمان فاسق می باشد . امام حسین علیه السلام در یکی از منازل، در مسیر خود به سوی کربلا فرمود:

انه قد نزل من الامر ما قد ترون و ان الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها واستمرت حذاء فلم یبق منها الا صبابة کصابة الاناء و خسیس عیش کالمرعی الویل . الاترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه لیرغب المؤمن من لقاء الله محقا . (10)

«چیزی پیش آمد که می بینید و به درستی که دنیا دگرگون شده و به بدی روی آورده است و نیکی های آن پشت کرده اند و با شتاب در حال گذرند . پس از آن جز اندکی چون ته مانده آب در ظرفی، و زندگی پستی چون چراگاهی بسیار بد، به جای نمانده است . آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل بازداری نمی شود . حقا که مؤمن باید ملاقات با خدا را بخواهد . . .»

امام خمینی قدس سره با اشاره به همین حقیقت، تاکید می کرد:

«می بینید که معروف عمل بهش نمی شود و منکر بهش عمل می شود . انگیزه این است که معروف را اقامه [نکند] و منکر را از بین ببرد .» (11)

علاوه بر این، خود حاکمان جور، به منکرات دامن می زدند و محرمات الهی را هتک می کردند و این، گامی دیگر در مسیر محوی عملی ارزش های نبوی بود . برخی از کلمات امام خمینی قدس سره درباره این موضوع چنین است .

«چرا من در مقابل این آدم قیام کردم، برای این که این، عهد خدا را شکسته است و سنت پیغمبر را مخالفت کرده است و حرمات الله تعالی را نکث کرده است و نقض کرده است .» (12)

«شرب خمر می کردند، امام جماعت هم بودند . مجالسشان مجالس لهو و لعب بود، همه چیز در آن ها بود، دنبالش هم جماعت بود . امام جماعت هم می شدند، امام جماعت قمارباز، امام جمعه هم بودند و منبر هم می رفتند و اهل منبر هم بودند . . . به اسم خلافت رسول الله بر ضد رسول الله قیام کرده بودند . فریادشان، لااله الا الله بود و بر ضد الوهیت قیام کرده بودند . اعمالشان، رفتارشان، رفتار شیطانی بود لکن فریادشان، فریاد خلیفه رسول الله .» (13)

3 . جایگزین سازی ارزش های جاهلی

گام بعدی در افسادهایی که بنی امیه برای بازگشت به دوران قبل از پیامبر پیش گرفتند و کوشیدند جامعه دینی را به آن نزدیک کنند، سیاست جایگزین سازی ارزش های جاهلی به جای ارزش های الهی بود . به این طریق، آنان ابزار لازم برای تثبیت حکومت بر پایه ارزش های مورد نیاز را می یافتند و قدم مهمی در انهدام اسلام برمی داشتند . امام خمینی قدس سره می فرمود:

«آن ها (بنی امیه) می خواستند اصل اسلام را بیرند و یک مملکت عربی درست کنند .» (14)

«این ها می خواستند که الله را بردارند، طاغوت را جایش بنشانند . همان مسائل جاهلیت . . . .» (15)

4 . حاکمیت بخشیدن به منطق جاهلی

تمام تلاش های حزب نفاق و ارتجاع بنی امیه برای به حاکمیت رساندن منطق جاهلی و باورهای غیر دینی خود بود . امری که کوشیدند به ترتیب با «آلوده کردن سیمای مکتب » ، «وارونه سازی دین و ارزش ها» ، «متروک کردن ارزش ها» و «جایگزین سازی ارزش های جاهلی » به آن دست یابند . این حقیقتی است که در طول تاریخ بارها از زبان سران بنی امیه گفته شد . امام خمینی قدس سره با اشاره به این سخنان، فرمود:

«منطق جاهلیت ابوسفیانیان که می خواستند قلم سرخ بر وحی و کتاب بکشند، و یزید یادگار عصر تاریک بت پرستی که به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحی امید داشت اساس اسلام را برچیند و با صراحت و اعلام «لاخبر جاء و لا وحی نزل » بنیاد حکومت الهی را برکند . . .» (16)

5 . نابودسازی اسلام اصیل

آن گاه که تعارض حاکمیت منطق جاهلی در عرصه اجتماعی، با منطق الهی پیش آمد، حاکمان مرتجع حزب نفاق، تلاش مضاعفی را برای نابودی اسلام آغاز کردند، تا منطق ابوسفیان یگانه سخن روز باشد و ارزش های عصر قبل از اسلام، بار دیگر بقای آنان را تضمین کند . امام خمینی قدس سره از این هدف نهایی چنین یاد می کند:

«آن ها می خواستند اصل اسلام را ببرند .» (17)

ج) افساد در جامعه دینی

بخش سوم از افسادهایی که رجعت طلبان بنی امیه به وجود آوردند، به حوزه ارتباط حاکمان با مردم مربوط می شود . پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم با انقلاب بزرگی که ایجاد کرده بود، این ارتباط را بر مبنای خدمت به خلق و حفظ عزت و کرامت آنان بنا نهاده بود و با مهربانی و به صورتی خیرخواهانه، مشورتی و هدایت گر با مردم رفتار می کرد .

حکومت های قبل از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به دلیل تحمیلی بودن حاکمان، بر پایه سلطه و سلطنت استوار بودند . این امر، تنعم و عیش جویی آنان را به دنبال داشت و حکومت، وسیله ای برای استثمار و استعمار و وصول به مقاصد پست بود . چون این امور به زیان توده مردم بود، حاکمیت نمی توانست در اجرای آن ها با خود مردم مشورت کند . از این رو استبداد حکام رسم و سنت جاهلی شده بود .

از سوی دیگر، چون حاکمان جاهلی حکومت را غالبا با تحمیل به چنگ می آوردند، هیچ شرط و محدوده ای را برای خود قائل نبودند . از این رو حکومتی که مرتجعان اموی در پی رجوع به آن بودند، برپایه سلطه، استعمار، استثمار، استبداد و خودکامگی بی حد و حصر استوار بود .

در ارتباط با افسادهایی که بنی امیه در تعامل مردم و حاکمان به وجود آوردند، امام خمینی قدس سره به موضوعاتی چند اشاره می کند که برخی از آن ها عبارتند از:

1 . نابود کردن عدالت و آزادی

«در صدر اسلام پس از رحلت پیغمبر ختمی (مرتبت)، پایه گذار عدالت و آزادی می رفت که با کجروی های بنی امیه، اسلام در حلقوم ستمکاران فرو رود و عدالت در زیر پای تبهکاران نابود شود . . .» (18)

«سیدالشهداء سلام الله علیه وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی، جائری در بین مردم دارد حکومت می کند، تصریح می کند حضرت که اگر کسی ببیند که حاکم جائری در بین مردم حکومت می کند، ظلم به مردم می کند . . .» (19)

«یزید یک آدمی بود که به حسب ظاهر متشبث به اسلام بود . . . اما از آن طرف معصیت کار بود، مخالف سنت رسول الله می کرد . رسول الله سنتش این است که باید با مردم چه جور عمل بکنند، او خلافش عمل می کرد . باید حفظ دماء بشود، دماء مسلمین را می ریخت . باید مال مسلمین هدر نرود، او هدر می داد مال مسلمین را; همان شیوه ای که پدرش معاویه هم داشت . . .» (20)

2 . استثمار ملت

«. . . سلطان عصری که شهادتین را می داد و می گفت که من خلیفه پیغمبر هستم . برای این که یک آدم قاچاق بود; برای این که یک آدمی بود که می خواست این ملت را استثمار کند . می خواست بخورد این ملت را . منافع ملت را می خواست خودش بخورد و اتباعش بخورند .» (21)

اصلاحات حسینی علیه السلام

در سه محور گذشته یعنی (حکومت، دین و جامعه) و در مقابل افسادهای بنی امیه، اصلاحات حسینی را با توجه به کلام امام خمینی قدس سره مطرح می کنیم .

الف) اصلاحات نسبت به حکومت

1 - الف) نسبت به حکومت فاسد

امام حسین علیه السلام در ارتباط با حکومت و برای ایجاد اصلاحات، اقدامات خود را در دو محور زیر انجام می دهد:

1 - برخورد با حکومت طاغوت

2 - برخورد با حکومت اسلامی

برخورد با حکومت طاغوت

در این بخش، امام حسین علیه السلام اقداماتی را انجام داد که برخی از آنها عبارتند از:

1 . مخالفت با سلطه یزید

پس از تحکیم سلطنت معاویه و پیروزی حرکت ارتجاعی، موضوع موروثی کردن سلطنت در خاندان بنی امیه پیش آمد . این کار بیش از سلطنتی شدن رویه حکومت و طرز تصدی آن، خطرناک بود و منافی اسلام به نظر می رسید . چون شیوه ای تصدی ضد اسلامی قهر و غلبه تا این جا فقط توانسته بود معاویه را بر تخت بنشاند، اما موروثی شدن، سلسله ای از سلاطین جابر را بر گردن مردم سوار و در جامعه استوار می ساخت .

معاویه از اوان تحکیم حکومتش چون میدان را بلامنازع یافت، در اندیشه ولایتعهدی یزید فرو رفت تاحکومتش را در نسل خود پایدار گرداند . هفت سال تمام در پی راضی کردن این و آن بود و برای این مقصود، به نزدیکان هدیه می داد و بیگانگان را با رشوه نرم می ساخت و سرانجام به صراحت، مقصود خود را بیان کرد و خواهان بیعت برای یزید شد . (22)

این امور جملگی موجب شدت مخالفت امام حسین علیه السلام می شد . امام خمینی قدس سره در باره این مخالفت می فرماید:

«سلطنت و ولایتعهدی، همان طرز حکومت شوم و باطلی است که حضرت سیدالشهداء - علیه السلام - برای جلوگیری از برقراری آن، قیام فرمود و شهید شد . برای این که زیر بار ولایتعهدی یزید نرود و سلطنت او را به رسمیت نشناسد .» (23)

2 - امر و نهی حکومت

امام خمینی قدس سره در باره انگیزه امام حسین علیه السلام از نهی از منکر، در مقابل کارهای زشت حاکمان زمان خود، می فرماید:

«از حضرت سیدالشهداء - سلام الله علیه - خطبه ای نقل شده است که در آن خطبه علت قیام خودشان را بر ضد حکومت وقت ذکر فرموده اند و آن، این است که فرموده اند خطاب به مردم که پیغمبر اکرم فرموده است که کسی که ببیند یک سلطان جائری حلال می شمرد محرمات الله را، چیزهایی را که خداوند حرام کرده است، این آزاد می گذارد و مخالف سنت رسول الله عمل می کند و عهد خدا را می شکند، اگر کسی دید یک سلطان جائری این کارها را می کند و مع ذلک ساکت شد و تغییر نداد با قول خودش با عمل خودش، خدای تبارک و تعالی حتم کرده است . . . که جای او را هم جای همان سلطان جائر در آخرت قرار بدهد .» (24)

«این که حضرت ابی عبدالله - علیه السلام - نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این، برای این که گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم، نهی از منکر کنم .» (25)

در گفتاری دیگری امام راحل قدس سره مردم را به الگوگیری از حضرت سیدالشهداء در زمینه نهی از منکر توصیه کرده و می فرماید:

«ما که تابع حضرت سیدالشهداء هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت; قیامش، انگیزه اش نهی از منکر بود . . . » (26)

3 . نابودسازی حکومت طاغوت

«انگیزه اش نهی از منکر بود . . . من جمله قضیه حکومت جور، حکومت جور باید از بین برود .» (27)

«کربلا کاخ ستمگری را با خون خود در هم کوبید .» (28)

«سیدالشهدا - علیه السلام - نهضت عظیم عاشورا را بر پا نمود و با فداکاری و خون خود و عزیزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنی امیه را محکوم و پایه های آن را فرو ریخت .» (29)

4 - شکست ابدی تفکر بنی امیه

«یعنی بنی امیه را تا ابد شکست داد . . . یعنی این اسلامی که بنی امیه می خواست بد نمایش بدهد و با ادعای خلافت برخلاف موازین انسانی عمل بکند، آن را سیدالشهدا - سلام الله علیه - با نثار خون خودشان آن رژیم را، رژیم فاسد را شکست داد .» (30)

«بساط معاویه را که می خواست اسلام را به صورت یک امپراطوری در آورد، برگرداند به زمان جاهلیت و آن اوضاع جاهلیت، شکستش دادند . یزید و اتباع یزید دفن شدند تا ابد و لعن مردم برآن هاست تا ابد; لعن خدا هم بر آنهاست .» (31)

«سیدالشهداء - سلام الله علیه . . . - اساس سلطنت آن خبیث را به هم شکستند . . . اساس سلطنتی که می خواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتی در آورد .» (32)

5 . جلوگیری از گسترش تفکر جاهلی

«اگر سیدالشهداء نبود، این رژیم طاغوتی را این ها تقویت می کردند، به جاهلیت بر می گرداندند . اگر حالا من و تو هم مسلم بودیم، مسلم طاغوتی بودیم نه مسلم امام حسینی .» (33)

2 - الف) نسبت به حکومت اسلامی

قیام امام حسین علیه السلام همان گونه که از یک سو به تخریب و نابودی حکومت جور می انجامد، از سویی دیگر باحکومت اسلامی و سرنوشت آن ارتباط پیدا می کند، به گونه ای که هم پای نابودی طاغوت و شکست ارتجاع و حزب نفاق، آن حضرت موفق می شود خلافت اسلامی را به مسیر اصلی خود، هرچند در یک مدت زمانی طولانی، بازگرداند . از این دیدگاه نیز امام خمینی قدس سره به نهضت حسینی می نگرد و در چند محور، موضوع را تبیین می کند:

1 . تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی

«کسی که فرمایشات ایشان را از وقتی که از مدینه بیرون آمدند و به مکه آمدند و از مکه آمدند بیرون، حرف های ایشان را می شنود، همه را، می بیند که ایشان متوجه بوده است که چه دارد می کند . این جور نبود که آمده است ببیند که، بلکه آمده بود حکومت هم می خواست بگیرد، اصلا برای این معنا آمده بود و این یک فخری است و آن هایی که خیال می کنند که حضرت سیدالشهداءعلیه السلام برای حکومت نیامده، خیر، این ها برای حکومت آمدند . برای این که باید حکومت دست مثل سیدالشهداءعلیه السلام باشد، مثل کسانی که شیعه سیدالشهداء هستند باشد .» (34)

2 . مبارزه برای تداوم نظام سیاسی و اجتماعی اسلام

«سیدالشهدا - علیه السلام - که تمام جهات مادی خود را به معرض خطر در آورد و فدا کرد، . . . در فکر آینده اسلام و مسلمین بود . به خاطر این که اسلام در آینده و در نتیجه جهاد مقدس و فداکاری او در میان انسان ها نشر پیدا کند و نظام سیاسی و نظام اجتماعی آن در جامعه ما برقرار شود، مخالفت نمود، مبارزه کرد و فداکاری کرد .» (35)

ب) اصلاح در دین

اقدامات امام حسین علیه السلام علاوه بر آن که تحرکات ارتجاعی حزب نفاق در بخش حکومت را خنثی کرد، در بخش دین نیز توانست تلاش بنی امیه برای محو اسلام را ناکام گذارد . باتوجه به سخنان امام خمینی قدس سره اقدامات امام حسین علیه السلام در این مورد عبارتند از:

1 . شفاف سازی در دین

«این ها اصل اساس اسلام را وارونه می خواستند بکنند . . . این خطر را سیدالشهداءعلیه السلام دفع کرد» (36)

«قتل سیدالشهداء یعنی این اسلامی که بنی امیه می خواست به نمایش بدهد . . . سیدالشهداء - سلام الله علیه با نثار خون خودشان آن رژیم را، رژیم فاسد را شکست داد .» (37)

2 . احیای اسلام

«اسلام را تا حالایی که شما می بینید اینجا ما نشسته ایم، سیدالشهداءعلیه السلام زنده نگه داشته است .» (38)

«سیدالشهداء کشته شد، مکتبش محفوظ بود، بلکه مکتب را زنده کرد . با این کشته شدن مکتب را زنده کرد .» (39)

«اگر عاشورا و فداکاری خاندان پیامبر نبود، بعثت و زحمات جان فرسای نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را طاغوتیان آن زمان به نابودی کشانده بودند . . .» (40)

3 . جاودان سازی اسلام اصیل

«اراده خداوند متعال بر آن بوده و هست که اسلام رهایی بخش و قرآن هدایت افروز را جاوید نگه دارد و با خون شهیدانی چون فرزندان وحی، احیاء و پشتیبانی فرماید و از آسیب دهر نگه دارد و حسین بن علی، آن عصاره نبوت و یادگار ولایت را برانگیزد تا جان خود و عزیزانش را فدای عقیدت خویش و امت معظم پیامبراکرم نماید تا در امتداد تاریخ، خون پاک او بجوشد و دین خدا را آبیاری فرماید و از وحی و از ره آوردهای آن پاسداری نماید .» (41)

«شهادت سید مظلومان و هواخواهان قرآن در عاشورا، سرآغاز زندگی جاوید اسلام و حیات ابدی قرآن کریم بود .» (42)

«سیدالشهدا - سلام الله - علیه مذهب را بیمه کرد . با عمل خودش اسلام را بیمه کرد .» (43)

ج) اصلاح نسبت به جامعه

برخی از اقدامات امام حسین علیه السلام برای ایجاد اصلاح در جامعه اسلامی، عبارتند از:

1 . عدالت خواهی

«[در] زندگی سیدالشهداءعلیه السلام، زندگی حضرت صاحب - سلام الله علیه - زندگی همه انبیاء عالم . . . این معنا بوده است که در مقابل جور، حکومت عدل را می خواستند درست کنند .» (44)

«سیدالشهداء - سلام الله علیه - از همان روز اول که قیام کردند برای این امر، انگیزه شان اقامه عدل بود .» (45)

2 . ظلم ستیزی

«سیدالشهداء - سلام الله علیه - تمام [اصحاب] خودشان را، همه جوانان خودش را . . . در راه خدا داد و برای . . . مخالفت با ظلم قیام کرد .» (46)

«حضرت سیدالشهداء - سلام الله علیه - به همه آموخت که در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد .» (47)

3 . الگوسازی برای آیندگان

حرکت امام حسین علیه السلام الگوی بسیار مناسبی برای انسان های آزاده و اصلاح طلب است . امام خمینی قدس سره به نقش الگویی این حرکت اشاره کرده و می فرماید:

«گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستجات سینه زنی، و نوحه سرایی نبود، 15 خرداد پیش می آمد . هیچ قدرتی نمی توانست 15 خرداد را آن طور کند مگر قدرت خون سیدالشهداء و هیچ قدرتی نمی تواند این ملتی را که از همه جوانب به او هجوم شده است و از همه قدرت های بزرگ برای او توطئه چیده اند، این توطئه ها را خنثی کند، الا همین مجالس عزا .» (48)

«حضرت سیدالشهداء مطلبی که فرموده اند این مال همه است . یک مطلبی است عمومی، «من رای » ; هرکه ببیند، هرکسی ببیند یک سلطان جائری این طور اتصاف به این امور دارد و در مقابلش ساکت بنشیند، نه حرف بزند و نه عملی انجام بدهد، این آدم جایش جای همان سلطان جائر است .» (49)

پی نوشت ها:

1 . صحیفه نور، ج 7، ص 36 . . . (که غصب خلافت کردند). . . .

2 . همان، ج 14، ص 15 .

3 . همان، ج 7، ص 37 .

4 . همان، ج 15، ص 204 .

5 . همان، ج 7، ص 236 .

6 . همان، ص 230 .

7 . همان، ص 36 .

8 . همان، ص 31 .

9 . همان، ص 36 .

10 . تحف العقول، ص 249 .

11 . صحیفه نور، ج 20، ص 189 .

12 . همان، ج 4، ص 42 .

13 . همان، ج 7، ص 230 .

14 . همان، ج 13، ص 158 .

15 . همان، ج 7، ص 37 .

16 . همان، ج 14، ص 265 .

17 . همان، ج 13، ص 158 .

18 . همان، ج 4، ص 100 .

19 . همان، ج 2، ص 208 .

20 . همان، ج 4، ص 42 .

21 . همان، ج 3، ص 8 .

22 . انقلاب تکاملی اسلام، جلال الدین فارسی، بخش سوم .

23 . ولایت فقیه، ج 1، ص 8 و 7 .

24 . صحیفه نور، ج 4، ص 41 .

25 . همان، ج 14، ص 15 .

26 و 27 . همان، ج 20، ص 189 .

28 . همان، ج 9، ص 57 .

29 . همان، ج 4، ص 100 .

30 . همان، ج 7، ص 251 .

31 . همان، ج 11، ص 153 .

32 . همان، ص 150 .

33 . همان، ج 8، ص 70 .

34 . همان، ج 20، ص 190 .

35 . ولایت فقیه، ج 1، ص 123 .

36 . صحیفه نور، ج 7، ص 37 .

37 . همان، ص 251 .

38 . همان، ج 3، ص 225 .

39 . همان، ج 7، ص 230 .

40 . همان، ج 14، ص 263 .

41 . همان، ص 265 .

42 . همان، ص 263 .

43 . همان، ج 10، ص 216 .

44 . همان، ج 20، ص 191 .

45 و 46 . همان، ص 190 .

47 . همان، ج 17، ص 58 .

48 . همان، ج 16، ص 212 .

49 . همان، ج 4، ص 42 .


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/1ساعت 1:35 صبح توسط حمید امامی نظرات ( ) |

اگر امام حسین علیه السلام به تمامی حوادث آینده آگاهی داشت، چگونه با پای خود، خویشتن را در هلاکت انداخت؟ !

آیا شیوه حضرت با آیه «لاتلقوا بایدکم الی التهلکة » ; خود را با دستان خویش در هلاکت نیندازید، سازگار است؟ یا آن که مصداقی برای خودکشی محسوب می شود؟ به راستی آگاهی امام از غیب و رسالت آن حضرت در استفاده از این علم در عرصه های مختلف عاشورا و کربلا چگونه بوده است؟

واقعه عاشورا رخدادی است که تاریخ اسلام و بلکه تاریخ بشریت مانندی برای آن سراغ ندارد . جایگاه بلند این حماسه، آن را به صورت رویدادی جاودانه همانند خورشید درخشانی برتارک تاریخ و فرهنگ بشری درآورده است; به گونه ای که با وجود دستان تحریفگر، از چنان عمق و غنایی برخوردار است که تا فرجام تاریخ، پیام آور ارزش های والای انسانی و الهام بخش انسان های آزاد و خداجو خواهد بود .

افزون بر جلوه عاطفی عاشورا که در آن مظهر عشق به خدا، تسلیم محض در برابر او و سمبل قیام در راه دین و آزادی خواهی و شهادت طلبی نمایان است، جلوه عقلانی و خرد ورزانه ای نیز به گونه ای پیدا و پنهان در سراسر حماسه حسینی می توان به دست آورد .

بی شک با چنین نگرشی علاوه بر چشم دل، با چشم عقل و خرد نیز به این واقعه می توان نگریست و نگرشی جامع تر و گسترده تر به آن داشت .

از سوی دیگر، تحلیل عقلانی نهضت حسینی به همان اندازه که پربها و ارزشمند است، پرخطر و پیچیده است; زیرا نگاهی جامع و برگرفته از اصول و معارف کلامی می طلبد تا نظریه هایی تمام عیار با ایجاد هماهنگی بین عناصر و مؤلفه های گوناگون پژوهش به گونه ای در خور و شایسته ارایه شود .

به یقین دو رهیافت تاریخی و کلامی در تحلیل و تحقیق رخداد عاشورا، از عوامل بسیار مهم و تاثیرگذاری است که هریک، ما را در دست یابی به نظریه های جامع و معرفت آفرین مدد می رساند .

ناگفته پیداست که این دو نگرش در ترابط و تعامل کامل با یکدیگرند و نتایج هرکدام می تواند در دیگری مؤثر افتد و به تکمیل و تنقیح آن یاری رساند .

ضعف و نارسایی این دو، نزد صاحب نظران موجب پدید آمدن چنین اعتقادی می شود که امام علیه السلام به زمان و مکان شهادت خویش علم تفصیلی نداشته و از ابتدا به قصد منزل گزیدن در کربلا و رفتن به سوی شهادت حرکت نکرده است! این افراد برای تایید سخن خود، مساله اعزام مسلم بن عقیل به کوفه از سوی امام علیه السلام و حرکت حضرت بر اساس گزارش مسلم را از آمادگی کوفیان و فرازهایی از گفت وگوهای امام با اطرافیان که بیانگر عزم او بر سفر به کوفه است، مطرح می کنند .

اما آنان که از ابعاد کلامی و تاریخی نهضت سرخ حسینی آگاهی دارند، معتقد به علم تفصیلی امام علیه السلام نسبت به حوادث کربلا هستند و اعلام زمان و مکان شهادت امام علیه السلام از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و همچنین علم امام و اهل بیت او به جزئیات حوادث عاشورا را، دلیلی بر این مدعا می دانند .

این دسته از اندیشمندان سخنانی از امام حسین علیه السلام مطرح کرده اند که در آنها آینده خونبار خود و اصحاب به گونه ای روشن آشکار شده است; همانند این سخن حضرت که می فرماید:

«من کان باذلا فینا مهجته و موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصبحا ان شاء الله » (1)

و یا در جای دیگری می فرمایند:

«خط الموت علی ولد آدم فخط القلاده علی جید الفتاة » (2)

از مجموع عبارات این خطبه چنین فهمیده می شود که امام قبل از خروج از مکه، فرجامی برای این سفر جز شهادت خود و یارانش نمی دید . و حتی عبارت «گویا می بینم که گرگ های بیابان اعضای بدنم را میان نواویس و کربلا پاره پاره می کنند» (3) گواه آن است که امام علیه السلام به خوبی از شهادت خود و محل آن با خبر بوده است .

صریح تر از این سخنان، نامه حضرت، هنگام حرکت از مکه است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

من الحسین بن علی الی بنی هاشم; اما بعد فانه من لحق بی منکم استشهد و من تخلف عن لم یبلغ الفتح والسلام (4) ; از حسین بن علی به بنی هاشم; هرکس از شما که به من بپیوندد، شهید خواهد شد و هرکه با من همراه نشود، به پیروزی نخواهد رسید» .

بی تردید متن این نامه، یکی از دلایل آگاهی امام از سرانجام حرکت خویش به شمار می آید و از آن سو، همراهی اهل بیت حضرت نیز جزیی از برنامه کلی نهضت حسینی - که طبق مشیت الهی از قبل مشخص شده بود - محسوب می شود . تقدیری که امام خود از آن آگاهی داشته است و از آنجا که او مظهر تسلیم در برابر خواست خداست با علم به سرانجام کار، اهل بیت و فرزندان خویش را همراه خود ساخت; گرچه عقل ما دست کم در فهم بخشی از فلسفه این همراهی و اهداف و آثار آن، آگاهی دارد که از آن جمله، رسوایی نظام منحط اموی است! (5)

حال با توجه به سخنانی که در این باره به آنها اشاره کردیم، به اصول کلامی درباره نهضت عاشورا اشاره می کنیم:

1 . عصمت امام علیه السلام

یکی از اصول کلامی که در تحلیل رخداد عاشورا نقش به سزایی دارد، مساله «عصمت پیامبران و امامان:» است که به معنای وسیع آن، شامل عصمت در خطا و اشتباه و نسیان است . این بینش روشنگر موجب می شود که تحلیلگر عاشورا، تمامی رفتارها و مواضعی را که امام علیه السلام در طول نهضت اختیار کرده است بدون هیچ قید و شرط و استثنایی صحیح بداند و هرگونه خرده گیری و اعتراض را بر آن به دور شمارد . براساس پذیرش اصل عصمت امام در تحلیل و تفسیر افعال حضرت، گاه عقل ما یارای فهم دست کم بخشی از حکمت و مصلحت اعمال امام را دارد و برای آن آرمان هایی صحیح و خردپسند می یابد و یا آن که حکمت آن بر ما روشن نمی شود و چرایی اعمال امام - حتی پس از تامل فراوان - در هاله ای از ابهام باقی می ماند .

افرادی که باوری شایسته نسبت به عصمت امام داشته باشند، در هردو صورت، حقانیت و درستی فعل امام را اجمالا مورد تصدیق قرار می دهند و به جای تخطئه مواضع امام و خرده گیری بر تصمیم گیری های حضرت، عقل محدود خود را محکوم می کنند و صادقانه به ناتوانی آن اقرار می کنند . اما آنان که اصل عصمت امام را نپذیرند، دل به شبهاتی نسبت به حقانیت یا مشروعیت هضت حضرت می سپرند و اشکالاتی را که در طول تاریخ از سوی دشمنان اهل بیت: همچون بنی امیه، ناصبی ها و وهابی ها تبلیغ می شده است، می پذیرند و مانند آنان موضع گیری می نمایند; شبهاتی همچون:

1 . امام علیه السلام علیه حکومت اسلامی و خلیفه پیامبر (یعنی یزید!) قیام کرد و از بیعت با او سرباز زده است و این، گناهی است نابخشودنی، که سرانجام به کشته شدن او انجامید .

2 . نهضت امام علیه السلام از مصادیق به هلاکت انداختن خویش است، که کاری برخلاف عقل اوست و به نص قرآن، حرام است . زیرا قرآن با صراحت بسیار می فرماید: «لاتلقوا بایدکم الی التهلکة » ; خود را با دست خویش به هلاکت و نابودی نیندازید .

3 . هرچند امام علیه السلام در راه خدا قیام کرد، اما او نسبت به اوضاع سیاسی و اجتماعی اشتباه کرد و به خطا بر پیمان های دروغین کوفیان اعتماد ورزید .

به این شبهات و اشکالاتی از این قبیل، به دو شیوه می توان پاسخ داد:

الف) ارایه پاسخ اجمالی

بدین معنا که با تمسک به ادله عقلی و نقلی عصمت امام علیه السلام - که در منابع کلامی شیعی مورد بحث قرار گرفته است - می توان بر ضرورت عصمت امام تاکید ورزید و سپس با اثبات امامت امام حسین علیه السلام اصل یاد شده را بر افعال او تطبیق کرد .

بدیهی است سرانجام چنین مسیری، اثبات صحت و سلامتی تمامی افعال و افکار امام علیه السلام است .

ب) ارایه پاسخ تفصیلی

در این شیوه تلاش می شود که براساس مقدمات مورد قبول اشکال تراشان، خالی بودن نهضت امام از هرگونه انگیزه شخصی و مصونیت آن از خطا و اشتباه و ارتکاب امر غیر مشروع ثابت شود .

این شیوه، راهی است که برخی از بزرگان شیعه مانند سیدمرتضی قدس سره در «تنزیه الانبیاء» و شیخ طوسی قدس سره در «تلخیص الشافی » پیموده اند .

به طور مثال در پاسخ به این اشکال که مقابله امام با سپاه یزید و امتناع او از بیعت، از مصادیق «القای نفس در تهلکه » بوده است، این دو اندیشمند بزرگ می کوشند تا ثابت کنند که حرکت امام قبل از برخورد با سپاه ابن سعد، براساس ظن امام علیه السلام به پیروزی بوده است و از آنجا که این ظن، مستند به امارات و شواهد فراوان (مانند نامه های کوفیان و) . . . بوده است، قیام امام علیه السلام برای رسیدن به حق خود، نه تنها امری عقلایی است، بلکه انجام عملی واجب برای حضرت محسوب می شود . بدین خاطر در این مرحله از نهضت، امام علیه السلام جز به وظیفه دینی خود عمل نکرده است و پس از برخورد با سپاه عمربن سعد نیز که امام از پیروزی مایوس می شود، پیشنهاد بازگشت به حجاز یا به یکی از سرحدات می دهد، که مورد قبول ابن زیاد واقع نمی شود و در اینجا نیز امام چاره ای جز دفاع از خویش نداشته است . (6)

به هرجهت، درصورت نپذیرفتن اصل عصمت امام علیه السلام برای رفع شبهات با تمسک به ادله و شواهدی خاص و با تجزیه و تحلیل مواضع امام در مراحل مختلف نهضت باید در پی اثبات این حقیقت بود که موضع گیری های امام تماما صحیح و مشروع بود و آن حضرت قدمی از جاده حکمت و شرع خارج نشده است .

2 . علم امام علیه السلام

دانشمندان شیعی همگی بر این باورند که امام علیه السلام همسان با پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم دارای علمی وسیع و مافوق علم افراد عادی بشر است; زیرا منابعی ویژه و متفاوت با مجاری عادی کسب دانش در دست دارد و از طریق این منابع به اذن خداوند از اموری آگاه است که در دسترس افراد عادی نیست . اما در این مساله که ویژگی های علم امام چیست، اختلاف نظر وجود دارد . برای مثال در این که علم امام چیست، رای واحدی وجود ندارد .

برخی از عالمان معتقدند: امام علیه السلام علاوه بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم دارد; مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است; همانند زمان فرارسیدن قیامت یا اموری که در دایره بدائات قرار می گیرد .

ناگفته پیداست که تفاوت اصلی علم غیب پیامبر و امام با علم الهی، در آن است که علم خداوند، ذاتی است، ولی علم پیامبر و امام، ناشی از تعلیم و اعطای الهی است .

در مقابل، گروه دیگری چنین باور دارند که: مقتضای ادله بیش از این نیست که امام باید به تمامی احکام دین و مسائل مورد نیاز مردم علم داشته باشد; ولی دلیلی بر آگاهی امام از تمامی حوادث گذشته و آینده نداریم . (7)

سؤال دیگری نیز مطرح است که آیا علم امام علیه السلام معلق به شرایطی است یا آن که به صورت بالفعل برای امام حاصل است؟

در پاسخ به این پرسش، گروهی علم امام را مشروط به حصول شرایطی از قبیل اراده او یا درخواست (دعای) او از خداوند، می دانند .

به هر تقدیر، مساله مقدار و وسعت علم امام در تحلیل و تفسیر نهضت حسینی تاثیری تام دارد . اگر امام معصوم علیه السلام را از جمیع «ماکان » و «مایکون » آگاه بدانیم، در این صورت، زمان و مکان شهادت امام نیز در دایره معلومات او قرار می گیرد . با قبول این اصل باید گفت که حسین علیه السلام از آغاز حرکت خویش از مدینه می دانست که در مکانی به نام «کربلا» و در دهم محرم سال 61 به شهادت خواهد رسید و حتی از کیفیت و جزئیات وقایع مربوط به شهادت خویش و یاران و اسارت خاندان خود آگاهی داشت .

نقش محوری مساله علم امام در یکی از جدی ترین و جنجالی ترین منازعاتی است که در چند دهه اخیر در باره ماهیت و فلسفه نهضت حسینی وجود داشته، به گونه ای که در این میان، دو نظریه اصلی ابراز شده است:

1 . مطابق نظریه اول، حسین علیه السلام از ابتدا (و دست کم قبل از خارج شدن از مدینه) به طور قطع می دانسته است که سرانجام سفر او، این است که در کربلا و در روز دهم محرم، خود و جمعی از یاران او به شهادت خواهند رسید . اما از سوی دیگر، امام به عنوان یک وظیفه و تکلیف الهی، موظف به انجام این سفر بوده است تا با تحمل تمامی مصائب و سختی های آن، حتی با ریخته شدن خون خود و جمعی از بهترین افراد خاندان و یارانش، حیاتی دوباره به دین و آیین بخشیده شود و اسلام مسخ شده سلطنتی یزیدی، محو و نابود شود .

براساس این نظریه، حقیقت قیام امام حسین علیه السلام، انجام یک تکلیف الهی است; تکلیفی که امام به بهای شهادت خود و اسارت خانواده اش، به کامل ترین صورت ممکن، آن را ادا کرد و البته مقتضای مقام امامت هم چیزی جز این نمی توانست باشد . در این نظریه آثاری همچون: «اتمام حجت بر مردمان » ، «رسوا ساختن حکومت فاسد امویان و اعلام برائت از آن » ، «ابلاغ پیام اصلی دین برجهانیان و ارایه ماهیت اصلی اسلام » و . . . به عنوان بخشی از اهداف نهضت امام که برای ما قابل درک و فهم و درس آموزی و پیروی است، بیان می شود .

2 . براساس نظریه دوم، هرچند امام حسین علیه السلام می دانسته است که سرانجام، روزی به دست مخالفان دین خدا به شهادت خواهد رسید، اما زمان این امر بر او آشکار نبوده است .

در این دیدگاه، اوضاع و شرایط تاریخی در زمان حکومت یزید (مانند تشکیل نیروی داوطلب در کوفه و بیعت آنان با مسلم بن عقیل، ضعف حکومت نوپای یزید، آمادگی افکار عمومی و لیاقت و شایستگی امام برای قیام به صورت کامل برای شروع نهضت) آماده بود و در این موقعیت احتمال پیروزی علیه یزید بیش از پنجاه درصد تضمین شده بود .

بدون شک آشنایی با مبانی علم امام و آگاهی از ابعاد و جلوه های آن، بیانگر مردودیت نظریه دوم است . زیرا طبق این نظریه، دیدگاه های کسانی چون ابن عباس و محمد حنفیه که حضرت را از حرکت به سوی کوفه و اعتماد به دعوت کوفیان بر حذر می داشتند، معتبر دانسته می شود; به ویژه آن که سرانجام سفر امام با آنچه که امثال ابن عباس پیش بینی کرده بودند، موافق در آمد و تشکیل حکومت اسلامی برای امام میسر نگشت .

در یک نگاه، به خوبی می توان دریافت که حرکت امام حسین علیه السلام براساس انتخاب و اختیار حضرت اما با علم الهی آن امام صورت گرفته است; هرچند فرجام نهضت امام با شهادت رقم می خورده است . اما اعتماد به نامه ها و دعوت های کوفیان و حرکت به سوی کوفه به خاطر «اتمام حجت » به تمامی دعوت کنندگان و حمایت کنندگان بوده است; کاری که امام و پیشوای شایسته باید انجام می داد تا امروز کسی علم غیب و آگاهی از حقایق ماجرا را برای فرد امام شایسته نپذیرفتن دعوت کوفیان تلقی نکند . از این رو، آن حضرت طبق ظواهر و امور طبیعی زندگی حرکت کرد; مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد و طبق گزارش سفیر راست گوی خود به طرف آن دیار حرکت کرد و سرانجام سفر او به شهادت ختم شد .

به یقین با این نگرش، آگاهی حضرت از لزوم دفع ضرر یا یقین به کشته شدن و خبر از اسارت خاندان، مانع رفتن به کوفه نمی شد; زیرا وظیفه امامت امام، فریادرسی مظلومان و ستم دیدگان از نظر ظاهری است و رسالت او در این عرصه، توجه به خواست امت است .

افزون بر این، گرچه از دست رفتن امام و اسارت خاندان او کاری بی جبران، است، اما مصلحتی برتر و مهم تر وجود دارد که امام باید خون ارزشمند خود، و خاندان حضرت باید عزت ظاهری خود را فدای آن کنند و آن، حفظ اسلام از دست فاسدان و طاغیان زمان برای همیشه تاریخ است و این حوادث، مقدمه ضروری و انحصاری نجات اسلام محسوب می شود که نه تنها مطلوب، بلکه لازم و واجب است .

چنین بینش شایسته ای موجب گردید که رژیم سلطنتی اموی، رسوا گردد و روح امر به معروف و نهی از منکر در کالبد جامعه دوانده شود (8) و ابلاغ پیام عاشورا به دورترین نقاط جهان آن روز و امروز و فراتر از همه فرداها، کاری معجزه آفرین برای تمامی ملت های دربند نماید و آن، منطق «پیروزی خون بر شمشیر» و «فدای جان برای حفظ کیان و آیین اسلام » است; سخنی تاثیرگذار و درس آموز برای آزادی و آزادگی بشریت در تمامی عصرها و برای همه نسل ها .

پی نوشت ها:

1 . بحارالانوار، ج 44، ص 367 .

2 و 3 . همان، ص 366 .

4 - همان، ص 330 و ج 45، ص 87 .

5 . ر . ک: شهید آگاه و رهبر نجات بخش اسلام، لطف الله صافی گلپایگانی، ص 387 - 378; مقتل الحسین (ع)، عبدالرزاق موسوی المقرم، ص 118 - 115 .

6 . تنزیه الانبیاء، سیدمرتضی، ص 182 - 179; تلخیص الشافی، شیخ طوسی، ج 4، ص 188 - 182 .

7 - متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهرآشوب، ص 211 .

8 - مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، ص 293 (تحلیل معرفت شناختی مبانی کلامی در نهضت عاشورا، محمد سعیدی مهر).


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/1ساعت 1:34 صبح توسط حمید امامی نظرات ( ) |

مفهوم عزت

واژه «عزت » و صفت «عزیز» در فرهنگ اسلامی معنای خاصی دارد که با آنچه در بین مردم متداول می باشد، متفاوت است . عز در اصل به مفهوم شدت، غلبه و توانایی است و عزت رفعت و قوت را می رساند . چنان چه عزیز از صفات الهی و اسماء حسنی می باشد; یعنی خدایی که بر همه چیز غالب است (1) و قاهر و غالبی که در هیچ شرایطی مقهور و مغلوب نمی گردد . (2) انسانی که از این خصلت برخوردار است، با مناعت طبع و عزت نفسی که دارد، تن به امور ذلت آور نمی دهد . (3)

عزت در زبان فارسی به معنای سرافرازی، بزرگواری، کرامت انسانی، ارجمندی و شرافت و ضد ذلت است . همچنین کسی که دیگری را بسیار دوست دارد، می گوید: او عزیز من است . و آنچه مورد علاقه آدمی باشد، چنین حالتی دارد . اما در فرهنگ قرآن و عترت، عزیز به کسی می گویند که در زندگی شکست ناپذیر است، بر تمامی قدرت ها غلبه یافته و پیروزی را به دست آورده است; عزتمندی مردم یعنی آن که در برابر هر منطقی و هر حرکتی صلابت دارند و قوی هستند .

عزت در آدمی صفتی است قریب به حالت تکبر، که اولی پسندیده و دومی مذموم است; عزت، شناخت مرتبه راستین و واقعی هرکس و قراردادن خویشتن در جایگاهی است که باید قرار گیرد، و نیز ارج نهادن به چنین منزلتی که با اهتمام و گام نهادن در طریق فضیلت به دست آمده است . اما تکبر، نوعی جهالت نسبت به موقعیت خویش بوده و فردی که به چنین صفتی مبتلا می گردد، خود را در مقام برتر از دیگران قرار می دهد، بدون آن که شرایط، شایستگی و توانایی آن را داشته باشد . (4)

روایت کرده اند: یکی از جاهلان، خطاب به امام حسین علیه السلام عرض کرد: در روش تو نوعی تکبر مشاهده می کنم؟ ! آن فروغ شهادت در پاسخ فرمود: «بل فی عزة; بلکه در وجود من عزت می باشد .» آن گاه امام این آیه را تلاوت فرمود: «فلله العزة و لرسوله و للمؤمنین » ; (5) عزت مختص خداوند، رسولش و مؤمنان است . (6)

پرتوی از عزت الهی

عزت از باب استعمال در معانی، به مفهوم غلبه، صعوبت، حمیت، غیرت و نفوذ ناپذیری به کار می رود . (7) از نظر قرآن، خداوند عزیز است; زیرا ذاتی است که هیچ چیزی بر او غالب نبوده و اوست که قاهر بر تمامی امور می باشد، و هر عزیزی در برابر قدرت الهی ذلیل می باشد، چرا که تمامی موجودات هستی، محتاج فیض الهی هستند و مالک چیزی برای خود نبوده اند مگر آن که پروردگار متعال به دلیل لطف و رحمتی که نسبت به آنان اعمال نموده، بهره ای از عزت خویش را به آن موجودات تفویض نموده است . (8)

از آیه «من کان یرید العزة فلله العزة جمیعا» (9) بر می آید که عزت، نزد خداوند است و هرکس طالب آن می باشد باید از او بخواهد; زیرا عزت راستین، ذات پاک اوست و هیچ موجودی بالذات چنین ویژگی را ندارد . در قرآن 92 بار از خداوند با صفت عزیز یاد شده است و بر این اساس، او شکست ناپذیر مطلق می باشد; چنان چه در این کلام الهی می خوانیم: «و له الکبریاء فی السموات و الارض و هوالعزیز الحکیم » (10) ; در آسمان ها و زمین، بزرگی از آن اوست و او خدایی شکست ناپذیر و حکیم است .

قرآن مجید که مبدا و منشا صفات نیک و خصال پسندیده را آفریدگار متعال می داند، در این آیه و آیات متعدد دیگری به صراحت و با تاکید، قدرت و غلبه را از آن «الله » شمرده است . در آیات پایانی سوره حشر نیز عزت و عظمت و کبریایی پروردگار، با شکوه و بلاغتی تمام وصف گردیده است . انسان براساس سرشت ملکوتی، خواهان عزت است; اما گاهی به جای عزت به چیزی دست می یابد که عزت نیست بلکه ذلت است و همچنین گاهی به گروهها و افرادی مراجعه می کند که عزتی به دست آورد، در حالی که عزتی نزد آنان وجود ندارد که به وی دهند . قرآن به روشنی این موضوع را بیان می کند: «الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمیعا» (11)

آنانی که غیر از مؤمنان، کافران را به دوستی می گیرند، آیا سربلندی را نزد آنان می جویند (این تصوری باطل است) ; چرا که عزت، همه از آن خداوند است . بنابر این قرآن عزت و قدرتی را که توام با تحقیر فرد یا اجتماع اسلامی در برابر کافران سلطه جو و مستکبر باشد، باطل می داند و مؤمنان و پیروان واقعی خود را از دوستی به استیلاطلبان نهی می کند و دشمنی مخفی مخالفان را آشکار می نماید . (12)

قرآن به مسلمانان هشدار می دهد که سرافرازی خود را حتی در امور سیاسی و اقتصادی در اتکا و امید به کافران جست و جو نکنند .

عزت راستین در پرتو بندگی خالصانه خداوند، ترک رذایل و روی آوردن به فضایل به دست می آید; بنده خاص خداوند نه اسیر هوس های آلوده و تمایلات نفسانی می گردد و نه خودباخته قدرت های پوشالی می شود . به همین دلیل، امام صادق علیه السلام فرموده اند:

«بدان که به راستی عزت ندارد آن که در برابر خداوند خواری نکند و آن که برای حق تواضع نمی نماید، رفعتی به دست نخواهد آورد .» (13)

در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نیز به مؤمنان اجازه ذلت و خواری داده نشده است .

عزت و عظمت معنوی و فکری، از برتری های عبادی و علمی سرچشمه می گیرد و دشمنان اسلام و مؤمنین، هر قدر در برخی فنون و علوم مهارت هایی کسب کرده باشند، در برابر قدرت، حکمت و علم الهی عاجزند و قابل اعتماد و اتکا نمی باشند . البته این موضوع منافاتی با بهره گیری علمی و فنی از آنان ندارد بلکه منظور، غفلت از خداوند و ایجاد ارتباط صمیمی با اهل کفر و نفاق است . امام حسین علیه السلام در دعای عرفه، خداوند را چنین مخاطب قرار می دهد:

«یا من خص نفسه بالسمو و الرفعة فاولیاؤه بعزة یعتزون; ای آن که ذات خود را به رفعت و علو و عظمت، مخصوص گردانیدی و دوستان خویش را به عزت خود، عزیز ساختی .»

شکوفه های شکوهمند

حضرت علی علیه السلام که عزت و عظمت خویش را در عبودیت حضرت حق و فداکاری در راه توحید می دانست، در سیره تربیتی خویش به تکریم فرزندان خود مبادرت کرد و راه رسم عزت و اقتدار معنوی را به آنان آموخت . آن امام مؤمنان برای آن که کرامت های انسانی را در اولاد خویش تقویت کند، در حضور مردم از آنان پرسش های علمی می نمود و پاسخ سؤالات مردم را به آنان محول می کرد . روزی امام علی علیه السلام از امام حسن و امام حسین علیهما السلام در چند موضوع سؤالاتی کرد و هریک از آن دو بزرگوار با جملاتی کوتاه، جواب های حکیمانه و خردمندانه دادند; سپس حضرت علی علیه السلام متوجه شخصی به نام «حارث اعور همدانی » گردید و فرمود: «این سخنان حکیمانه را به فرزندان خود بیاموزید; زیرا موجب تقویت عقل، تدبیر و رای صاحب آنان می گردد .» (14)

این رفتار، شخصیت مستقل و عزت نفس را در روحیه امام حسن و امام حسین علیهما السلام تقویت نمود و آن دو امام همام تحت این تربیت ها چنان شخصیتی را به دست آوردند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در ماجرای بیعت با این دو عزیزش بیعت کرد با آن که سن آن دو از شش سال کمتر بود . (15)

عواطف رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم; بذرهای عظمت

امام حسن و امام حسین علیهما السلام مورد توجه رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بودند و شدت اشتیاق پیامبر نسبت به این دو فرزند، موجب شده بود که همگان آن دو کودک را تکریم و دوست بدارند . بدیهی است آن آخرین سفیر الهی جویباری از چشمه جوشان خویش را در وجود آن دو بزرگوار جاری و ساری می دید که این گونه در برخورد با آن بزرگواران، از خود محبت بروز می داد و شدیدترین عواطف را نثارشان می نمود . آن پیامبر الهی با بصیرت باطن و از ورای زمان و مکان، حقایقی را مشاهده می کرد و با چشم دل می دید که فرزندانش برای بازگرداندن عزت به اسلام و مسلمین، کوشش می کنند و در این راه، جانبازی می نمایند . بیش از شصت تن از علمای اهل سنت، با اندک اختلافی و با سندهای گوناگون، از رسول اکرم نقل کرده اند: «حسین منی و انا من حسین » (16)

فرهنگ عاشورا از ذلت و عزت، چهره دیگری نشان داد . بر سرهدف ماندن و در راه، جان دادن، عزت است; از هدف مقدس ست برداشتن و به دلیل ترس از مرگ عقب نشینی کردن، مساوی با ذلت می باشد . مشکل اساسی بنی امیه در این بود که با امامی روبه رو شدند که نه می توانستند از راه تمایلات نفسانی در او نفوذ کنند و نه از راه لشکر کشی، قتل و غارت . سید شهیدان سختی ها را با سیمایی بشاش و ابهت معنوی و اقتداری روحانی استقبال می کرد; پایداری، استقامت، مناعت طبع و عزت نفس او فوق العاده بود . آنگاه که شمر بن ذی الجوشن با فرمانی شدید، مبنی بر جنگ با امام یا تسلیم مطلق او، به کربلا وارد گردید، عمر بن سعد پس از آگاهی از دستور عبیدالله بن زیاد، به شمر بانگ زد و گفت:

وای برتو! کار را بر من تباه کردی . به خدا قسم! حسین کسی است که روح پدرش علی علیه السلام میان دو پهلوی اوست; هرگز تسلیم نمی شود . (17)

و بنا به نقلی دیگر، گفت:

سوگند به خداوند! حسین مناعت طبع و زور نشنوی را در میان دو پهلوی خود دارد . (18)

آن انسان والا در روز عاشورا در حالی که میان آن همه دشمن خون آشام و لجوج محصور بود و بسته شدن آب و ناله و فریاد زنان و اطفال امام را به شدت ناراحت می نمود و خطر مرگ وی، فرزندان، برادران و یارانش را تهدید می کرد و آینده خوفناک در انتظار زنان، و اطفالش بود با کمال اطمینان و اعتماد به نفس، به یارانش فرمود:

خداوند به کشته شدن شما و من در این روز، اجازه داده است; خویشتن داری و جهاد کنید . این خدای من است که اجازه داده است من و همه یاران پیر و جوانم امروز در راه حق و به دلیل پایدار ماندن فضیلت و عدالت، طعمه شمشیر بنی امیه گردیم و اهل بیتم به اسارت افتند تا کلمه عزت در قاموس زندگی من ثبت گردد و مردم بدانند حقیقت آن نیست که پیوسته دست ظالم را ببوسند و او را در مقدرات مردم آزاد بگذارند . (19)

عبیدالله بن زیاد، کارگزار اموی در بصره و کوفه، چون خواست پس از هلاکت یزید از بصره بگریزد، لباس زنانه بر تن کرد و مردی را پشت سرش سوار کرد که به شورشیان می گفت: کنار روید، این زن از خاندان من است; به حرم سرای عبیدالله زیاد آمده بود، اکنون می خواهم او را ببرم .

او با این شیوه ننگین و توام با حقارت و ذلت، گریخت و با تمسک به پستی و خواری، خود را از مرگ نجات داد . (20)

اما سومین فروغ امامت و ستاره پرتابش حماسه و ایثار، در بحبوحه خونین روز عاشورا، در میان گروه کثیری از دشمنان و در حالی که در محاصره کامل لشکر تباهی و پلیدی قرارگرفته بود، وقتی با پیشنهاد بیعت با یزید رو به رو گردید تا از آن معرکه خونین و اضطراب برانگیز رهایی یابد، در نهایت شهامت، عظمت فضایل انسانی و شکوه عزت و کرامت را نشان داد و اعلام فرمود:

«والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید» ; (21) سوگند به پروردگار! هرگز دستم را همانند دست افراد ذلیل و زبون به شما نمی دهم و همچون بردگان از مقابل شما نمی گریزم .»

روز عاشورا آنگاه که عده ای از یاران امام به شهادت رسیدند، او به جای این که با مشاهده پیکر خونین آن فداکاران با اخلاص، نگران و محزون گردد و دست تضرع به سوی دشمنان دراز کند، با استواری و استقامت کامل فرمود:

به پروردگارم قسم! به هیچ کدام از خواسته های این ها تن در نمی دهم تا خدای خویش را ملاقات کنم در حالی که به خون خود آغشته ام . (22)

امام بدین گونه، طریق خود را اعلام نمود تا تمامی حق جویان به شیوه او تاسی کنند و جز در برابر خدا سرفرود نیاورند و بندگی نکنند . از این رو، در سخنی دیگر خطاب به افراد زبون و ذلت پیشه فرمود: «هیهات منا الذله; (23) هیهات که ما زیر بار ذلت برویم .» و پس از آن تصریح فرمود که در قیام او شکستی وجود ندارد .

منطق حسینی و امتناع از بیعت

محور منطق امام حسین علیه السلام این است که زندگی در زیر سلطه اهل ستم و افراد ضد حق، مرگ است و کشته شدن در راه مبارزه با آنان، حیات آفرین می باشد: «انی لا اری الموت الا السعادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما; (24) به درستی که من مرگ در راه مبارزه با حکومت ستمگران را، نابودی تلقی نمی کنم بلکه این مرگ را زندگی توام با سعادت، و زیستن با ظالمان را، مرگی آمیخته به فلاکت می دانم .»

این بیان درخشان، اساس خطبه ها و نامه های نورانی حضرت را تشکیل می دهد و هماهنگی و همگامی حرکت او را با بعثت نبوی و مجاهدت های حضرت علی علیه السلام به اثبات می رساند و ریشه های اصلی نهضتش را روشن می کند .

در این سخن نکته ای نهفته که تجلی آن را افزایش می دهد و آن، این است که امام نه تنها تسلیم در برابر ظالم را، بلکه اساسا زیستن با اهل ستم را، مرگی واقعی می داند . منطق امام حسین علیه السلام این است که: حتی اگر امویان و غاصبان حکومت و افراد ضد قرآن و سنت نبوی، وی را مورد اکرام و حمایت قرار دهند، بازهم زندگی با آنان را زبونی و خواری می داند . و این گونه سازش، ننگی است که با ایمان و کرامت انسانی سازگاری ندارد . همزیستی و موافقت و سکوت در برخورد با متجاوزان به حریم الهی روا نمی باشد . تسلیم در مقابل ستمگران، برای اعتقادات دینی خطر اساسی دارد و باید «مرگ سرخ » توام با «شرافت » را بر زندگی سیاه و ذلیلانه ترجیح داد و به حماسه ای شکوهمند که شیوه مردان حق است، مترنم گردید .

سرچشمه این بینش شگفت انگیز و شهامت وصف ناپذیر، ایمان و باوری راستین است که دل و روح مردان خدا را از تعلقات مادی و فناپذیر می رهاند . چنین ایمانی در حد بسیار عالی در تمامی مراحل زندگی آن امام و یارانش قابل مشاهده است . چنین ویژگی هایی موجب گردید که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در باره امام حسین علیه السلام بفرماید:

«ان الحسین بن علی مصباح هدی و سفینة النجاة و امام خیر و یمن و عز و فخر; (25) یعنی حسین بن علی علیهما السلام چراغ هدایت، کشتی نجات و پیشوای سعادت و خجستگی و امام عزت و افتخار است » .

مساله عاشورا یک نزاع عادی و معمولی میان حاکمی فاسد و رهبری فداکار نبود، بلکه حضرت اباعبدالله علیه السلام به عنوان بزرگ ترین پاسدار اسلام ناب محمدی، موقعیت حاکم بر اسلام و مسلمین را به گونه ای می بیند که اگر اقدامی سریع انجام نگیرد، زحمات رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، فداکاری های امیرمؤمنان علیه السلام، تلاش های فاطمه زهراعلیها السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام و یاران آن بزرگواران خنثی خواهد گردید .

یزید و مزدوران اموی در شهر پیامبر چنین خواسته اند که قبل از انتشار خبر هلاکت معاویه و پیدایش عکس العمل های مردم در باره گذشته های معاویه و شومی خلافت به ناحق یزید، از امام حسین علیه السلام بیعت بگیرند تا در توطئه های ناجوان مردانه خود توفیقی به دست آورند . امام بدون هیچ درنگ و تاملی خطاب به عبدالله بن زبیر که آینده ای مبهم و دو راهی خطرناکی را در مقابل خویش مشاهده می کرد و نظر امام را در خصوص بیعت با یزید جویا شده بود - فرمود:

«من هرگز با او بیعت نمی کنم . زیرا یزید مرد شرابخوار، سگ باز، آلوده به انواع معاصی و ستم ها و غرق در آلودگی و تباهی می باشد و شایسته خلافت و لایق زمامداری مسلمانان نخواهد بود و با همین اندیشه و عزم راسخ، حاکم مدینه (ولید) را ملاقات می کنم .» امام که آشفتگی را در چهره عبدالله بن زبیر ملاحظه می نمود . با اراده ای راستین و درک راه مقاومت و مبارزه برای حفظ حیات دینی جامعه، به وی یاد آور شد:

«من کسی نیستم که زیر بار ذلت بروم و با بی تدبیری خود را به آ سانی در پنجه دشمن اسلام و قرآن گرفتار سازم .»

آنگاه نزد حاکم مدینه رفت و به وی تفهیم نمود:

من حسینم و به راه امویان نه تنها گرایشی ندارم بلکه به حکم مسئولیت شرعی و دینی و مقام ولایت، موظف به مبارزه و مخالفت با ناپاکان مسلمان نما هستم . و چون خواست از نزد وی برود، مروان که در آنجا حضور داشت با غرور خاصی ولید را خطاب کرد و گفت: دست از او مدار، اکنون فرصت مناسبی است که یا از او بیعت گیری یا کارش را یکسره نمایی . امام با شنیدن نغمه های شوم مروان، بر آشفت و او را با نهایت کوچکی و پستی خطاب کرد و فرمود:

ای فرزند بدکاری! نه تو و نه ولید، هیچ کدامتان نمی توانید مرتکب چنین کشتاری شوید . حال که سخن بدین جا رسید، گوش کن تا برایت حقیقت را بگویم: مائیم خاندان نبوت و رسالت، فرشتگان آسمانی در خانه ما رفت و آمد می نمودند و خدای بی همتا ما را در آفرینش هستی مقدم داشت و مهر خاتمیت بر خاندان ما زد . یزید مردی فاسق و قاتل، و گناه کار است و مثل من، با مثل او هرگز بیعت نمی کند .

مروان و ولید که در انتظار چنین مقاومتی از جانب سالار شهیدان نبودند، در برابر اقتدار معنوی امام حسین علیه السلام مبهوت ماندند و آن حضرت بی درنگ، بودن آن که فرصتی به آن نابکاران بدهد، محل اقامت ولید را ترک نمود . با این همه، مروان آرام نگرفت و در فکر نقشه ای بود تا با اجرای آن، امام سوم را به بیعت با یزید وادار نماید . به همین دلیل تصمیم گرفت بار دیگر با امام رو به رو شود و آخرین نغمه های شوم خود را از حلقوم خویش خارج نماید . او در دیداری خطاب به حسین بن علی علیه السلام گفت: ای اباعبدالله! من تو را نصیحت می کنم! نصایح مرا گوش کن و بپذیر و با یزید بیعت کن که برای دین و دنیایت بهتر است . امام در جوابش با صراحت و شهامت فرمود:

با اسلام، باید وداع کرد هنگامی که رهبری امت اسلامی به عهده فردی چون یزید ناپاک گذارده شود . به خدا قسم! از جدم رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمود: «رهبری بر آل ابوسفیان حرام است .» (26)

محمد حنفیه فرزند دیگر امیرمؤمنان علیه السلام خدمت امام حسین علیه السلام رسید و از سر خیرخواهی به آن حضرت توصیه نمود که برای خودداری از بیعت با یزید، به جای دور دست رود و مردم را به یاری فراخواند و بدین ترتیب، از جنگی نابرابر و کشته شدن بپرهیزد .

امام در جوابش فرمود:

برادرم! به خدا سوگند! اگر در تمام دنیا هیچ پناهگاهی نباشد، هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد . (27)

بدین گونه با وجود همه توصیه ها در ماندن و بیعت نمودن با یزید و یا رفتن و گریختن از پیش دشمنان، امام حسین علیه السلام در تدارک نهضتی بود که برای همیشه به همگان درس عزت آموزد .

پی نوشت ها:

1 . لسان العرب، ابن منظور، ذیل عز .

2 . الفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ذیل عز .

3 . مجمع البیان لعلوم القرآن، فضل بن حسن طبری، ج 3، ص 193 .

4 . ر . ک: اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، سعید الخوری، الشرتونی اللبنانی، ذیل عز .

5 . منافقون/8 .

6 . بحارالانوار، ج 44، ص 198 .

7 . المیزان فی تفسیرالقرآن، طباطبایی، ج 17، ص 20 .

8 . همان، ص 22 و 23 .

9 . فاطر/10 .

10 . جاثیه/37 .

11 . نساء/139 .

12 . ر . ک: آل عمران/118 .

13 . روضه کافی، کلینی، ج 8، ص 242 .

14 . کودک از نظر وراثت و تربیت، محمدتقی فلسفی، ج 2، ص 98 .

15 . همان، ص 97 .

16 . ر . ک: ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 275 - 265 .

17 . ارشاد، شیخ مفید، ص 213 .

18 . تاریخ طبری، ج 4، ص 315 .

19 . اثباة الوصیه، مسعودی، ص 216 .

20 . الامامة و السیاسة، ابن قتیبه، ج 2، ص 21 .

21 . ارشاد، ص، 218; البدایة و النهایة، ج 8، ص 194; انساب الاشراف، ج 3، ص 188; اعلام الوری، ص 238 .

22 . نفس المهموم، ص 633 .

23 . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 249; مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7; اثباة الوصیة، ص 142; تحف العقول، ص 171 .

24 . تاریخ طبری، ج 4، ص 305; تحف العقول، ص 245 .

25 . عیون اخبارالرضا (ع)، ج 1، ص 60 .

26 . الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 4، ص 7 - 5; اللهوف، سیدبن طاووس، ص 11; ناسخ التواریخ، (حالات سیدالشهداء)، ج 1، ص 152، 154 و 380 ; راه حسین، عباسعلی اسلامی، ص 21 - 19; درسی که حسین به انسانها آموخت، شهید هاشمی نژاد، ص 210 - 207 .

27 . مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188; الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج 5، ص 32 .


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/1ساعت 1:33 صبح توسط حمید امامی نظرات ( ) |

مدخل

با فرا رسیدن مرگ معاویه و آغاز حکومت غاصبانه یزید، وی از استانداران و فرمانداران شهرها و نواحی خواست تا برای شروعیت حکومتش از مردم، بویژه از ابی عبدالله الحسین علیه السلام، بیعت بگیرند .

امام از همان اول نه تنها زیر بار چنین ذلتی نرفت، بلکه مخالفت خود را با این حکومت اعلام داشت و در یک پیام بسیار روشن و سرنوشت ساز، فرمود:

«و یزید رجل شارب الخمر و قاتل النفس المحترمة معلن بالفسق و مثلی لایبایع مثله (1) ; یزید، مردی است شرابخوار که دستش به خون افراد بی گناه آلوده گردیده و آشکارا مرتکب فسق و فجور می گردد، و همانند من با چنین فردی بیعت نمی کند .»

پس از اعلام این نظر از سوی امام حسین علیه السلام، بویژه بعد از هجرت حضرت به مکه و از آنجا به عراق، افراد و گروه های زیادی با امام تماس گرفته تا وی را از این حرکت باز دارند . اما امام حسین علیه السلام با شنیدن سخنان آنها، به هریک به فراخور حالش، پاسخ مناسب را می داد .

نوشته حاضر، بررسی کوتاه و گذرایی بر این گفت و گوهاست، که در چند بخش تنظیم و تقدیم خوانندگان گردیده است .

ناصحان کیانند و چند نفر بودند؟

این پیشنهاد کنندگان - که شاید تعدادشان به بیست نفر نرسد - به ترتیب عبارت بودند از:

ام سلمه (همسر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم)، عبدالله بن عباس (عموزاده امیرمؤمنان)، محمدبن حنفیه (برادر امام)، عبدالله بن جعفر (عموزاده امام حسین علیه السلام)، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عمروبن سعید، یحیی بن سعید، مروان بن حکم، عبدالله بن مطیع، سعید بن مسیب، مسوربن مخرمه، ابوبکر مخزومی، عبدالله بن جعدة، جابربن عبدالله، ابوواقد لیثی، ابوسلمه و . . . بودند .

این پیشنهادکنندگان از گروه ها، شخصیت ها و گرایش های گوناگونی بودند: برخی، از خویشان امام همانند محمدبن حنفیه و عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس; عده ای، از صحابه و یاران با سابقه و با اخلاص پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم همانند جابربن عبدالله انصاری; بعضی، از چهره های عافیت طلب همانند عبدالله بن عمر; تعدادی، از ناصحان ناآگاه به زمان، همانند محمد بن حنفیه و یا عبدالله بن جعفر; گروهی، از دشمنان همانند مروان بن حکم و عمروبن سعید و یحیی بن سعید و عبدالله بن زبیر و دسته ای نیز از هواداران یزید بودند مثل ابوواقد لیثی .

بازدارندگان، چه اهدافی را دنبال می کردند؟

هریک از این افراد با پیشنهاد خود، اهداف خاصی را دنبال می کردند; منابع تاریخی و روایی به نقل برخی از آن موارد اشاره نموده است که عبارتند از:

1 . برخی از روی دلسوزی و چون نگران سلامتی امام بودند، از وی خواستند تا از سفر کردن به عراق اکیدا خودداری ورزد .

2 . دسته ای فراهم نبودن شرایط قیام را مطرح کرده و مصلحت را در چنین کاری نمی دیدند .

3 . گروهی طرفدار حکومت بنی امیه بودند و یا به همکاری با بنی امیه متهم بودند; لذا از حرکت امام حسین علیه السلام جلوگیری می کردند .

با این بیان، به جز دشمنان اهل بیت علیهم السلام و هواداران بنی امیه که یقینا سوء نیت داشتند، بقیه افراد یا به قصد فرار از مسئولیت دینی و عدم همراهی با امام و یا برای ترس از جان خود، پیشنهاد خودداری از قیام می دادند .

و اما خویشان امام که شبهه همکاری و هواداری در آنها نمی باشد، بدون شک پیشنهاد آنها را باید بر عدم آگاهی از اوضاع جدید حاکم بر کشور، حمل نمود .

چه مسائلی را مطرح می کردند؟

در این که این ناصحان چه مسائلی را با امام مطرح می کردند و بر آن اصرار می ورزیدند، سخن فراوان است و نمونه ها بسیار; اما به جهت رعایت اختصار، به چند نمونه بسنده می کنیم:

1 . بیعت با یزید و پذیرفتن حکومت او

اولین کسی که این پیشنهاد را به امام مطرح کرد، مروان بن حکم بود; وی پس از این که در جلسه احضاریه امام به کاخ استانداری ولید، موفق به اعمال نظر خود نشد و نتوانست از امام برای یزید بیعت بگیرد، روز دیگر بعد از ملاقات با امام حسین علیه السلام، به حضرت پیشنهاد صلح و بیعت را می دهد .

ابن اعثم کوفی می نویسد:

صبح روزی که امام حسین علیه السلام را برای بیعت به کاخ استانداری احضار کرده بودند، حضرت از خانه بیرون آمد تا اخبار را پی گیری کند، که ناگهان به مروان بن حکم در راه برخورد کرد . مروان گفت: ای اباعبدالله! من خیرخواه تو هستم; بیا و از من اطاعت نموده، سخنم را گوش کن که صلاح تو در این است . امام فرمود: آن چیست؟ بگو تا بشنوم . مروان گفت: پیشنهاد می کنم که با امیرمؤمنان یزید بیعت کن، که به نفع دین و دنیای تو می باشد . (2)

2 . صلح و سازش با یزید

برخی دیگر همانند عبدالله بن عمر بن خطاب با دادن پیشنهاد صلح و سازش، از امام حسین علیه السلام می خواستند که دست به اقدامی علیه نظام حاکم نزند . عبدالله در ملاقاتی که با امام داشت، اظهار داشت:

اباعبدالله! خدا تو را رحمت کند، بترس! تو که از دشمنی و ستم مردم این دیار با خودتان آگاهی . این مردم با یزید بن معاویه بیعت کرده اند . من نگرانم که به سبب این پول های زرد و سفید، به او گرایش یافته، تو را بکشند و به خاطر تو، مردم زیادی کشته شوند! من از رسول خدا شنیدم که فرمود: «حسین کشته می شود، اگر او را بکشند و تنها گذارند و یاری نرسانند، خدا تا قیامت آنان را خوار خواهد کرد .» اندرز می دهم همچون مردم سازش کنی چنان که قبلا برای معاویه صبر کردی، شکیبا باش; امید است خدا میان تو و این قوم ستمگر داوری کند . . . (3)

مورخان شبیه به همین پیشنهاد را به جابربن عبدالله انصاری نسبت داده اند که وی به نزد امام آمده، عرض می کند: تو فرزند رسول خدا و یکی از دو نوه اوهستی; چاره ای نمی بینم جز آن که همچون برادرت صلح کنی، که او کامروا و درستکار بود . (4)

اما با دقت و مطالعه در زندگی جابر، انتساب این مطالب به وی، صحیح به نظر نمی رسد .

3 . اقامت در سرزمین های دور

برخی دیگر همانند محمدبن حنفیه از روی دلسوزی، به فاصله گرفتن از یزید و رفتن به شهرهای دور از تحت نفوذ دستگاه غاصبانه بنی امیه، توصیه می کردند .

مورخان نوشته اند که پس از تصمیم قطعی امام، مبنی بر خروج از مدینه و وداع با قبر جد و مادر و برادر خود، به خانه بازگشت; هنگام صبح برادرش محمدبن حنفیه نزد او آمده، عرض کرد:

برادرم! جانم به فدایت، تو محبوب ترین و عزیزترین مردم نزد من هستی، به خدا سوگند! کسی را چون تو شایسته خیرخواهی خود نمی بینم; زیرا تو همچون خود من و جان من و بزرگ خاندان و تکیه گاه من هستی، و پیروی ات بر من واجب است; زیرا خدا تو را شرافت بخشیده و از بزرگان بهشت قرار داده است . می خواهم تو را پندی دهم، آن را بپذیر .

امام حسین علیه السلام فرمود: آنچه می خواهی، بگو . عرض کرد: نصیحت می کنم تا می توانی خود را از یزید بن معاویه و شهرها برهان و رسولان خود را به سوی مردم روان ساخته، آنان را به بیعت خود فراخوان . . . امام فرمود: برادرجان! کجا بروم؟ عرض کرد: به مکه برو; اگر آنجا برایت امن بود، این همان است که تو دوست داری و من می خواهم و گرنه، به شهرهای یمن برو که آنان یاران جد و پدر تواند و آنان مهربان ترین و با محبت ترین و مهمان نوازترین و خردمندترین مردم اند . اگر سرزمین یمن برایت امن ماند، که خوب و گرنه، به شنزارها و شکاف کوه ها رفته، از شهری به شهر دیگر کوچ کن تا ببینی کار این مردم به کجا می کشد و خدا میان تو و این قوم تبهکار داوری کند . . . (5)

4 . هشدار نسبت به نداشتن یاران صمیمی

بسیاری از افرادی که امام را از رفتن به عراق نهی می کردند، برچند چیز، از جمله بر خیانت اهل کوفه و تنها گذاردن امام تکیه می کردند; چرا که این تجربه تلخ چند بار تکرار شده بود . و از امام می خواستند این آزموده را بار دیگر نیازماید و خود را در دام آنها گرفتار نسازد . که به دو نمونه می توان اشاره کرد:

الف) محمد بن حنفیه در آخرین ملاقات خود به امام گفت:

«یا اخی ان اهل الکوفة قد عرفت غدرهم بابیک و اخیک و قد خفت ان یکون حالک حال من مضی; (6) برادرم! پیمان شکنی مردم کوفه را نسبت به پدر و برادرت می دانی; بیم آن را دارم که با تو نیز چنین کنند!»

ب) زمانی که امام وارد مکه شد، عبدالله بن مطیع عدوی به سوی او آمده، گفت: اباعبدالله! خدا مرا فدایت کند، کجا می روی؟ امام فرمود: اکنون آهنگ مکه دارم . چون به مکه در آمدم، صلاح بعدی کار خود را نیز از خدا می خواهم .

عبدالله بن مطیع عرض کرد: ای فرزند دخت پیامبر! خدا در این تصمیم خیرت دهد; ولی من از راه مشورت پندی دارم، آن را بپذیر .

فرمود: ابن مطیع! آن چیست؟

عرض کرد: چون به مکه در آمدی، مراقب باش کوفیان فریبت ندهند; چرا که پدرت در آنجا کشته شد و به برادرت در آنجا زخم نیزه کاری زدند . ملازم حرم الهی باش که تو در عصرما، سرور عربی; به خدا! اگر تو کشته شوی، خاندانت نیز کشته خواهند شد . . . (7)

5 . بیم از کشته شدن امام

گروه دیگری که از کشته شدن امام حسین علیه السلام سخت بیمناک بودند، وظیفه خود را در این می دیدند که او را از رفتن به سوی عراق بازدارند; چرا که او نور زمین و پرچم و نشانه ره یافتگان و پناه مؤمنان بوده که اگر آسیبی به امام می رسید، نور خدا در روی زمین خاموش گشته و مردم از این پناه بزرگ محروم می شدند، چنان چه عبدالله بن جعفر از همین جهت بیم داشت و پیش از او، ام سلمه همسر باوفای پیامبر، از کشته شدن آن حضرت هراسناک بود .

ام سلمه که علاقه زیادی به امام حسین علیه السلام داشت، در آخرین ملاقاتش با امام، گفت: «یا بنی لا تحزنی بخروجک الی العراق فانی سمعت جدک رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول: یقتل ولدی الحسین بارض العراق فی ارض یقال له کربلا . . . ; فرزندم! مرا به رفتنت به سوی عراق اندوهگین مکن . زیرا از جدت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می فرمود: فرزندم حسین در سرزمین عراق، که به آن کربلا گفته می شود، شهید خواهد شد .» (8)

عبدالله بن جعفر طی نامه ای به امام چنین نوشت: «فانی مشفق علیک من هذا الوجه ان یکون فیه هلاکک و استئصال اهل بیتک ان هلکت الیوم اطفا نور الارض فانک علم المهتدین و رجاء المؤمنین . . . ; (9) می ترسم که تو در این سفر کشته شوی و رزندانت بینوا گشته و با کشته شدن تو، که پرچم هدایت و امید مؤمنان هستی، نور خدا خاموش گردد!»

6 . بیم شکسته شدن حرمت ها

عده ای دیگر همانند عبدالله بن مطیع، امام حسین علیه السلام را بدین جهت از رفتن به سوی عراق برحذر داشت، چون می دید که پس از شهادت امام، حرمت ها شکسته خواهد شد و دستگاه حاکمه بعد از غلبه و پیروزی بر امام حسین علیه السلام نه برای اسلام حرمتی قائل می شود و نه برای فردی از مسلمانان .

بدین جهت، عبدالله بن مطیع در ملاقات با امام، عرضه می دارد:

ای اباعبدالله! خداوند پس از تو به ما آب گوارایی ندهد، به کجا می روی؟

امام فرمود: معاویه از دنیا رفته است و نامه های زیادی، که بیشتر از یک بار شتر می باشد، از مردم کوفه به من رسیده است .

عبدالله گفت: به سوی آنها مرو; چرا که حرمت پدرت را رعایت نکردند، در حالی که او بهتر از تو بود . پس چگونه شان و منزلت تو را پاس خواهند داشت؟ به خدا سوگند! اگر کشته شوی، پس از تو حرمت چیزی نخواهد ماند مگر آنکه دریده شده و مباح خواهد شد . (10)

7 . پرهیز از ایجاد اختلاف

و اما دستگاه حکومت امویان که رفتن امام به عراق برای آنها مشکل آفرین بود، این حرکت را بر خلاف اراده امت و در مسیر ایجاد اختلاف و دو دستگی می دانستند . از این روی، هنگامی که امام مکه را ترک کرد، فرستادگان عمرو بن سعید به سرکردگی یحیی بن سعید، از حرکت او جلوگیری کردند و به امام گفتند: از همین جا برگرد; به کجا می روی؟ امام به سخنان آنان اعتنا ننمود و به راه خود ادامه داد .

فرستادگان عمروبن سعید با یاران امام درگیر شده و با تازیانه به آنان حمله ور شدند . امام و یارانش ضمن مقاومتی شجاعانه، به شدت از وقوع درگیری پرهیز کردند و به طرف کوفه به راه خود ادامه دادند . آنها فریاد برآوردند: ای حسین! از خدا نمی ترسی که بر جماعت خروج کرده، موجب تفرقه و پراکندگی امت می شوی؟ (11)

همچنین در نامه ای که عمروبن سعید به امام نوشته بود، به همین مساله اشاره نموده و می نویسد:

«بلغنی انک قد اعتزمت علی الشخوص الی العراق، فانی اعیذک بالله من الشقاق . . . (12) ; به من خبر رسیده که رهسپار عراق شده ای، به خدا پناه و واگذارت می کنم که مایه اختلاف شوی!»

8 . فراهم نبودن شرایط و نبود مصلحت

در ملاقات دیگری که محمدبن حنفیه با امام داشت، بر نبود مصلحت تکیه کرده و امام را از سفر به عراق نهی کرد . ابن عساکر می نویسد:

محمدبن حنفیه، امام را در مکه دیدار نموده و اظهار کرد: امروز «قیام » به مصلحت نیست .

امام از او نپذیرفت . پس محمد فرزندان خود را بازداشت و هیچ یک را با او نفرستاد تا آنجا که امام از او ناراحت شده و فرمود: آیا فرزندان خود را به دلیل احتمال گرفتاری من، باز می داری؟ عرض کرد: چه نیازی است که تو گرفتار شوی و آنان نیز با تو گرفتار شوند! اگر چه مصیبت تو نزد ما بزرگ تر است . (13)

9 . اقامت در مکه یا یمن

یکی از پیشنهادها این بوده که امام به شهر مکه و اگر مکه نا امن بود، به یمن برود . محمدبن حنفیه و عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبیر از جمله کسانی بودند که از امام خواستند در مکه اقامت گزیند .

ابن عباس به امام گفت: چون تو سید و سرور حجاز و مورد احترام مکه و مدینه هستی، به عقیده من بهتر است در همین مکه اقامت گزینی . و اگر مردم عراق همان گونه که اظهار می دارند، واقعا خواستار تو هستند و مخالف حکومت یزید، بهتر است اول استاندار یزید و دشمن خویش را از شهر خود برانند، سپس تو به سوی آنان حرکت کنی . . . و اگر در خارج شدن از مکه اصرارداری، بهتر است به سوی یمن حرکت کنی; زیرا علاوه بر آن که پدرت در آن منطقه شیعیان زیادی دارد، نقطه ای است وسیع و دارای دژهای محکم و کوه های مرتفع و دور دست . لذا می توانی دور از قدرت حکومت به فعالیت خود ادامه دهی . . . (14)

عبدالله بن زبیر نیز شبیه همین پیشنهاد را به امام داد و گفت: اگر در مکه اقامت کنید و بخواهید امامت و پیشوایی مسلمانان را در این شهر ادامه بدهید، ما نیز با تو بیعت می کنیم و تاجایی که امکان دارد، از پشتیبانی و هم فکری با تو خودداری نخواهیم کرد . (15)

10 . پرهیز از خروج بر امام زمان

بنابر نقل ابن عساکر در تاریخ دمشق: ابوسعید خدری، صحابی رسول خدا، یکی از افرادی بود که امام حسین علیه السلام را از حرکت به سوی عراق باز داشت .

وی از ابوسعید نقل کرده که گفت:

«غلبنی الحسین بن علی علیه السلام علی الخروج و قد قلت له: اتق الله فی نفسک و الزم بیتک فلا تخرج علی امامک; (16) حسین بن علی در خارج شدن برما غلبه کرد، و من بودم که به او گفتم: از خدا در باره خودت بترس و ملازم منزل خود باش و بر امام خود خروج نکن .

ناگفته نماند: اگرچه مطالب را ابن عساکر نقل کرده، اما با سوابق درخشانی که از ابوسعید داریم، بسیار بعید است که وی چنین سخنی نسبت به امام حسین علیه السلام گفته باشد . و با این بیان، می توان گفت که این سخن، ساخته و پرداخته دشمنان اهل بیت علیهم السلام می باشد که می خواهند چهره او را مخدوش سازند; چنان که ابن عساکر نظیر همین برخورد را نسبت به جابربن عبدالله انصاری نقل کرده است .

پاسخ امام حسین علیه السلام

بدون تردید هیچ فرد و شخصیت و یا گروهی در آن زمان به اندازه امام حسین، به اوضاع اسلام و مسلمانان آگاه نبوده و همچنین هیچ فردی به اندازه امام حسین علیه السلام طایفه بنی امیه - بویژه یزید - را نمی شناخته و هیچ کس به اندازه امام برای اسلام و مسلمانان دلسوزتر نبوده است .

و با این بیان می گوییم که افراد و شخصیت های بازدارنده به جز دشمنان اهل بیت علیهم السلام و هواداران بنی امیه - آن کسانی که از طرف یزید مامور به منصرف کردن امام حسین علیه السلام شده بودند - بقیه افراد که سوء نیتی نداشتند تحقیقا بدون مطالعه اوضاع و شرایط جدید حاکم برکشور اسلامی، چنین پیشنهادهایی می کردند . آنان به خیال این که با آمدن یزید، شرایط گذشته فرقی نکرده و امام می باید همانند برادر خویش امام حسن مجتبی علیه السلام که با معاویه صلح کرد، روش سازش را بپذیرد . اما غافل از آن که به کلی شرایط عوض شده بود و این، وظیفه مسلمانان بود که می باید از امام حسین علیه السلام تبعیت نموده و همراهی کنند نه این که امام را از این حرکت عظیم بازدارند!

اینک جهت روشن شدن وضعیت جدید، به پاسخ های امام حسین علیه السلام به بازدارندگان می پردازیم:

الف) پاسخ به خویشان

امام در پاسخ خویشان خود همانند ام سلمه و عبدالله بن جعفر و محمدبن حنفیه و عبدالله بن عباس، که از امام خواسته بودند تا از رفتن به عراق خودداری کند، سخنانی فرمود که به آنها می پردازیم:

به ام سلمه که نگران سلامتی امام بود، فرمود:

«یا اماه و انا اعلم انی مقتول مذبوح ظلما . . . (17) مادر! خود من بهتر از تو می دانم که از راه ظلم و ستم و از راه عداوت و دشمنی، کشته خواهم شد و سر از تنم جدا خواهد گردید .»

به محمد بن حنفیه که از امام خواسته بود در نقطه ای دوردست از یزید زندگی کند، فرمود: مثلا به عقیده تو، به کدام ناحیه بروم؟ گفت: فکر می کنم وارد شهر مکه شوی و اگر در آن شهر اطمینان نبود، از راه دشت و بیابان از شهری به شهر دیگر حرکت کنی تا وضع مردم و آینده آنها را در نظر بگیری . . .

امام فرمود: برادر! (تو که برای امتناع از بیعت یزید حرکت از شهری به شهر دیگر را پیشنهاد می کنی، این را بدان که) اگر در تمام این دنیای وسیع هیچ پناهگاه و ماوایی نباشد، بازهم من با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد . . . (18)

به عبدالله بن جعفر که تلاش زیادی برای برگرداندن امام حسین علیه السلام به مکه می نمود و از سوی دیگر، بر سلامتی امام بیمناک بود، فرمود: من رسول خدا را در خواب دیده ام، در این خواب به دستور وی به امر مهمی ماموریت یافته ام که باید آن را تعقیب نمایم; خواه به نفع من تمام بشود یا به ضرر من . عبدالله در باره این خواب و ماموریتی که امام به آن اشاره نمود، توضیح بیشتری خواست . آن حضرت پاسخ داد: من این خواب را به کسی نگفته ام و تا زنده هستم، با کسی در میان نخواهم گذاشت . (19)

در پاسخ های متعددی که به عبدالله بن عباس در چند مرتبه گفت و گو با وی داشت، فرمود:

ای ابن عباس! نظر تو در مورد این گروه چیست؟ گروهی که فرزند پیامبر خودشان را از خانه و زندگی و محل ولادت و حرم پیامبرش بیرون کردند و به دنبال آن هستند تا خونش را بریزند; در حالی که نه به خدا شرک ورزیده و نه غیر از او را ولی خود قرار داده و نه کاری بر خلاف سنت رسول الله انجام داده است . (20)

و در آخرین ملاقات، حضرت به وی فرمود: ای ابن عباس! تو فرزند عموی پدرم هستی و من از زمانی که تو را شناختم، پیوسته به خیر و خوبی دستور می دادی، تو بودی که همراه پدرم و بازوی مشورتی اش بودی و او نیز با تو مشورت می کرد و تو رای صواب را به او می گفتی . من از تو می خواهم به سوی مدینه روانه شوی و اخبارت هم از من پنهان نشود . من در حرم امن الهی هستم تا زمانی که این مردم مرا دوست داشته باشند و یاری ام نمایند و اگر دست از یاری ام برداشتند، دیگران را به جای آنها برمی گزینم و به همان کلمه ای که حضرت ابراهیم خلیل در آن روزی که خواستند او را در آتش بیندازند، بر زبان آورد، پناه می برم; او در آن هنگام گفت: «حسبی الله و نعم الوکیل » ، پس آتش بر او گلستان شد . (21)

در پاسخ عبدالله بن زبیر - که در ظاهر از امام خواسته بود در مکه اقامت کند ولی در واقع برای بیرون رفتن امام از مکه، لحظه شماری می کرد - فرمود:

پدرم به من خبرداد که به سبب وجود قوچی در مکه، احترام آن شهر درهم شکسته خواهد شد و نمی خواهم آن قوچ، من باشم . و به خدا سوگند! اگر یک وجب دورتر از مکه کشته شوم، بهتر است از این که در داخل آن به قتل برسم و اگر دو وجب دورتر از مکه کشته شوم، بهتر است از این که در یک وجبی آن به قتل برسم . سپس فرمود: و به خدا سوگند! اگر در لانه مرغی باشم، مرا درخواهند آورد تا با کشتن من به هدف خویش برسند . و به خدا سوگند! همان گونه که قوم یهود احترام شنبه (روز مقدس) را درهم شکستند، اینها نیز احترام مرا درهم خواهند شکست . پسر زبیر! اگر من در کنار فرات دفن بشوم، برای من محبوب تر است از این که در آستانه کعبه دفن شوم . (22)

و در پاسخ محمدبن حنفیه، که از وی خواسته بود در مکه اقامت کند، فرمود:

«خفت ان یغتالنی یزید بن معاویة فاکون الذی تستباح به حرمة هذا البیت (23) ; ترسیدم که یزید بن معاویه خون مرا بریزد و به وسیله من حرمت خانه خدا از بین برود .»

ب) پاسخ امام حسین علیه السلام به دشمنان

امام حسین علیه السلام به مروان بن حکم و عبدالله بن عمر و عمروبن سعید - که یا از دشمنان بوده و یا برای تثبیت موقعیت یزید بن معاویه تلاش می کردند - در برابر پیشنهاد بیعت و یا صلح، به مروان فرمود: «انالله و انا الیه راجعون; اینک باید فاتحه اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروایی همانند یزید گرفتار شده اند .

سپس رو به مروان کرد و فرمود: وای برتو! به من دستور بیعت با یزید را صادر می کنی در حالی که او فردی فاسق است . عجب ناپخته سخن می گویی! ای کسی که لغزش های بزرگی داشته و داری! من هرگز تو را بر این ملامت نمی کنم; چرا که تو آن ملعونی هستی که پیامبر، روزی که در صلب پدرت ابوالعاص بودی، لعنتت کرده است . هر که پیامبر او را لعنت کند، نمی تواند غیر از این باشد و باید مردم را به سوی بیعت با یزید فراخواند .

آنگاه فرمود: از من دور شو ای دشمن خدا! ما اهل بیت رسول خدا هستیم و حق در میان ما است و زبان ما با حق گشوده می شود . آری، از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می فرمود: «خلافت برای خاندان ابوسفیان و بر آزادشدگان و فرزندان آنان حرام است . و اگر روزی معاویه را در بالای منبر دیدید، او را بکشید .» به خدا سوگند! مردم مدینه او را در منبر دیدند ولی به فرمان پیامبر عمل نکردند و اینک خداوند آنان را به فرزندش یزید گرفتار ساخت . . . (24)

و در پاسخ عبدالله بن عمر فرمود:

«انا ابایع یزید و ادخل فی صلحه و قد قال النبی فیه و فی ابیه; من با یزید بیعت کرده و در صلح او وارد شوم در حالی که پیامبر در باره او و پدرش آن گونه سخن گفت . . . ؟ !»

وقتی عبدالله بار دیگر سخن خود را تکرار کرد و از امام خواست که به مدینه برگردد، حضرت فرمود:

«اف لهذا الکلام ابدا ما دامت السموات و الارض اسالک یا عبدالله انا عندک علی خطاء من امری؟ فان کنت علی خطاء ردنی فانا اخضع و اسمع و اطیع (25) ; اف باد براین سخن تا آسمان ها وزمین برقرار است . ای عبدالله! از تو می پرسم، فکر می کنی من نزد تو در این کار بر خطا هستم؟ اگر چنین است، مرا برگردان که در این صورت آرام گرفته و سخنت را گوش کرده و اطاعت خواهم کرد .»

و در پاسخ دیگری به عبدالله بن عمر فرمود: ای اباعبدالرحمن! مگر نمی دانی که دنیا آن چنان حقیر و پست است که سربریده یحیی بن زکریا به عنوان هدیه و ارمغان به فرد ناپاک و زناکاری از بنی اسرائیل فرستاده می شود . عبدالله! مگر نمی دانی که بنی اسرائیل در اول صبح هفتاد پیامبر را به قتل رساندند، سپس به خرید و فروش و کارهای روزانه خویش مشغول شدند که گویا کوچک ترین جنایتی مرتکب نشده اند و خداوند به آنان مدتی مهلت داد ولی سرانجام به سزای اعمالشان رسانید، و انتقام خدای قادر منتقم، آنها را به شدیدترین وجهی فراگرفت .

آنگاه فرمود: یا اباعبدالرحمن! از خدا بترس و از نصرت و یاری ما دست برندار . . . (26)

در پاسخ نامه عمروبن سعید که امام را از دو دستگی و اختلاف برحذر داشته بود، فرمود:

کسی که به سوی خدا و رسولش دعوت نموده و عمل صالح انجام دهد و تسلیم اوامر حق گردد، هرگز راه مخالفت با خدا و پیامبر نپیموده است . بدان که امان خداوند، بهترین امان ها است و کسی که در دین ترس از خدا نداشته باشد، در آخرت از امان او برخوردار نخواهد بود . از پیشگاه خداوند درخواست توفیق خوف و خشیت در این دنیا داریم تا در آخرت مشمول امانش گردیم . . . (27)

امام در پاسخ فرستادگان عمروبن سعید، این آیه را تلاوت کرده و فرمود: «لی عملی و لکم عملکم انتم بریئون مما اعمل و انا بریئی مما تعملون » (28) ; عمل من برای من و عمل شما برای شماست . شما از آنچه من انجام می دهم، بیزارید و من از آنچه شما انجام می دهید، بیزارم .

و بدین وسیله، موقعیت خود و آنها را از گفته خداوند بیان فرمود . (29)

پاسخ به بی طرفان

و در پاسخ افراد بی طرف می فرمود: با خدا مشورت خواهم کرد و پس از آن ببینم چه می شود؟ (30) و یا می فرمود: فعلا تصمیم بنده و یا این که می فرمود: از کوفیان به اندازه یک بارشتر به من نامه رسیده است . (32) و همچنین می فرمود: پیامبر را در خواب دیدم و از من خواسته است که به عراق بروم . (33)

افزون براین که، امام برخی از هواداران بنی امیه را قابل و لایق جواب نمی دانست، همچنان که از ابو واقد لیثی روی برگرداند (34) ; چرا که او بر تاج و تخت و پادشاهی بنی امیه بیشتر ترسان بود تا سلامتی امام .

به امید آن که خوانندگان محترم با دقت در پاسخ های امام حسین علیه السلام، شرایط دشوار آن روز و عظمت قیام امام حسین علیه السلام را بهتر و بیشتر بشناسند . ان شاءالله

پی نوشت ها:

1 . ارشاد، مفید، ص 200 .

2 . الفتوح، ج 5، ص 16; با امام حسین در محضر قرآن، ص 45 .

3 . فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ص 344; تاریخ طبری، ج 3، ص 297 .

4 . همان; تاریخ ابن عساکر، ص 201 .

5 . فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ص 238 .

6 . مقتل الحسین، مقرم، ص 167 .

7 . فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ص 340 .

8 . مقتل الحسین، ص 152 .

9 . تاریخ طبری، ج 3، ص 297; حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 25 .

10 . العقد الفرید، ج 1، ص 120 .

11 . وقایع الطریق من مکة الی کربلا، ص 36; با امام حسین در محضر قرآن، ص 60 .

12 . تاریخ ابن عساکر، ص 203 .

13 . همان، ص 204 .

14 . سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص 71 .

15 . همان، ص 75 .

16 . تاریخ دمشق، (زندگی امام حسین (ع))، ص 201 .

17 . سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص 29 .

18 . حیاة الامام الحسین، ج 2، ص 263; سخنان حسین بن علی . . . ، ص 32 .

19 . سخنان حسین بن علی . . . ، ص 95 .

20 . با امام حسین در محضر قرآن، ص 55 .

21 . الامام الحسین فی مکة المکرمه، ص 218 .

22 . سخنان حسین بن علی . . . ، ص 75 .

23 . منتهی الآمال، ج 1، ص 321 .

24 . با امام حسین در محضر قرآن، ص 46، به نقل از الفتوح، ج 5، ص 16 .

25 . تاریخ طبری، ج 3، ص 297 .

26 . سخنان حسین بن علی . . . ، ص 45 .

27 . همان، ص 95 .

28 . یونس/41 .

29 . با امام حسین در محضر قرآن، ص 60 .

30 . حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 24 .

31 . همان، ص 28 .

32 . عقدالفرید، ج 1، ص 125 .

33 . حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 32 .

34 . همان، ص 36 .


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/1ساعت 1:32 صبح توسط حمید امامی نظرات ( ) |

- نشود زمزمه خون شهیدان خاموش سوز عرفانی این نغمه ز سازی دگر است

... و رازی شگفت در این «عاشورا» ست، که نه مشمول مرور زمان می شود، نه از جلوه و شور آن کاسته می شود، نه از تب و تاب می افتد و نه الهام بخشی آن کمرنگ می گردد .

بازهم فصل عزای حسینی و محرم از راه می رسد; ایام عشق ورزی به خاندان پیامبر، روزهای همدلی با عترت رسول الله، موسم اشک فشانی در سوگ مظهر عزت و افتخار، عزیز خدا و رسول، سیدالشهداعلیه السلام .

بازهم محرم است، فروردین جان ها و بهار ایمان ها، ماه پاسداری از حرمت انسان و حریم قرآن، ماه بیداری وجدان ها، ماه شکفتن شکوفه های عزت و آزادگی، غیرت و مردانگی، ظلم ستیزی و عدالت خواهی .

محرم که می رسد، جوامع شیعی به عطر عاشورا معطر می شود; دل های عاشقان، بی قرار کربلا می شود، پرچم های سیاه و لباس های مشکی و کتیبه های عاشورایی، نسیم روح بخش حسین بن علی علیهما السلام را در هر کوی و برزن جاری می سازد . نام اباعبدالله علیه السلام و یاد کربلا و عاشورا به یادها می آورد که: «هر روز عاشورا و همه جا کربلاست » .

«دسته های عزاداری » ، گردان های عاشورایی است که به ندای «هل من ناصر» فرزند فاطمه، «لبیک » می گوید .

«مجالس سوگواری » ، پایگاه های نشر و گسترش فرهنگ عاشوراست .

«ذاکران حسینی » ، پیوند دهندگان دل های عاشق به امام حسین علیه السلام اند .

«مبلغان دینی » ، پیام رسانان نهضت کربلا به اقشار جامعه اند .

«بیرق های عزا» ، نشانه اهتزاز عقیده و ایمان بر بام زمانه و تاریخ است .

«اشگ های ماتم » ، شست و شودهنده دل و صفا بخش جان عاشقان است .

«هیئت ها و حسینیه ها» ، مراکز امداد رسانی و پشتیبانی از دلسوختگان اهل بیت و دلباختگان حریت و آزادی است .

«شاعران عاشورایی » ، تغذیه کنندگان روح مشتاق به تعالیم خاندان رسالت اند .

راستی که حسین بن علی علیهما السلام، چراغ هدایت و کشتی نجات و پیشوای حماسه و امام عزت و افتخار است و فریاد عزت بخش و بیداری آفرین او در عاشوراهای زمان و در کربلاهای زمین و در سراسر دنیا که مظلومان آگاه با ستمگران جبار مبارزه می کنند (که انتفاضه فلسطین یک نمونه از آن است) همچنان به گوش می رسد .

دانشگاه حسینی، همواره داوطلب ورود می پذیرد . در این دانشگاه، استاد، «حسین علیه السلام » است و درس، «ایمان » و «ایثار» و «عزت » و «افتخار» . مدت آن تا همیشه است و شعبه های آن در همه جا، حتی در همه خانه ها دایر است و هیچ شرط سنی ندارد، فقط عشق می خواهد و معرفت . از برنامه های اصلی این دوره، «امر به معروف و نهی از منکر» و تلاش برای اصلاح جامعه و مبارزه با مفاسد است . به آنان که با رتبه عالی و امتیاز بالا فارغ التحصیل این دانشگاه می شوند، مدرک «شهادت » داده می شود .

درس های عاشورا متنوع و فراوان است . شاگردان این مکتب، هم باید این درس ها را خوب فراگیرند، هم به فرزندان و نسل های آینده یاد بدهند و هم به زبان های دیگر ترجمه کنند . برخی از این درس ها از این قرار است:

- زندگی و عمر، فرصت کسب رضای خداست، پس در همه حال باید در پی آن بود .

- برای عقیده و حق، باید فداکاری کرد و جان باخت تا جاودانه شد .

- مرگ شرافت مندانه، حیات ابدی است و زندگی با ذلت، مرگ تدریجی است .

- مرگ، پل عبور به سوی آخرت است و آن سوی پل، بهشت یا دوزخ، نتیجه عمل و انتخاب ماست .

- در دوران حاکمیت جور و جهل، باید با سلاح شهادت و خون، ظالم را شکست داد و پرده جهل را درید; چرا که بی تفاوتی، گناه است .

- اگر پیشوایی امت را تبهکاران بی دین برعهده بگیرند، اسلام از بین می رود .

- امر به معروف و نهی از منکر، رسالت دینداران و استمرار خط امامت و نبوت است .

- مسلمان حق ندارد در برابر فساد و بدعت و تحریف، سکوت کند و سازش نماید .

- جز حاکم به قرآن و متعهد به دین و قائم به قسط و خود ساخته و ربانی، کسی حق زمامداری بر مسلمین ندارد .

- مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است .

- شعار عاشوراییان در مقابل تهدید مستکبران و جباران، «هیهات منا الذلة » است .

- انسان اگر به خدا و قیامت هم ایمان نداشته باشد، باید «آزاده » باشد .

- تکیه گاه و مولی و سرپرست مؤمن در همه حال و در هرجا «خدا» ست .

- فرهنگ عاشورا، فرهنگ «شهادت طلبی » ، «ایثار» و «مقاومت » است .

- با ستمگران زورگو، نه سازش نه تسلیم، نبرد تا شهادت!

- مبارزان راه خدا، چه بکشند و چه کشته شوند، پیروزند .

- مرگ در راه عزت و افتخار، حیات ابدی است و شهیدان، زندگان جاویدند .

- مدعیان مسلمانی بسیارند، اما صحنه امتحان، صادقان و مدعیان دروغین را نشان می دهد .

- قیام برای خدا شکست ندارد و شهادت، نوعی پیروزی است .

- باید تابع «تکلیف » و در پی انجام «وظیفه » بود، هرچه که باشد! و هرجا که باشد!

- آنکه به وظیفه عمل کند، چه فاتح شود و چه شکست بخورد، پیروز است .

- شکم های پر شده از حرام، دل ها را سنگ و گوش ها را از شنیدن حق، کر می سازد!

- خواص و چهره های شاخص اگر در مقاطع حساس به وظیفه عمل نکنند، جامعه ای را به ذلت می کشند .

- رفاه طلبی و دنیازدگی، مانع عمل به تکلیف و پیروی از حق می شود .

- شیعه حسین علیه السلام، هرگز با دشمن اسلام و مسلمین، سازش نمی کند و عزت خود را نمی فروشد .

- اصلاح طلبی واقعی، جهاد با فساد و ظلم و تلاش برای کاستن از گناه در جامعه است .

- خون و شهادت، سلاحی برنده و دشمن شکن است .

- خون بر شمشیر پیروز است .

- هر روز عاشوراست، همه جا کربلاست و همه ماه ها محرم است .

- عزاداری، رمز بقای حماسه عاشوراست و سلاح اشک، فریاد مظلومیت است .

- فلسفه قیام عاشورا، احیای دین و ترویج نماز و گسترش معنویات و مبارزه با منکرات است .

اینها گوشه ها و نمونه هایی از درس ها و پیام ها و عبرت های عاشوراست که از سخنان سیدالشهداعلیه السلام و قیام و شهادت او و بازتاب حماسه کربلا در تاریخ، به دست می آید .

عاشورا، مکتب است و دانشگاه; حسین علیه السلام، معلم است و شیعیان عزادار، شاگردان او .

خدا کند که در «کلاس عاشورا» ، از مردود شدگان نباشیم و درس های عاشورا را از یاد نبریم .

چشم امیدمان به شفاعت و عنایت توست یا اباعبدالله!


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/1ساعت 1:31 صبح توسط حمید امامی نظرات ( ) |

 

امام خمینی و امام خامنه ای

بخش سیاسی- امام خمینی که فرهنگ عاشورا را گنجینه عظیم سیاسی ـ دینی و پشتوانه فرهنگ غنی و انسان ساز اسلام می دانست با بهره گیری از آموزه های عاشورایی، حماسه حسینی را اساس قیام و مبارزه خویش قرار داده و به احیای دین پرداخت.

رمز و راز جاودانگی حادثه عظیم و حماسی عاشورا در گستره تاریخ بشریت، الهی بودن دین رویداد مهم تاریخی است.در طول تاریخ شیعه و پس از غیبت کبری، بسیاری از عالمان دینی و متعهد، با قیام و مبارزه، احیای دین اسلام را وجهه همت خویش قرار دادند که موفق ترین و شگفت انگیزترین آن ها، انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) است. امام با شناخت دقیق از سیاست های استکبار جهانی در تحمیل و حمیت رژیم پهلوی در اایران و مشابهت های فراوان رژیم با حاکمان اموی، با الهام از فرهنگ احیاگر عاشورا و بهره گیری از دو عنصر تحرک آفرین دینی، یعنی: «امر به معروف و نهی از منکر» و «تکلیف الهی» که شالوده و اساس شکل گیری حماسه عاشورا حسینی را پیه ریزی کردند؛ رژیم دو هزار و پانصد وساله شاهنشاهی را فرو ریخت و مکتب انسان ساز اسلام را حیات مجدّد بخشید و غبار تحریف و بدعت را از چهره دین زدود. از مهم ترین دلیل موفقیت امام در پیروزی انقلاب و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی، احیای نگرش سیاسی ایشان به آموزه های دینی و آمیختگی دین با سیاست بود.

درباره سیاست و تعریف آن، دیدگاه های متفاوتی ارائه شده است؛ برخی از متفکران مغرب زمین سیاست را معادل با «علم قدرت»، «علم به زیر سلطه درآوردن»، یا «علم به اطاعت وا داشتن» می دانند. متفکران و اندیشمندان اسلامی هم تعریف های مختلفی در مفهوم سیاست بیان نموده اند:

فارابی، رابطه فرماندهی و فرمان بری و خدمات حکومت را سیاست می داند. غزالی،سیاست را به معنی اصلاح جامعه و مردم، بری نجات دنیا و آخرت آنان بیان می کند. امام خمینی(ره) در تعریف سیاست می فرماید:

امام خمینی

«سیاست ین است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و این ها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت است و صلاح افراد است.» و در ادامه مطلب، مجریان صالح و شایسته این «سیاست» را معرفی می نماید:

«این مختص به انبیاست، دیگران این سیاست را نمی توانند اداره کنند، این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آن ها به علم بایدار اسلام.»

مطلب دیگر پیوند دین و سیاست است که یکی از مباحث مهم در حوزه اندیشه سیاسی-اجتماعی امروز به شمار می رود. برخی با انکار هرگونه پیوند میان ین دو مقوله، تداخل یکی از آن ها را در امور دیگری موجب ناکارآمدی طرف مقابل می دانند و به جدایی کامل و پرهیز از تداخل آن ها برای حفظ حرمت هر یک توصیه می نمایند. اندیشه سکولار مروّج چنین نظریه ای می باشد. نقطه مقابل این تفکر؛ نظریه رابطه میان دین و سیاست است، اما در نوع رابطه و قلمرو تداخل دین و سیاست در میان برخی از اندیشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد.

در اندیشه سیاسی امام آمیختگی دین و سیاست مطرح است، نه رابطه میان این دو. ایشان ضمن نقد نظریه تفکیک، معتقد بودند که دین و سیاست از یکدیگر منفک و مجزا نیستند تا با استدلال یا بررسی نوع رابطه به چگونگی پیوند یا تعامل بین این دو بپردازند. ایشان در این باره می فرماید: «دیانت اسلام یک دیانت عادی تنها نیست و فقط وظیفه عبد و خدای تبارک و تعالی، وظیفه روحانی تنها نیست؛ و همین طور یک مذهب و دیانت، سیاسی تنها نیست؛ عبادی است و سیاسی، سیاستش در عبادت مدغم است و عبادتش در سیاست مُدغَم؛ یعنی همان جنبه عبادی یک جنبه سیاسی دارد.»

در اندیشه امام«دین» خاستگاه و منشأ نظام سیاسی اسلام است و کلیه برنامه ها و مباحث سیاسی اسلام بر مبنی قوانین و احکام دینی پایه ریزی شده است و دلیل توسعه یافتن و فراگیر شدن حکومت اسلامی در نیمه اول قرن ظهور اسلام را آمیختگی دین و سیاست می داند و می فرماید:«رسول الله(ص) پایه سیاست را در دیانت گذاشته است».

با توجه به آن چه که بیان گردید روشن شد که در اندیشه سیاسی امام، آموزه های دین داری صبغه سیاسی می باشند، از ین رو یکی از ابعاد احیاگری امام(ره) احیای روح سیاسی نهضت عاشورای حسینی با توجه به اهداف آن در میان اندیشمندان و شیعیان جهان است که اثرات بسیاری را در پیشبرد نهضت اسلامی به دنبال داشت، هر چند این مسأله در طول تاریخ تحولات جامعه مسلمانان به فراموشی سپرده شده بود.

امام حسین(ع) با فداکاری بی نظیر و نهضت الهی خود واقعه بزرگی را به وجود آورد که کاخ ستمگران را فرو ریخت و مکتب اسلام را نجات بخشید

در قاضی فرهنگی قبل از انقلاب و قیام امام هم دیدگاه ها نسبت به نهضت عاشورا توجه بیشتر به اجرا و پاداش معنوی عزاداری امام حسین(ع) بدون درک صحیح از فلسفه سیاسی قیام امام حسین(ع) بود. یکی از نویسندگان درباره وضعیت سیاسی ـ فرهنگی عزاداری شیعیان قبل از انقلاب می نویسد: «افسوس که شیعه بیشتر بر مصائب عاشورا گریست و کمتر در مسائل عاشورا اندیشید، شیعه عاشورا را نگه داشت لیکن درست نشناساند، آفرین بر او که نگاه داشت و دریغا از او که نشناساند.»

نگرش امام به حادثه عظیم عاشورا به عنوان یک ضایعه تاریخی نبود، بلکه ایشان در یک افق برتر قیام امام حسین(ع) را یک حرکت هدفمند و برنامه ریزی شده در جهت احیای اسلام می دانست و می فرمود:

«او [امام حسین(ع)] می دانست که چه می کند و کجا می رود و هدفش چیست؟»

«امام حسین(ع) با فداکاری بی نظیر و نهضت الهی خود واقعه بزرگی را به وجود آورد که کاخ ستمگران را فرو ریخت و مکتب اسلام را نجات بخشید.»

ایشان فرهنگ عاشورا را گنجینه عظیم سیاسی ـ دینی و پشتوانه فرهنگ غنی و انسان ساز تشیع می دانست و با بهره گیری از آموزه های عاشورایی به احیای دین پرداخت و حماسه حسینی را اساس قیام و مبارزه و تحول و پایداری قرار داد. نگرش امام به سیاست و اندیشه سیاسی ایشان باعث شد تا نوع نگاه به مفهوم و کارکرد سیاست در میان مردم مسلمان و حتی اندیشمندان اسلامی تغییر کند و شعائر دینی و مذهبی را آمیزه ای از دین و سیاست بدانند.امام با تفسیری جدید از مؤلفه های فرهنگ عاشورا غبار بدعت و تحریف را از فرهنگ شیعه زدود و به برخی از نظریه های ناصواب خط بطلان کشید.

امام خمینی

«گریه» در مراسم عاشورا و عزاداری امام حسین(ره) در نظر بعضی از اندیشمندان، نشانه دلسوزی و ترحم بر حادثه عاشورا قلمداد می شد و برخی آن را باعث عجز و ضعف روحی می دانستند. امام با تفسیر حدیث «تباکی»به تأثیرات سیاسی گریه در جامعه اشاره می کند و ملت ایران را ملت «گریه سیاسی»می نامد که این گریه نهال ایمان و جهاد را در قلوب مردم شکوفا می سازد و یک ملت حماسه ساز پدید می آورد ایشان در این باره می فرماید: «مسأله تباکی نیست، مسأله سیاسی است

«مجلس عزا نه برای این است که گریه بکنند برای سیدالشهداء اجر ببرند، البته برای این هم هست...بلکه مهم آن جنبه سیاسی است که ائمه ما در صدر اسلام نقشه اش را کشیده اند که تا آخر باشدهمچنین، «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را استمرار نهضت حسینی در گستره تاریخ تشیع می دانست و آن را سرلوحه زندگی شیعیان معرفی می کرد که در هر زمان و مکانی باید حسینیان به مصاف یزیدیان بروند. امام رویدادهای انقلاب و دفاع مقدس را مصداقی از این حدیث می دانست و حوادث آن را مکررا عاشورا و مخالفان و دشمنان انقلاب اسلامی را مکررا یزیدیان تفسیر می کرد. و به بیانی دیگر این حدیث را تصویرگر صحنه مقابله اسلام و کفر و رویارویی عدل و ظلم می دانست که یعنی باید روح حماسه همواره در جامعه شیعه زنده بماند. تأکید ائمه معصومین علیهم السلام بر اقامه عزای امام حسین(ع) و احیای عاشورا در جامعه بر همین نکات اشاره دارد.

بخش عظیم و مهم نگرش احیاگرانه امام خمینی به نهضت عاشوری حسینی در سیره سیاسی ایشان در قیام و مبارزه علیه ظلم و تشکل بخشی به جامعه شیعه تبلور می یابد. امام نهضت خود را به پیروی از قیام خونین امام حسین(ع) و بر پایه تجربه تاریخی و عبرت آموزی از نقاط ضعف و قوت قیام های شیعیان در طول تاریخ، خصوصاً مبارزات عالمان شیعی در سده های اخیر استوار کرد و مسیر مبارزه، اهداف و آینده انقلاب اسلامی را مشخص نمود.

امام با تأسی به سیره امام حسین(ع) در مبارزه با رژیم ستمشاهای به استناد حدیث امام حسین(ع): «من رَی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله...» خطاب به ملت ایران می فرماید:«[امام حسین ] تصریح می کند که اگر کسی ببیند که حاکم جائری در بین مردم حکومت می کند، ظلم به مردم می کند باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند هر قدر که می تواند».

و رژیم طاغوت را مظهر حکومت جائر معرفی می کند و مردم را به مبارزه دعوت می نماید.

در حالی که شهادت حضرت سیدالشهدا از همه خسارت ها بالاتر بود، ولی چون او می دانست که چه می کند و کجا می رود و هدفش چیست فداکاری کرد و شهید شد و ما هم باید روی آن فداکاری ها حساب کنیم که سیدالشهدا چه کرد و چه بساط ظلمی را به هم زد و ما هم چه کرده ایم

از سوی دیگر با مطرح ساختن شعار عاشورایی «هایهات مناالذلّة» هیچ گاه تلاش های سازش کارانه را بر نمی تابد و به ملت ایران نیز سفارش می کرد که به پیروی از شعار امام حسین(ع) که فرمود: «من مرگ شرافتمندانه را جز سعادت، و زندگی با ستمکاران را جز خواری نمیدانم» به ملت ایران گوشزد نمود که:«باید با قدرت به پیش برویم و با قدرت با همه کسانی که به ما می خواهند تجاوز و تعدی کنند مبارزه کنیم و زندگی آبرومند نداشتن و زیر بار [ظلم ] بودن هزار مرتبه [بدتر] از این که انسان بمیرد، مردن بر او شرف دارد.»

وی همچنین با الهام از تحمل مصائب کربلا در فروردین سال 42 که هجوم مزدوران رژیم به مبارزان اسلامی آغاز شده بود فرمود:

«... شما پیرو پیشوایانی هستید که در برابر مصائب و فجیع صبر و استقامت کردند که آن چه ما امروز می بینیم نسبت به آن چیزی نیست، پیشوایان بزرگوار ما، حوادثی چون روز عاشورا و شب یازدهم محرم را پشت سر گذاشته اند و در راه دین خدا یک چنان مصائبی را تحمل کرده اند.»

امام با مطرح ساختن فداکاری های امام حسین(ع) میان نهضت عاشورا و انقلاب اسلامی و دفاع مقدس پیوند برقرار می سازد:

«در حالی که شهادت حضرت سیدالشهدا از همه خسارت ها بالاتر بود، ولی چون او می دانست که چه می کند و کجا می رود و هدفش چیست فداکاری کرد و شهید شد و ما هم باید روی آن فداکاری ها حساب کنیم که سیدالشهدا چه کرد و چه بساط ظلمی را به هم زد و ما هم چه کرده ایم».

امام خمینی

«... [محرم ] به ما تعلیم می دهد که باید همان نحوی که مولای شما حسین بن علی سلام الله علیه فداکاری کرد و همه چیز خودش را در راه اسلام فدا کرد، شما هم که شیعیان او هستید، محبان او هستید باید اقتدا به او کنید و هر چه دارید بدهید.»

امام تمام ابعاد نهضت امام حسین(ع) را یک حرکت کاملاً سیاسی می دانست و با احیای فرهنگ عاشورا و الگو ساختن معیارهای عاشورایی، یک ملت حماسه ساز پدید آورد که با درس آموزی از مکتب امام حسین(ع) منشأ تحولات عظیمی در جهان اسلام گردید و معجزه قرن را پدید آورد. عاشورا سمبل تجلی و تبلور ارزش های ناب اسلامی در تمام ابعاد سیاسی، فرهنگی واجتماعی آن است که نقش مهمی در گسترش فرهنگ اسلامی در جامعه شیعه داشته است؛ از همین روی امام درباره مهم ترین عامل موفقیت و پیروزی انقلاب اسلامی می فرماید:

«اگر قیام حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه نبود، امروز هم ما نمی توانستیم پیروز شویم.»

زیرا از دیدگاه ایشان عوامل معنوی الهام گرفته از فرهنگ عاشورا در پیروزی نقش دارند:

«افراد کم با بازوان قوی و قلب مطمئن و قلب متوجه به خدای تبارک و تعالی و عشق به شهادت و عشق به لقاءالله، این هاست که پیروزی می آورد پیروزی را شمشیر نمی آورد، پیروزی را خون می آورد.»


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/1ساعت 1:16 صبح توسط حمید امامی نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak