السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
سخنرانی آیت الله سید محمد ضیاء آبادی کم نیستند افرادی که زیر بار زور رفتن را برای خود ننگ و عار میدانند و تا پای جان میایستند و کشته میشوند اما زیر بار زور نمیروند. در صورتی که این، فی حدّ نفسه در دین مقدس اسلام، مورد پسند نیست! آنچه که در دین، مورد پسند است، امتثال امر خدا و تحصیل رضای پروردگار است! اولیای خدا آنجا که خدا رضا داده و امر میکند در مقابل زور تسلیم میشوند و آنجایی که رضا نمیدهد تا آخرین قطرة خون میایستند. این جمله را مکرراً از گویندگان شنیدهایم که امام حسین(ع) روز عاشورا در یکی از دفعات که وسط میدان مقابل آن گمراهان فریب شیطان خورده ایستاده و به موعظة آنها پرداخت، آن تیرهبختان سیهرو، هیاهو کردند و اعتنا به سخنان امام ننمودند! امام فرمود: «علت اینکه سخنان من در شما اثر نمیکند، این است که، شکمهای شما از حرام پر شده است». عاشورای حسینی حقیقت شهادت را عملاً به جهانیان نشان داد و به اثبات رسانید که شهید کسی است که پیش از مردنش حق را شهود کرده و مانند آفتاب برایش روشن شده است. کشته شدنش روی تردید و تحریک احساسات جاهلانه نیست! حق را دیده و شناخته است و چنان عاشق دلباختة حق شده که برای رسیدن به آن، از همه چیز و همه کس میگذرد! عشق به جمال خدا چنان چشم دلش را پر کرده که جز خدا کسی را نمیبیند و جز رضا خدا چیزی نمیخواهد! اگر ببیند تنها راه رسیدنش به قرب خدا و جلب رضای او در خون غلطیدن خود و عزیزانش است و به اسیری انداختن زنان و کودکانش، بیدرنگ قدم به جلو میگذارد و میگوید: قرآن کریم از زبان حضرت عیسی علیه السلام می فرماید: از آن جمله از حیث مادر که هم حضرت مریم علیهاالسلام «سیدة النساء» (سرور زنان) است و هم حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام شباهت دیگر بین حضرت عیسی و امام حسین، در مدت حمل است. ضمنا شباهتی هم در نحوه حمل و وضع هست که هر دو کرها بوده است؛ اما مریم به خاطر اینکه فرشته بر او ظاهر شد و مریم گفت: انی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا (من از تو به خدا پناه می برم اگر پرهیزکار باشی) و گفت: یا لیتنی مت قبل هذا (ای کاش قبل از این مرده بودم.) همچنین در زمینه مبارک بودن نیز بین این دو شباهت وجود دارد. واقعه عاشورا گرچه حقیقتاً تلخ و جانسوز است اما در درون خود تابلوی زیبایی است از آزادگی و شناخت انسانها و همچنین بزرگی مقام زن، دوشادوش زن و مرد را میتوان به شکل کامل در حادثه کربلا مشاهده کرد. مردان در صحنه نبرد جنگیدند به شهادت رسیدند و زنان پیام ایشان را شهر به شهر ابلاغ کردند و به اسیری رفتند. نمیتوان بدون تعمق این جمله را بر زبان جاری ساخت بی آنکه مفهوم عمیقاش را دریافت. وقتی مطرح میشود که «کربلا میمرد اگر زینب نبود» در این کلام رازی نهفته است که نیاز به شناخت مکتب عظیم عاشورا دارد. برای شیعیان عاشورا روز حزن و ماتم زمین و آسمان است. اما برای عاشورائیان (شیعیان آگاه بر مکتب عاشورا) عاشورا روز عمل است، روزی که هر آنچه در دین اسلام عنوان شده است در صحنه عمل اجرا میشود و شکل کاربردی مییابد. یکی از جریانهای مؤثر در پیشرفت نهضت عاشوار حضور قوی و مؤثر زنان بود که به گونهای قلم بطلان بر کجاندیشیهای جامعه آن روزگار درباره زنان کشیده شد. در کربلا هر آنچه که مورد تقاضای یک زن است دیده میشود. 1- حق انتخاب 2- آزادی بیان و عقیده 3- آزادی عمل 4- حضور (آنچنان که خود میخواهند) در کربلا زن و مقامش رنگ و بویی از ضعف و پژمردگی ندارد. زن ناآگاه در صحنه کربلا حضور ندارد، میداند کجاست و چه میخواهد و به کجا میرود، هر زنی که در آن صحنه حاضر است در معنی حقیقی کلام زن است مصمم و آگاه و صاحب آگاهی متفاوتی نسبت به سایر زنان جامانده از مکتب عاشورا است. زن صرفاً موجودی نیست که به واسطه ضعف متکی بر مرد باشد بلکه با تفکرات خویش میتواند در مقام یک شریک زندگی، همسرش را از تردیدهای زندگی برهاند. همسر زهیر بن قین نمونهای عالی است از یک زن که با کلام بهموقع خویش همسرش را به جانب امام حسین(علیهالسلام) رهسپار نمود. آنگاه که زهیر مردد بود که در جواب فرستاده امام که او را به حضور میطلبید چه بگوید. همسرش دختر عمرو با ناراحتی به او گفت «سبحان الله! پسر پیغمبر تو را به حضور میطلبد و تو نمیروی؟!...» همسر زهیر با درایت خویش و با اصرار در مجاب نمودن شوی خویش او را به حضور امام روانه ساخت. در کربلا تابلوی دیگری نیز وجود دارد و آن تأثیر تربیت زنان بر مردان است که در روز عاشورا تربیت شدگان در دامان مادرانی آگاه، پاسدار آنچه که آموخته بودند شدند و این امر بیانگر جامعهساز بودن زنان است. مادر وهب بن جناح دانشآموخته مکتب اسلام فرزندش را در چنین مکتبی پرورش داد. روز عاشورا وهب به میدان رزم رفت و پس از نبردی مردانه به سوی مادر آمد و از او پرسید «آیا از من راضی نشدی؟!» و مادر وهب در پاسخ گفت: از تو راضی و خشنود نمیشوم مگر آنکه در یاری حسین(ع) کشته شوی. شاید نگاه ناآشنا با مکتب اسلام و عاشورا نتواند این رفتار را درک کند اما واقعیت چیز دیگری است. زنان فرزندانشان را پرورش میدهند که از ارزشها دفاع نمایند و شجاعت و ایمان و شهادت را از بدو کودکی به کودکانشان میآموزند. واقعه عاشورا، مصیبتی بود برای اهل حرم و زنان کاروان، گر چه زنان را داغدار نموده بود و اینک به اسیری میرفتند اما به آن معنا نبود که به دلیل فشارهای روانی از خویشتن غافل شوند و خود را به دست مصائب بسپارند. متانت و وقار اسرا حاکی از تسلط ایشان به خویشتن است که در بحرانیترین شرایط حافظ ارزشهایشان باشند. حمیدبن مسلم از راویان کربلا میگوید: «در غارت خیمهها میدیدم زنان و دختران حسین در ندادن روپوشهای خود سخت پافشاری میکردند و نمیگذاشتند بهسادگی چادر و معجرشان را از سربربایند...» چنان این امر بر ایشان مهم است که در اولین فرصت از عمروبنسعد هیچ خواسته دیگری ندارند جز بازگرداندن چادر و روپوشهای به غارترفتهشان. حفظ حجاب به عنوان یک ارزش اسلامی، زنان عاشورا را مأمور کرد تا رسالت خویش را در دفاع از حریم خویش به پایان برند. جالب است که بدانیم جامعه آن روز با توجه به دعوت اسلام و ارزشگذاری عظیم برای زنان همچنان زن را به مانند موجودی ضعیف و قابل ترحم مشاهده میکرد و زنان حرم امام حسین(ع) این تفکرات را به یکباره در هم شکستند و با قاطعیت و صلابت خویش حضور مقتدر زن در عرصه اجتماعی را به نمایش گذاشتند. به نوعی عصر عاشورا صحنه نمایش قدرت زنان بود. در جامعهای که حتی مردانش از شرایط زمان ناآگاه بودند و جرأت بر زبان آوردن کوچکترین حقی را نداشتند حرم امام حسین با آگاهی خویش از اوضاع سیاسی و اجتماعی به مقابله با افکار نادان زمانه پرداخت، عزت نفسی که در سختترین لحظات از خاندان پیغمبر مشاهده شد. به راستی وجود چنان عزت نفسی است که میتواند میل سرکشی انسان را مهار سازد. آن هنگام که یکی از تماشاچیان کوفه دلش به حال اسرا به رحم آمد و مقداری طعام برایشان آورد کلثوم با اقتدار و کلامی محکم فرمود: ما از خانواده پیغمبر هستیم و صدقه شامل حال ما نمیشود و کودکان را دستور به بازگرداندن هر آنچه گرفته بودند، نمود و سپس فرمود: مردانتان مردان ما میکشند و زنانتان بر ما گریه میکنند. آن گاه امکلثوم پیام خویش را ابلاغ میکند و از پشت پرده خطبهای را برای مردم کوفه میخواند: «ای اهل کوفه وای به حال شما، چرا حسین را کوچک شمرده و او را کشتید و اموالش را به غارت بردید و زنان او را اسیر نمودید و آنگاه بر او گریه میکنید؟ وای بر شما! هلاکت و بدبختی بر شما !...» و اما حضرت زینب اسوه صبر و مقاومت، تکمیل کننده قیام عاشورا و یگانه بانوی قهرمان کربلا در ارسال پیام عاشورا بود. وی که پاسدار ارزشهای اسلام به شمار میآمد با وجود آنکه داغ عزیزترین بندگان خدا را در دل داشت سربلند و با اقتدار در مواجهه با شهادت خاندانش برخورد نمود. آنگاه که در کنار پیکر مطهر امام حسین(علیهالسلام) قرار میگیرد حضرت را قربانی اندکی در پیشگاه خداوند میداند و از خدای خویش میخواهد که پذیرای این قربانی باشد و در پاسخ یاوهگویان که به تمسخر از آن اسوه صبر و مقاومت پرسیدند چه میبینید؟ حضرت زینب حقیقتی را که نهفته در واقعه عاشورا است بیان میکند و به راحتی میگوید که: «چیزی نمیبینم جز زیبایی.» در نگاه حضرت زینب دفاع از ارزش شهادت در راه خدا زیبایی است. سخنرانی این بانوی بزرگوار در مجلس یزید ماهیت حکومت ظلم را آشکار ساخت و راه مبارزه را بر دیگران نمایان کرد: «هان ای یزید آیا گمان میکنی که چون زمین و آسمان را بر ما تنگ کردی و ما را شهر تا شهر مانند اسیران کوچ دادی از منزلت ما کاستی و بر حشمت و کرامت خود افزودی و قرب خود را نزد حضرت یزدان به زیادت کردی... فراموش کردی فرمایش خدا را که فرموده البته گمان نکنند آنانکه کفر ورزیدند که مهلت دادن ما ایشان را بهتر است از برای ایشان. همانا مهلت دادیم ایشان را تا بر گناه خود بیفزایند و از برای ایشان است عذابی مهین. آیا از طریق عدالت است ای پسر آزادشدگان که زنان و کنیزان خود را در پس پرده بداری و دختران رسول خدا را چون اسیران شهر به شهر بگردانی؟! همانا پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کردی... . بدون آنکه جرمی بر خود دانی... با چوبی که در دست داری به دندانهای ابیعبدالله سید جوانان بهشت میزنی... ای یزید! قسم به خدا که نشکافتی مگر پوست خود را و نبریدی مگر گوشت خود را.... و کافی است ترا خداوند از جهت داوری... . یزید در مقابل سخنان قاطع حضرت زینب خاموش مانده بود و حضرت زینب حقیقت ماجرا را که همانا استواری حکومت وی بر پایههای ظلم است آشکار ساخت. به راستی بانوی بزرگ اسلام وجدانهای خفته و خموش را بیدار ساخت و روح مرده مقاومت را در مردم زنده نمود و ترسی را که بر جان مردم مستولی گردیده بود از میان برد و از آن پس است که ما شاهد قیامهای مختلف علیه ظلم هستیم. زیرا اینک مردم الگویی برای حقگویی و حقطلبی یافته بودند. حقیقتی ژرف است این کلام «کربلا میمرد اگر زینب نبود» و حضور زنان در به ثمر رسیدن این نهضت غیرقابل تردید میباشد. منابع: 1- منتهی الامال- شیخ عباس قمی- خطبه حضرت زینب در مجلس یزید 2- اللهوف سیدبنطاووس ترجمه بخشایش 3- امام حسین(ع) و ایران- مارکودرت فشیلر- نشر جاویدان گسترش روزافزون ارتباطات فرهنگی، جوامع مختلف را با فرآورده های فکری جدیدی که منعطف به تجربه ها و خواسته های غرب است رو به رو کرده است. در این بین جوامع اسلامی به دلایل متعدد از جمله: خودباختگی و مرعوب شدن در برابر پیشرفت تکنولوژی غرب، بیش از آنچه غرب از آنان بیاموزد، چشم به غرب دوخته اند و برای حضور زن در عرصه اجتماع، خصوصا مساله حجاب و پوشش، الگوهای غربی را برگزیده اند. در کنار چنین رویکرد وابسته، رویکردی دینی نیز وجود دارد و آن ترسیم مرزهای حقیقی دین برای حضور زن در عرصه های گوناگون، در راستای توسعه همه جانبه است. صاحبان این دیدگاه خود را در مقابل پیشرفت های تکنولوژی غرب مقهور نمی بینند. گروه سومی نیز وجود دارد و آن دسته، دسته متحجران فکری اند که همواره کوشیده اند، سلایق خود را به نام دین در عرصه ترسیم مرزها به کار گیرند و بر آن اساس دچار افراطهایی شده اند که اساس حضور زن در اجتماع را به انحراف کشانده و مانع اساسی در راه توسعه جوامع اسلامی ایجاد کرده اند. از این دیدگاه ارائه الگویی موفق از زنان اسلامی که با حفظ معیارهای دینی (از جمله حجاب) در عرصه های اجتماعی حضور یافته اند، می تواند حجتی در برابر گروه اول (غرب زدگان) و گروه سوم (متحجران) و مؤید و راهنمایی برای گروه دوم (واقع گرایان دینی) باشد. از این منظر ما گوشه ای از زندگی حضرت زینب علیها السلام را به تماشا می نشینیم تا ببینیم حضرت زینب علیها السلام چگونه توانست با حفظ پوشش، الگویی برای حضور زن مسلمان در اجتماع - خصوصا با مساله پوشش اسلامی که امروزه مورد توجه و خرده گیری است - باشد. حیات اجتماعی حضرت زینب علیها السلام را می توان به سه دوره تقسیم کرد: الف: دوره اول، از آغاز تا قبل از کربلا که به دو نمونه از حضور اجتماعی حضرت اشاره می شود: وقتی امام علی علیه السلام حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را غسل داد; با حنوط پیامبر صلی الله علیه و آله حنوط کشید; کفن کرد و خواست ردا را ببندد، فرمود: «یا ام کلثوم، یا زینب! یا سکینه! یا فضه! یا حسن! یا حسین! هلموا تزودوا من امکم. فهذا الفراق و اللقاء فی الجنة; (1) ای ام کلثوم، ای زینب! ای فضه! ای حسن! ای حسین! بشتابید و از مادرتان بهره گیرید که این لحظه جدایی است و دیدار در بهشت است.» در پی این درخواست به دلیل آن که گروه دیگری از مردان (سلمان، عمار یاسر، مقداد، ابوذر و حذیفه) نیز از واقعه شهادت مطلع و احیانا حاضر بودند، (2) بانوان و دختران با رعایت پوشش کامل برای وداع در آن شرایط جانسوز حاضر شدند و در مورد شیوه پوشش حضرت زینب علیها السلام می نویسند: «... زینب برقعی [روپوشی] آویخته و بدن خود را به ردایی پوشیده بود; دامن کشان همی بیامد و همی گفت: یا رسول الله! الآن حقا فقدناک; ای رسول خدا! واقعا امروز تو را از دست دادیم. دیگر تو را دیدار نخواهیم کرد ...» (3) در این باره نیز هم حضرت زینب علیها السلام و هم امام علی علیه السلام توجه ویژه ای داشتند تا حضور حضرتش با حفظ منزلت وی همراه باشد. یحیی مازنی می گوید: «هرگاه زینب علیها السلام می خواست شب به زیارت قبر جد خود، رسول خدا، صلی الله علیه و آله برود، امام حسن و امام حسین علیهما السلام از دو طرف او حرکت می کردند و خواهر خود را در حالی که در وسط قرار داده بودند، به سوی حرم پیامبر صلی الله علیه و آله می بردند و علی علیه السلام هم کسی را می فرستاد تا قبل از آن که زینب وارد حرم شود، چراغ های حرم را خاموش کند تا نامحرمی به سوی او نگاه نکند.» (4) دراین باره می توان تلاش برای حفظ کرامت و عفاف بانوان از جمله حضرت زینب علیها السلام را به دو بخش تقسیم کرد: اول اقداماتی که امام حسین علیه السلام برای حفظ شخصیت و عفاف آنان انجام داد تا در عین حضور در چنین صحنه و معرکه ای مقامشان نیز آسیب نبیند.دوم اقداماتی که اهل بیت و زینب کبری علیهم السلام برای حفظ عفاف و حجاب خود انجام دادند تا ضمن ادای رسالت حضور در صحنه اجتماع و جنگ، ملاک های حضور را نیز مراعات کنند. در این باره می توان به موضوع حفر خندق که مانع از حمله دشمن از پشت سر (5) یا بر پا ساختن خیمه ها به صورت درهم و کنار هم که موجب ایجاد امنیت برای بانوان در مقابل نفوذ و حمله ناگهانی دشمن می شد، اشاره کرد. (6) امابه یادماندنی ترین فراز همان سخنان امام علیه السلام است که از گودال قتلگاه برخاست و تا به امروز در گوش جهانیان طنین انداز است.آری! بعد از آن که امام علیه السلام تمام یاران خود را از دست داد و یکه و تنها ماند، به تحریک عمر سعد از هر سو امام علیه السلام را محاصره و به او حمله کردند. به این ترتیب بین حضرت و خیمه ها فاصله ایجاد کردند و خیمه های بانوان در معرض خطر قرار گرفت. در این هنگام بود که ندای جاوید امام علیه السلام به گوش رسید: «و یحکم یا شیعة آل ابی سفیان! ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم وارجعوا الی احسابکم اذ کنتم اعرابا; وای بر شما! ای رهپویان آل ابی سفیان! اگر دین ندارید و از روز حساب نمی ترسید، در دنیای خود آزاد مرد باشید و به حسب (شرافت قبیله ای ..). خود بنگرید چون شما عرب هستید.» در این لحظه شمر ندا برآورد که ای فرزند فاطمه! چه می گویی؟ امام فرمود: «اقول انا الذی اقاتلکم و تقاتلونی و النساء لیس علیهن جناح فامنعوا عتاکم عن التعرض لحرمی ما دمت حیا;» (7) می گویم من با شما می جنگم و شما با من در نبردید. زنان گناهی ندارند، پس تا من زنده ام، عصیانگری خود را از حرم من باز دارید.» نمونه ای دیگر از تلاش امام برای حفظ و پاسداشت منزلت بانوان را می توان در جریان خبری که در کتاب مناقب آل ابی طالب نقل شده به عیان دید: «امام بعد از شهادت تمام یاران، برای تجدید قوا به سوی رود فرات تاخت و خود را به آب رساند. همین که خواست جرعه ای آب بنوشد، شخصی از لشکر عمر سعد فریادزد: یا ابا عبدالله! تتلذذ بشرب الماء و قد هتکت حرمک؟ ; ای ابا عبدالله! با نوشیدن آب لذت می بری، حال آن که به حرم تو تعرض می شود؟ ... امام بلافاصله حتی بی آن که آب بنوشد، آبی را که در دست گرفته بود، بر زمین ریخت و با شتاب به سوی خیمه ها آمد و دید به خیمه ها تعرضی نشده است.» (8) حضرت زینب علیها السلام و دیگر بانوان در طول مدت جنگ هرگز در برابر مصیبت های جانگداز اختیار از دست ندادند و از حریم عفاف خارج نشدند.آن گاه که امام علیه السلام به شهادت رسید، لشکر غارتگر به قصد غارت به خیمه ها یورش برد.ابن طاووس می نویسد: «تسابق القوم علی نهب بیوت آل الرسول و قرة عین البتول حتی جعلوا ینتزعون ملحفة المرئة علی ظهرها و خرج بنات آل رسول الله و حریمه یتساعدون علی البکاء; (9) مردم برای غارت خانه های اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله و نور چشم فاطمه علیها السلام حمله بردند. حتی چادری که زن به کمرش بسته بود می کشیدند و می بردند و دختران و زنان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله از خیمه ها بیرون ریختند و دسته جمعی می گریستند.» ابن طاووس در ادامه از غیرت زنی از طایفه بکر بن وائل که به همراه شوهرش در میان اصحاب عمر بن سعد بود، یاد می کند و می نویسد: «فلما رات القوم قد اقتحموا علی نساء الحسین علیه السلام و فسطاطهن و هم یسلبونهن اخذت سیفا واقبلت نحو الفسطاط و قالت یا آل بکر بن وائل اتسلب بنات رسول الله صلی الله علیه و آله لا حکم الا لله یا لثارات رسول الله صلی الله علیه و آله فاخذها زوجها و ردها الی رحله; آن زن وقتی دید مردم [به یک باره] بر زنان [و دختران] حسین علیه السلام و خیمه های آن ها تاختند و لباس از تن آن ها بیرون می آوردند، شمشیری به دست گرفت و رو به خیمه آمد و فریاد زد: ای مردان قبیله بکر! آیا لباس از تن دختران رسول خدا به یغما برده می شود؟ حکمی نیست جز حکم خدا، ای کشندگان رسول خدا! شوهرش دستش را رفت به جایگاهش برگرداند.» در پی آن بود که بانوان را بی پوشش از خیمه ها بیرون راندند و خیمه ها را آتش زدند. (10) حضرت زینب علیها السلام و زن های اهلبیت، در وضعیت پیش آمده برای حفظ عفاف و حجاب خود اقدامات ذیل را انجام دادند: اهل بیت و حضرت زینب علیها السلام در مقابل این رفتارهای خشن و خلاف، چاره ای جز فرار نداشتند. علامه مجلسی به نقل از فاطمه صغرا، دختر امام حسین علیه السلام می نویسد: «جلوی خیمه ایستاده بودم و بر پیکر قطعه قطعه شده پدر و یارانش و صحنه تاختن اسب ها بر پیکرشان نگاه می کردم و با خود می اندیشیدم که اینان بعد از پدر، با ما چه خواهند کرد! که ناگهان متوجه شدم سواری به سوی زنان یورش می برد و با ته نیزه آنان را می راند و آن ها هم به یکدیگر پناه می برند و چادرها و مقنعه های زنان گرفته شده و فریاد وا محمداه! وا علیاه! وا جداه! وا ابتاه و... بلند است. قلبم فرو ریخت و با وحشت به جست وجوی عمه ام ام کلثوم (زینب) پرداختم. در همین لحظات بود که دیدم آن سوار به سوی من می آید. با سرعت از آن جا گریختم ولی او به طرف من آمد و به یک باره ضربه سنگین ته نیزه را بر کتف خود احساس کردم و با صورت به زمین افتادم. او مقنعه ام را کشید و گوشواره ام را از گوشم کند و خون بر گونه هایم جاری شد و بی هوش شدم. وقتی به هوش آمدم. عمه ام را در کنار خود دیدم که گریه می کند و می گوید: بلند شو; برویم; ببینیم بر سر خواهران و برادرت چه آمده است! گفتم: «یا عمتاه! هل من خرقة استربها راسی عن اعین النظار؟ ; ای عمه! آیا پارچه ای هست که با آن سرم را از چشم های تماشاچیان بپوشانم؟» فرمود: «یا بنتاه و عمتک مثلک; دخترم عمه ات نیز مثل تو است.» و من نگاه کردم دیدم سرش برهنه و دستش از شدت ضربه ها کبود شده است.» (11) علاوه بر این اهل بیت و بانوان در برابر این هجوم وحشیانه تا آن جا که می توانستند در همان صحنه نابرابر هم مقاومت می کردند تا حجاب و عفافشان آسیب نبیند. لذا مرحوم مفید به نقل از حمید بن مسلم می نویسد: «به خدا قسم بارها دیدم که زنی از زنان یا دختران اهل بیت امام حسین را که چادرش از پشت سر گرفته و کشیده می شد [بعد از مقاومت زنان تا آخرین لحظه] بالاخره زن مغلوب می شد و چادر یا لباسش غارت می شد.» (12) بانوان در اولین فرصتی که برای ابراز درخواست می یابند، تقاضای بازگرداندن چادرها و حجاب هایشان را می کنند. به نقل از حمید بن مسلم: «وقتی به علی بن الحسین که بسیار مریض و در بستر افتاده بود رسیدیم، عمرسعد آمد، زنان در مقابل او شیون کردند و او متاثر از آن چه می دید گفت: هیچ کدام حق ندارید به خانه های این زنان وارد شوید یا متعرض این جوان مریض شوید. زنان نیز از او درخواست کردند که دستور دهد لباس های غارت شده را برگردانند او نیز دستور صادر کرد ولی به خدا سوگند، هیچ کس دستور را اجرا نکرد.» (13) بخش سوم از حضور حضرت زینب علیها السلام مربوط به دوران اسارت می شود که در این دوره نیز وی بارها کوشید موضوع پوشش و حجاب را پیش کشد و به هر نحو ممکن آن را برای خود و دیگر بانوان فراهم سازد که به نمونه هایی از آن اشاره می شود: بانوان اهل بیت علیهم السلام را وارد شهر کوفه کردند. زینب علیها السلام مصمم بود تا دل های کوفیان را منقلب کند. تصمیم گرفت در جمع آنان خطبه بخواند - خطبه ای آتشین که دل ها را به آتش کشد و جان ها را سوزاند - اما مهم نحوه سخن گفتن اوست. شهید مطهری اوج عفاف و منزلت زینب را در این هنگامه به خوبی به تصویر می کشد: «... زینب شاید از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته. سرهای مقدس را قبلا برده بودند.... وضع عجیبی است، غیر قابل توصیف. دم دروازه کوفه دختر علی، دختر فاطمه، این جا تجلی می کند. این زن با شخصیت که در عین حال زن باقی ماند و گران بهاء، خطابه ای می خواند، راویان چنین نقل کرده اند که در یک موقع خاصی زینب موقعیت را تشخیص داد و «قد اومات » دختر علی یک اشاره کرد.... گویی نفس ها در سینه حبس شد و صدای زنگ ها و هیاهوها خاموش شد.... راوی گفت: «ولم ار والله خفرة قط انحلق منها» این «خفره » خیلی ارزش دارد. خفره یعنی، زن با حیاء، این زن نیامد مثل یک زن بی حیا حرف بزند. زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القا کرد.... این است نقش زن به شکلی که اسلام می خواهد. شخصیت در عین حیا، عفاف، عفت، پاکی و حریم.» (14) ابن زیاد که حداکثر بی شرمی را نسبت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله روا داشته بود، در آستانه ورود اسرا نیز مجلس جشنی برقرار کرد. او مجلس مفصلی تدارک دید و دستور داد سر شهدا را نیز بیاورند پس از آن اهل بیت علیهم السلام را وارد کردند. شیخ مفید می نویسد: «دخلت زینب علی ابن زیاد و علیها ارذل ثیابها و هی متنکرة » و ابو مخنف می نویسد: «هی تستر وجهها بکمها» و طریحی در منتخب می نویسد «کانت تتخفی بین النساء و هی تستر وجهها بکمها لان قناعها اخذ منها» آری، هنگامی که زینب به مجلس پسر زیاد وارد می شد، پست ترین لباس به تن داشت و صورتش را با آستین پوشانده بود، او میان زنان، خود را مخفی می کرد و صورتش را با آستنین می پوشاند، چون مقنعه اش را از او گرفته بودند.» و در تاریخ طبری نیز آمده که در گوشه ای نشست و زنان و دختران دورادور او را گرفتند. (15) به این ترتیب زینب علیها السلام در این مجلس نیز نهایت تلاش را برای حفظ عفاف و پوشش به کار برد. همین کار توجه ابن زیاد را جلب کرد و او پرسید: «این زن کیست؟ پاسخی نشنید، بار دوم هم پاسخ نشنید و بار سوم یکی از دختران جواب داد: «هذه زینب بنت فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله » ابن زیاد به گمان این که با این همه فشاری که بر بانوان آورده، حالا می تواند استفاده ای عوام فریبانه هم از وجود آنان ببرد، گفت: «الحمدلله الذی افضحکم و قتلکم و اکذب احدوثتکم; شکر خدایی را که شما را رسوا کرد و کشت و افسانه شما را دروغ نمود» اما زینب سخن او را بی پاسخ نگذاشت و فرمود: «الحمد لله الذی اکرمنا بنبیه محمد و طهرنا من الرجس تطهیرا انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا و الحمد لله....; ستایش خدای راست که ما را به وجود پیامبرش گرامی داشت و ما را از پلیدی پاک ساخت، به درستی که فاسق رسوا می شود و فاجر دروغ می گوید و او غیر از ماست و ستایش مخصوص خداست.» آن گاه ابن زیاد پرسید: رفتار خدا با برادر و خاندان خود را چگونه دیدی؟ حضرت زینب علیها السلام پاسخ داد: «ما رایت الا جمیلا هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم و سیجمع الله بینک و بینهم فتحاج و تخاصم فانظر لمن یکون الفلج یومئذ هبلتک امک یابن مرجانه; (16) من جز نیکی ندیدم. اینان مردمی بودند که خداوند کشته شدن را برای آن ها مقرر فرموده بود و آنان نیز به آرامگاه خود شتافتند. ولی [بدان که] به زودی خدا میان تو و ایشان جمع می کند و تو را بازخواست می کند. پس نگران باش که در آن روز پیروزی از آن کیست؟ ای پسر مرجانه! مادرت به عزایت بنشیند.» به محض آن که نامه عبیدالله بن زیاد به یزید رسید، وی دستور داد که سر بریده امام و دیگران را همراه با اموال و زنان و عیالات حضرت به شام بفرستند. او نیز محضر بن ثعلبه عائذی را مامور کرد تا اسیران را همچون کفار شهر به شهر ببرد و به شام برساند. با هر مصیبتی بود، کاروان به شام نزدیک شده، ام کلثوم (زینب) به شهر نزدیک شد و فرمود: «نیازی دارم... اذا دخلت بنا البلد فاحملنا فی درب قلیل النظارة و تقدم الیهم ان یخرجوا هذه الرؤوس من بین المحامل و ینحونا عنها فقد خزینا من کثرة النظر الینا و نحن فی هذه الحال; (17) ما را که به این شهر می بری، از دروازه ای ببر که تماشاگر کمتر باشد و [دیگر این که] به این ها پیشنهاد کن سرها را از میان کجاوه ها بیرون ببرند و ما را از آن ها دور کنند که از بس ما را به این حال دیدند، خوار شدیم.» که البته شمر به دلیل خباثتی که داشت، درست بر عکس توصیه حضرت عمل کرد. حضرت سکینه علیها السلام نیز از راهی دیگر کوشید به این هدف برسد و یکی از حاضران (سهل بن سعد) به توصیه حضرت مبلغ چهارصد دینار به مامور مربوطه داد تا سرها را از بین جمعیت بیرون ببرد و او نیز چنین کرد (18) و به این ترتیب تلاش بانوان برای حداقل کمتر دیده شدن به نتیجه رسید. در این مجلس وقایع شرم آوری روی داد که تقاضای به کنیزی دادن فاطمه بنت الحسین، را می توان نام برد که با درایت حضرت زینب علیها السلام خنثی شد و بعد جسارت و اشعار کفرآمیز یزید. به نوشته ابن طاووس: یزید چوب خیزرانی به دست گرفت و با آن به دندان های امام کوبید و این اشعار را خواند: «لیت اشیاخی ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الاسل لاهلوا واستهلوا فرحا ثم قالوا یا یزید لاتشل; ای کاش! بزرگان قبیله من که در جنگ بدر کشته شدند، اکنون زنده بودند و زاری قبیله خزرج را از زدن شمشیرها و نیزه ها می دیدند. در آن وقت از شدت خوشحالی فریاد می کشیدند که ای یزید! دست تو درد نکند.» این حرکات، خشم برخی مانند ابو برزه سلمی را برانگیخت. باری، موقعیت مناسب برای حضرت زینب کبری علیها السلام فراهم آمد. او برخاست و خطبه ای خواند که تمام رشته های یزید را پنبه کرد. از جمله در مورد سلب حجاب بانوان فرمود: «... امن العدل یابن الطلقا تخدیرک حرائک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا؟ قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن تحدوبهن الاعداء من بلد الی بلد و یشرفهن اهل المناهل والمنافل و یتصفح وجوهی القریب والبعید والدنی والشریف ولیس معهن من رجالهن ولی ولا من حماتهن حمی... (19) ای فرزند آزاد شدگان! این رسم عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده جای داده ای ولی دختران رسول خدا را اسیر در برابرت [به طوری که] پرده های احترامشان هتک شده و صورت هایشان نمایان، آنان رادشمنان شهر به شهر می گردانند و در مقابل دیدگان مردم بیابانی و کوهستانی و در چشم انداز هر نزدیک و دور و پست و شریف، نه از مردانشان سرپرستی دارند و نه از یارانشان حمایت کننده ای؟» بنابراین حضرت زینب علیها السلام در آخرین لحظات اسارت نیز دست از اعتراض به خاطر هتک حجاب بانوان برنمی دارد و آن را به عنوان سند خباثت یزید بارها و بارها مطرح می کند. پی نوشت ها: 1) بحارالانوار، ج 43، ص 179; دلایل الامامة، طبری، ص 44. 2) بحارالانوار، ج 78، ص 310. 3) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 51. نقل از عمدة الطالب و ناسخ التواریخ، زندگانی حضرت زینب علیها السلام، ص 191. 4) زینب کبری، علامه نقدی، ص 40; ریاحین الشریعه، ج 3، ص 60 و خصائص زینبیه، سید نورالدین جزایری، ص 169. 5) شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 95. 6) همان، ص 93. 7) بحارالانوار، ج 45، ص 51 و اللهوف علی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، ص 119. 8) مناقب آل ابی طالب، ابوالفرج اصفهانی، ج 4، ص 58 و بحارالانوار، ج 45، ص 51. 9) اللهوف، صص 132 و 131. 10) همان، ص 132 و ابن نمادر مشیر الاحزان می گوید: «ثم اشتغلوا بنهب عیال الحسین و سنائه حتی تسلب المراة مقنعتها من راسها و خاتمها من اصبعها و قرطها من اذنها و حجلها من رجلها...» ریاحین الشریعه، ج 3، ص 105. 11) بحارالانوار، ج 45، صص 60 و 61. 12) ارشاد مفید، ج 2، ص 112. 13) همان، ص 113. 14) حماسه حسینی، ج 2، ص 336. متن روایت در لهوف، ص 146; بحارالانوار، ج 45، ص 108 و مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 40. 15) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 141 و بحارالانوار، ج 45، ص 116. 16) ارشاد مفید، ص 244; تاریخ طبری، ج 6، ص 263 و لهوف، ص 160. 17) لهوف، ص 174 و بحارالانوار، ج 45، ص 127. 18) بحارالانوار، ج 45، ص 127. 19) همان، ج 45، ص 134; احتجاج طبرسی، ص 122; جلاء العیون، ص 737 و لهوف، ص 182. از جلوه های بارز حضور زن مسلمان، تعهّد و پای بندی به حرمت ها و احکام الله و مراعات مسائل حجاب و عفاف است. حضوری این چنین ، نشان می دهد که مشارکت زن در عرصه مبارزات و دفاع از حق ، منافاتی با فعالیت های بیرون از خانه ندارد ، به شرط آنکه حریم عفاف و حدود الهی رعایت شود و متانت مراعات گردد. اهل بیت امام حسین (ع) در سفر کربلا ، منادی این متانت و عفاف بودند، هر چند سپاه کوفه به حریم آنان بی حرمتی کردند و در دوران اسارت ، آنان را در مضیقه ی وسایل پوشش قرار دادند، ولی همین که آن آزاد زنان از معترضان سر سخت به این بی حرمتی بودند دلیل دیگری بر اهمیّت و قداست حفظ حجاب و عفاف ، حتّی در بدترین شرایط اجتماعی و مضیقه های تحمیلی است. به چند نمونه اشاره می شود: ام کلثوم دختر امیر المؤمنین (ع) که زنی با فصاحت و بلیغ و سخنور بود و در مدّت اسارت پیوسته با سخنانش ستم حکام را افشا می کرد ، وقتی کاروان اسرا را به کوفه وارد کردند ، در جمع انبوه حاضران به سخن پرداخت و آنان را به خاطر سستی و کوتاهی در یاری کردن امام حسین(ع) نکوهش کرد، در بدو ورود به کوفه، مردم به تماشای آنان گرد آمده بودند، ام کلثوم بر سر آنان فریاد کشید: «ای مردم کوفه ! آیا از خدا و رسول شرم نمی کنید از این که به حرم و دودمان پیامبر نگاه می کنید؟» پس از آنکه اوضاع کوفه در پی سخنرانی های حضرت زینب و ام کلثوم ، بحرانی شد و بیم خطر می رفت، ابن زیاد دستور داد آنان را در یکی از خانه های همسایه مسجد حبس کنند و مأمورانی را هم بر آنان گماشت ، مردم هم که آشفته حال و پریشان جمع شده بودند و عدّه ای می گریستند، حضرت زینب با صدای بلند فریاد زد: جز کنیز یا ام ولد، کسی بر ما وارد نشود، آنان نیز همچون ما اسیر شده اند و رنج اسارت را می شناسند، این کار، هم برای رعایت حریم عصمت و دوری چشم نامحرمان از ذریه پیامبر و دختران امام حسین (ع) بود و هم جلب عواطف آنان که با سختی های اسیران آشنا تر بودند و نسبت به بازماندگان شهدا خوشرفتاری می کردند. هنگام ورود اهل بیت به شام نیز ، ام کلثوم شمر را طلبید و از او خواست که آنان را از دروازه ای وارد کنند که اجتماع کمتری باشد و سرهای مطهر شهدا را دورتر نگهدارند تا مردم به تماشای آنها پرداخته کمتر به چهره اهل بیت پیامبر (ص) نگاه کنند. شمر به لحاظ بی دینی و خباثت ذاتی دقیقاَ بر عکس خواسته او عمل کرد و اسیران را از دروازه ساعات وارد دمشق کرد. چنین نکته ای از زبان حضرت سکینه نیز نقل شده است . سهل بن سعد وقتی اسیران را شناخت که از دودمان پیامبرند ، جلو رفت و از یکی از آنان پرسید : تو کیستی، گفت: سکینه دختر امام حسین(ع). پرسید: آیا کاری و حاجتی داری ، من سهل صحابی جدت رسول خدایم . سکینه فرمود: به نیزه داری که این سر را می برد، بگو جلوتر از ما حرکت کند تا مردم به نگاه کردن آن مشغول شوند و به حرم رسول الله چشم ندوزند . سهل بسرعت رفت و چهارصد درهم به نیزه دار داد ، او هم سر مطهر را از زنان دور برد. نمونه بارزتر این اعتراض به این هتک حرمت و دفاع از حجاب ، در سخنان حضرت زینب (س) بود، آن حضرت در خطابه پر شور و افشاگرانه ای که در کاخ یزید ایراد نمود فرمود: «ای یزید! آیا پنداشتی همین که ما را همچون اسیران به این شهر و آن شهر کشاندی، برای ما خواری است ؟… ای آزاده ی آزاد شدگان فتح مکه! آیا این از عدالت است که همسران و کنیزان خودت را در پشت پرده ها قرار می دهی ولی دختران رسول خدا را (ص) را به عنوان اسیر، روانه کرده ای، پرده های حرمت آنان را دریده ، چهره هایشان را آشکار ساخته و زیر سلطه دشمنان از شهری به شهری می گردانی، آن گونه که مردم شهرها و آبادی ها و قلعه ها و بیابان ها به آنان می نگرند و دور و نزدیک ، چهره آنان را تماشا می کنند؟» اینگونه انتقادها از هتک حرمت حکومت یزید نسبت به حریم عفاف و حجاب ، نوعی حمایت از ارزشهای دینی و شؤون مقدسات و حریم حرمتهای الهی است که از زبان اسرای اهل بیت شنیده می شد. زنان پاکدامن و شجاع ایران اسلامی، در تبعیّت از این اسوه ها، هم در صحنه ی مبارزات و راهپیمایی ها و تظاهرات ضدّ طاغوت حضور فعّال داشتند، درسی که از عاشورا آموخته بودند و پیامی که عاشورا به زنان جهان، برای همیشه و همه جا دارد. در انقلاب اسلامی و دفاع مقدّس، مادران و خواهران شهدا، همچنین همسرانِ جوانِ شهیدان ِجبهه، برترین الگوهای ایمان و صبوری و افتخار به شهادت را از مکتب حماسه آفرینان عاشورایی و اهل بیت علیهم السلام گرفتند. امام امّت درباره ی بانوان رشید و دلاور ایران اسلامی فرموده است؟ « زنان در عصر ما ثابت کردند که در مجاهده، همدوش مردان بلکه مقدّم بر آنانند.» دومین آیه مبارکه سوره نور، آیه 31 بسم الله الرحمن الرحیم، والحمدلله رب العالمین، و الصلوه و السلام على سیدنا محمد و على آله الطیبین الطاهرین.
این ادعاها که امروزه و هر چه به ظهور نزدیکتر می شویم پررنگتر و بیشتر می شود، سابقه ای به طول خود اسلام دارد. اولین نشانه های ادعای مهدویت را می توان پس از واقعه عاشورا مشاهده کرد.
حادثه ی عظیم عاشورا ضربه ی خرد کننده ای بر پیکر شیعه وارد کرد و با انعکاس آن در سراسر سرزمین اسلامی رعب و وحشت شدیدی در جامعه اسلامی بر پا کرد. در آن روزگار محبوبتر ونزدیکتر از امام حسین(ع) نزد پیامبر وجود نداشت وهمگان بر این موضوع آگاهی داشتند،به خصوص کسانی که پیامبر را درک کرده و از تابعین بودند. پس از آن بود که با توجه به نحوه ی شهادت امام و یارانش و اسارت اهل بیت پیامبر توسط امویان مردم ازعمق ستمگری وظلم ایشان اطلاع یافته و دریافتند که یزید در راه تثبیت پایه های حکومتی خود از هیچ جنایتی دریغ نمی کند. واقعه حره پس از عاشورا وسرکوب مردم مدینه توسط سپاه یزید اختناق را در کل جامعه ی اسلامی به نهایت خود رساند. حکومت خلفای بعدی اموی همچون معاویه بن یزید ،مروان بن حکم ،عبدالملک بن مروان ،و ولید بن عبدالملک هم با خشونت و اختناق شدید همراه بود. این شرایط سخت بود که شخصی جاه طلب چون عبدالله بن زبیر را به فکر خلافت انداخت. او بااستفاده از کاهش محبوبیت امویان در جامعه سلامی ادعای خلافت کرده و توانست در مدینه عد ه ای را به دور خود جمع کند. همین شرایط سخت واختناق شدید بود که زمینه ی ظهور یک منجی را در بین مردم به خصوص شیعیان که در مرکز تهدیدات قرار داشتند، ایجاد کرد. شهادت امام حسین(ع)تاثیر شگرفی برعواطف مذهبی مردم ونیز بر آینده شیعه گذاشت؛ به طوریکه حتی عده ای تاریخ ظهور شیعه را این دوره می دانند، گر چه این نظر چندان صحیح نمی رسد. مردم کوفه که از عدم همراهی فرزند پیامبر در برابر دشمنان نادم وپشیمان بودند، پی به غفلت و کوتاهی خود در حمایت از نواده ی پیامبربرده وبرای توبه از این غفلت بزرگی راهی جز انتقام خون حسین(ع) برای خود ندیدند. رهبری این گروه که خود را توابون (توبه کاران) می نامیدند بر عهده ی سلیمان بن صردالخزایی بود وهسته ی اولیه ی آن را صد نفر از شیعیان ومعتمدین حضرت علی(ع) تشکیل می دادند. تشکیل این گروه توابون را می توان اولین بازتاب عملی واقعه کربلا پس از یک مدت دوره ی فترت دانست. با مرگ ناگهانی یزید شرایط به نفع ایشان تغییر یافت. آنها توانستند در ابتدا حمایت 16000 نفر را که در میانشان علاوه بر کوفیان مردم بصره و برخی قبایل دیگر حضور داشتند، به دست بیاورند. اما هنگام رویارویی باز هم داستان آن روزها تکرار شد و در نهایت تنها 3000نفر در مقابل سپاه سی هزارنفری عبیدالله بن زیاد شرکت کردند. سرانجام با کشته شدن بیشتر رهبران نهضت،باقیمانده ی توابون به سمت کوفه باز گشتند.
شگفتی از قیام سالار شهیدان
کسانی هستند که به صحنة خونین عاشورا، با دیدة تعجب و حیرت مینگرند و نمیتوانند این حقیقت را در فکر خود هضم کنند که یعنی چه و چگونه ممکن است که جمعی از بزرگان و اندیشمندان بشری، از جا برخیزند و عالماً و عامداً خود و عزیزان خود را به دهانة مرگ انداخته و رضا به کشته شدن بدهند؛ و مخصوصاً زنان و کودکان خود را به چنگال اسارت بیفکنند؛ تنها برای اینکه دین خدا را در دنیا حفظ کنند و آن را از کهنه و متروک گشتن نجات دهند. آیا این کار از نظر عقلا و خردمندان عالم، مقبول و مورد تأیید است؟
این نگرش تعجبآمیز به گونة یک معما ـ اگرچه به زبان و قلم هم نیاورند ـ در اذهان بسیاری از مردم هست. و این به آن دلیل است که این افراد اصلاً انسان را نشناخته، و آن چنان که باید درک نکردهاند که انسان چه حقیقتی است، از کجا نشأت گرفته و به کجا میرود؟ در نتیجه نفهمیدهاند آن لفظ «خدا» که به زبان میآورند و به زعم خویش اعتقاد به وجود آن دارند، دارای چه معنایی است؛ «دین خدا» یعنی چه و در میان جامعة بشری چه موقعیت و منزلتی دارد، و بود و نبود آن در عالم انسان، چه اثری ـ مثبت یا منفی ـ ممکن است داشته باشد؟
از یک سو به این حقایق آن چنان که باید پینبردهاند و از دیگر سو نمیتوانند عظمت و جلالت شخصیت جهانی امام حسین(ع) را نادیده بگیرند که میبینند دنیا در برابر آن بزرگمرد عالم، خاضع است.
درک نادرست از قیام امام حسین(ع)
لذا اینان در تفسیر کار معماگونة او متحیر شده و سرانجام دست به توجیه میزنند و فداکاری حیرتانگیز آن حضرت را به صورت یک فداکاری اخلاقی و اجتماعی ارائه داده، آن جناب را شهید راه آزادی و سرور آزادیخواهان جهان و کشتة راه حفظ حقوق بشر دانستهاند! در صورتی که هدف و انگیزة اصلی آن حضرت در این فداکاری خیلی بالاتر از این مطالب بوده است. البته درست است که امام حسین(ع) نهایت درجة حرّیت و آزادی را از خود نشان داد و عالیترین مرحلة فداکاری اجتماعی و اخلاقی و حفظ حقوق بشری را به اثبات رسانید؛ لیکن آن حریت و آزادیخواهی و بشردوستی که اینها میگویند و معنایی که از آن اراده میکنند، غیر از آن معنا و حقیقتی است که امام حسین(ع) در نظر داشت!
انگیزة اصلی قیام کربلا
امام حسین(ع) انگیزهاش در این نهضت مقدس، صرفاً احیای ذکر خدا، متجلی ساختن جمال اعلای خدا در عالم انسان، و حرکت دادن عالم انسان به سوی عالم قرب، لقا و رضوان خدا بود که فهم و درک این معنا برای امثال ما دورافتادگان و محرومان بسیار دشوار است! و در صحرای عرفات، دل به جمالی داده بود که با چشمهای گریان و دست به سوی آسمان میگفت:
خدایا! کور است آن چشمی که تو را حاضر و ناظر بر خود نبیند و سرمایة عمر را از کف داده است آن بندهای که بهرهای از محبوبیت تو در قلب خود نیابد.
این سخن را در عرفات گفت و در کربلا همان را با پیکر آغشته به خونش معنا کرد! در گودال قتلگاه، با قلب شکافته و پیشانی شکسته ، صورت روی خاک نهاده بود، در حالی که زبان در دهان خشک به زحمت میچرخید میگفت:
الهی رضاً بقضائک صبراً علی بلائک تسلیماً لأمرک لامعبود سواک.
ای خدای من! من جز راضی به قضای تو و تسلیم امر تو بودن هدفی ندارم چرا که من، معبود و محبوبی جز تو نمیشناسم. این حقیقت معنای لا إله الّا الله است که امام حسین(ع) در کربلا روز عاشورا نشان داد.
خدا هم جواب قبولی به این فدایی راستینش داد و فرمود:
یا أیّتها النفس المطمئنّه ? إرجعی إلی ربّک راضیةً مرضیّةً ? فأدخلی فی عبادی ? و ادخلی جنّتی.1
ای جان آرام گرفته به یاد خدا! بازگرد به سوی خدایت... به تعبیر عامیانة ما، ای حسین عزیزم! بیا، بیا به دامن خودم که تو محبوب منی. هم من از تو خشنودم و هم تو از من خشنودی. بیا داخل بندگان خاص و بهشت مخصوص من شو.
او میخواست ایمان به خدا و عشق به لقای او را در دلها ایجاد کند و در سایة این عشق و ایمان به خدا، احکام آسمانی قرآن را در میان جامعه جاری سازد. در نتیجه، عالم انسان در مسیر قرب به خدا و نیل به حیات ابدی به حرکت درآید. در این صورت طبیعی است که سایر اهداف از حریت و آزادی، اقامة قسط و عدل، حفظ حقوق و... به طور جامع و کامل تحقق مییابد.
امام حسین(ع) با قیام خونین خود اعلام کرد تنها جمالی که سزاوار است انسان به او عشق بورزد و در راه رسیدن به قرب و تحصیل رضای او همه چیز خود را فدا کند، جمال خداست.
آری، امام حسین(ع) تنها فدای خدا و شهید دین خداست، نه شهید راه آزادی منهای ایمان به خدا! خدا هم فرموده است:
و ما خلقت الجنّ و الإنس إلّا لیعبدون.2
تمام هدف من از خلقت عالم این است که آدمیان رو به من بیایند و با من در ارتباط باشند. تنها من معبود و مطاعشان باشم. تنها تقرّب به من و تحصیل رضای من، انگیزه و محرکشان در تمام شئون زندگیشان باشد. رکن اساسی کار هر مسلمان در جمیع فعالیتهایش تقرب جستن به خداست! امامحسین(ع) نیز علت اساسی نهضت و قیام خود را احیای اسلام و زنده نگه داشتن دین خدا نشان داد و در جواب فرماندار مدینه که آن حضرت را دعوت به بیعت با یزید میکرد فرمود:
اگر بنا شود آدمی مثل یزید حاکم بر امت گردد، در این صورت باید فاتحة اسلام خوانده شود3 و ماتم برای دین خدا گرفته شود. من باید برای روشن نگهداشتن چراغ روشنگر اسلام کشته شوم.
پس آن شرف و کمال جاری که شایستة شأن امام حسین(ع) است، شرف شهادت در راه احیای دین خدا و کمال روشن نگه داشتن نام خدا بر زبانهاست، وگرنه موضوع آزادیخواهی و عدالتطلبی و زیر بار نرفتن در سایر افراد مردم، حتی کافران نیز دیده میشود!
امام امیرالمؤمنین(ع) را با زور و با دست بسته به مسجد برای بیعت با ابیبکر بردند! فدک را با زور از دست فاطمه(س) گرفتند و آنها نگفتند ما تا آخرین قطرة خون میایستیم و زیر بار زور نمیرویم! امامکاظم(ع) را به امر هارون در مسجد پیامبر دستگیر کردند و هفت سال ـ کمتر یا بیشتر ـ در زندان نگهداشتند. آن حضرت نگفت من کشته میشوم و زیر بار زور نمیروم؛ چون مصلحت اسلام در سکوت و تسلیم بود.
آن «هیهات منّا الذّلة» هم که امام حسین(ع) روز عاشورا میگفت، مقصودش ذلت دین خدا در مقابل حکومت ابلیسی آنها بود که بخواهند آرای خود را مسیطر4 بر دین خدا سازند! وگرنه خود امام حسین(ع) با برادر بزرگوارش، امام حسن(ع) بیست سال در زمان حکومت معاویه ساکت بودند. پس زیر بار زور نرفتن همیشه یک شجاعت دینی و کمال اسلامی نیست!
تنها رضا به قضای خدا دادن و تسلیم امر خدا بودن کمال است و بس که میفرمودند:
تنها پسند خدا، پسند ما خاندان رسول است.
اگر او راضی به تسلیم در مقابل زور باشد، تسلیمیم! او راضی به قیام باشد، قائمیم، میپسندیم آنچه را جانان پسندد.
و ما تشاؤون إلّا ما یشاء الله...5
یک فرق اساسی بین مسلک مادی و مکتب الهی این است که مسلک مادی اصالت برای بدن انسان قائل است و روح انسان را که حقیقت انسان است اصلاً به حساب نمیآورد. همچنین اصالت برای همین زندگی دنیا قائل است و عالم آخرت پس از مرگ را اصلاً عالم زندگی نمیداند! اما مکتب الهی اصالت را از آن روح میداند و بدن هم مرکب موقتی برای روح است و همچنین اصالت در مکتب الهی از آن عالم آخرت است و دنیا گذرگاه است و بازار تجارت برای تحصیل سرمایة زندگی در عالم پس از مرگ و آن سرمایه، عبارت از نورانیت خاصی است که در روح و جان انسان پیدا میشود و از آن تعبیر میشود به نور معرفت خدا و محبت خدا که بر اثر ممارست در عبادت و عمل به دستورات دین در روح آدم به وجود میآید.
این گفتار امام(ع) بسیار تکان دهنده است و نشان میدهد که حرامخواری و حرامکاری، جوهر قلب آدمی را از صلاحیت پندپذیری میاندازد تا آنجا که کلام حیاتبخش امام(ع) که کلام خداست، کمترین اثری در قلب قساوت گرفتة انسان نمیکند و هیچ بهرهای از اعمال به ظاهر عبادی خود نمیبرد! آخر آن مردم بدبخت هم مثل ما اهل نماز و روزه و حج بودند و تظاهر به اسلام و ایمان داشتند و در عین حال شمشیر به روی جان اسلام و روح ایمان کشیدند و آن جنایت هولناک را مرتکب شدند و در قعر جهنم جا گرفتند!
اینک ما باید مراقب باشیم که به چنین بدبختی مبتلا نشویم و در عین داشتن ظواهر اسلام و ایمان، از حقیقت اسلام و ایمان آگاه نباشیم و بر اثر حرامخواری و حرامکاری از درک حقایق آسمانی قرآن و دعاها و مناجاتها محروم بمانیم.
خدا خواسته که مرا کشته و زنان و کودکانم را اسیر ببیند.
معنای واقعی فنای در حق نیز همین است که چنان حق را دیده که اصلاً خود را نمیبیند و از هیچ حادثهای نمیهراسد.
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
و لذا خدا نیز ابدیت شهدا را ضمانت کرده و فرموده است:
کشتگان در راه خدا را مرده مپندار؛ آنها به عالم حیات عندالرّب افتاده و برای همیشه زنده شدهاند و از رزق مخصوص خوان الهی برخوردار گشتهاند.6
شور حسینی تا پایان جهان در رگهای شیعیان جاری است. امروز در سرتاسر این مملکت و در همه جای شیعهنشین دنیا چنان شور و غوغایی به نام آنها برپاست که گویی همین امروز از دنیا رفتهاند!
این حسین کیست که عالم همه دیوانة اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانة اوست
هر کجا مینگرم نور رخش جلوهگر است
هر کجا میگذرم جمله عزاخانة اوست
طیّ این چهارده قرن، نقشههای ویرانگر از ناحیة جباران هر زمان طرح شد که صدای حسین(ع) را خاموش و مهر او را از دلها بیرون کنند اما تاکنون میبینیم که نتوانستهاند و الی الابد هم نخواهند توانست. زیرا خدای حسین(ع) حیات ابدی حسین(ع) را بیمه کرده و فرموده است:
یریدون أن یطفؤوا نور الله بأفواههم و یأبی الله إلّا أن یتمّ نوره و ولو کره الکافرون؛7
میخواهند نور خدا را با باد دهانشان خاموش کنند! ولی خدا اراده بر اتمام و ابقای نور خود دارد؛ اگر چه کافران نپسندند.
خواهر بزرگوار حسین(ع) نیز در مرکز حکومت اموی در مجلس پرسطوت8 یزید ـ که خون از در و دیوارش میبارید ـ با یک جملة کوبنده، صولت9 او را در هم شکست و در حالی که مردم به یزید میگفتند: یا امیرالمؤمنین!! زینب کبری(س) نهیب به او زد:
ای یزید! تو گمان کردهای که با این جنایتها میتوانی عزت و قدرت ما را بشکنی؟! به خدا قسم، تو نمیتوانی چراغ وحی ما را خاموش کنی و ذکر و یاد ما را [از دلها و زبانهای مردم] محو نمایی.
و چنانکه امروز میبینیم نتوانسته است.
پینوشتها:
این سخنرانی در تاریخ 11 محرم الحرام 1427 ایراد شده است. (با استفاده از: صفیر هدایت، ش 44، با تلخیص)
1. سورة فجر (89)، آیات 26 ـ 29.
2. سورة ذاریات (51)، آیة 56.
3. نفس المهموم، ص 43.
4. مسیطر: حاکم.
5. سورة انسان (76)، آیة 30.
6. سورة آل عمران (3)، آیة 169.
7. سورة توبه (9)، آیة 32.
8. سطوت: قدرت.
9. صولت: هیبت.
ماهنامه موعود شماره 83
عظمت قیام، اوج فداکاری و ویژگیهای دیگر امام حسین(ع) و یارانش، سبب شده که نویسندگان و اندیشمندان بزرگ جهان، در بارة این نهضت و حماسهآفرینان عاشورا اظهار نظرهای بسیاری داشته، حتی برخی از نویسندگان غیرمسلمان دربارة این واقعه کتاب بنویسند. اکنون به برخی از این دیدگاهها اشاره میکنیم.
وقتی یزید، مردم را تشویق به قتل امام حسین(ع) و مأمور به خونریزی تشویق میکرد، آنها میگفتند: چه مبلغی به ما میدهی؟ امّا انصارحسین(ع) به او گفتند: ما با تو هستیم و اگر هفتاد بار کشته شویم، باز میخواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم.
اگر حسین از آنِ ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر میافراشتیم و در هر روستایی، برای او منبری برپا میکردیم و مردم را با نام حسین به مسیحیّت فرا میخواندیم.
این فداکاریهای عالی از قبیل شهادت امام حسین(ع)، سطح فکر آدمی را ارتقاء بخشیده، و شایسته است خاطرة آن همیشه باقی بماند و یادآوری شود.
درس امام حسین و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا، اصول ابدی عدالت و ترحم و محبّت وجود دارد که تغییرناپذیرند و همچنین میرساند که هر گاه کسی برای این صفات مقاومت کند و در راه آن پافشاری کند، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند.
زینب، خواهر حسینبن علی، لذّت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنیامیّه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت. در همة حوادث سیاسی پس از عاشورا همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویّان و برپایی حکومت عباسیّان و ریشه دواندن مذهب تشیّع، زینب ـ قهرمان کربلا ـ نقش برانگیزاننده داشت.
جنبش حسین، یکی از بینظیرترین جنبشهای تاریخی است که تاکنون در زمینة دعوتهای دینی یا نهضتهای سیاسی پایدار گشته است... دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی، دوام نیاورد و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.
اگر منظور حسین، جنگ در راه خواستههای دنیایی بود، من نمیفهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم میکند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری خویش را انجام داد.
هیچ نمونهای از شجاعت بهتر از این که حسین از لحاظ فداکاری و شهامت نشان داد، در عالم پیدا نمیشود. به عقیدة من، تمام مسلمانان باید از این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد، پیروی کنند.
در طول قرون، افراد بشر همیشه جرئت و پردلی، عظمت روح و بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشتهاند و به خاطر همینهاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمیشود. شهامت و این بود عظمت امام حسین و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا میگویند، شرکت کردهام، هر چند که 1300 سال از آن تاریخ گذشته است.
من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خواندهام و توجّه کافی به صفحات کربلا کردهام بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، باید از امام حسین پیروی کند. 2
بهترین درسی که از تراژدی کربلا میگیریم، این است که حسین و یارانش به خدا ایمان استوار داشتند. آنها با عمل خود روشن کردند که تفوّق عددی در جایی که حق و باطل روبهرو میشوند، اهمیّت ندارد و پیروزی حسین با وجود اقلیّتی که داشت، باعث شگفتی من است.3
اگر چه کشیشان ما هم از ذکر مصایب حضرت مسیح، مردم را متأثّر میسازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین یافت میشود، در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب، این باشد که مصایب مسیح در برابر مصایب حسین، پر کاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.4
حتی غیر مسلمانان نیز نمیتوانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی تحت لوای آن انجام گرفت، انکار کنند. 5
در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگهای تفتیدة عراق، روح حسین فنا ناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونة شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین.6
اگر مورّخان ما حقیقت روز (عاشورا) را میدانستند و درک میکردند که عاشورا چه روزی است، این عزاداری را مجنونانه نمیپنداشتند، زیرا پیروان حسین به واسطة عزاداری حسین میدانند که پستی و زیر دستی و استعمار و استثمار را نباید قبول کنند و شعار پیشرو و آقای آنها، تن به ظلم و ستم ندادن بود.7
شهادت حسین علاوه بر نتایج و اثرات سیاسی، موجب تحکیم و اشاعة مذهب8 شیعه گردید و این مذهب، مرکز و مظهر تمایلات ضدّ غرب شد.
اثر گذاری قیام عاشورا بر جنبشهای آزادیبخش جهان
قیام کربلا به صورت یک حادثه هر چند جانکاه در دل تاریخ مدفون نگشت و دیری نپائید که به یک حماسة جاویدان تبدیل شد. قیام حسینی به صورت قیام و انقلابی الگو آفرین و تاریخ ساز درآمد و الهام بخش جنبشهای گوناگون در تاریخ گردید.
یکی از دستاوردهای مهمّ قیام کربلا، تبیین شیوهای اصولی و بسیار مؤثّر در مبارزه با حکومتهای سلطهگر و زورمدار بوده است. حادثة کربلا، یک قیام اسوه و یک سیرة عام برای تئوری انقلاب و یک پیام انقلابی ـ تاریخی است که برای هر عصری، پیام ویژهای دارد. بر اساس ویژگیهای شاخص نهضت امام حسین(ع)، میان جنبشهای اسلامی در سراسر جهان اسلام، پیوند به وجود آمد و موج بیداری و انقلاب، مناطق وسیعی از جهان اسلام مانند مصر، سوریه، لبنان، عراق، ترکیه، افغانستان، پاکستان، الجزایر، تونس، مراکش، حجاز، اندونزی، هندوستان و ایران را در بر گرفت.
در بیشتر کشورهای اسلامی، ویژگی مردمی بودن روحانیّت، رسالت رهبری حرکتها و جنبشها را بر دوش رهبران دینی نهاد. «شاه ولیالله دهلوی» و فرزندش، «سیّد احمد خان هندی»، «سیّد جمال الدّین اسدآبادی»، «اقبال لاهوری»، «محمّد علی جناح»، «شیخ محمد عبده»، «شیخ عبدالرّحمان کواکبی»، «حسن البنا» و امام خمینی(ره)، نمونههایی برجستة مبارزه بر ضدّ استکبار و طاغوت بر اساس نظام هدفمند انقلاب حسین بودند.
برخی از جنبشها عبارتند از:
1. جنبش اسلامی شبه قارة هند
2. جنبش اسلامی در شمال آفریقا و کشورهای عربی (به ویژه مصر)
الف) جنبش سیّد جمالالدّین اسدآبادی در مصر
ب) جنبش شیخ محمّد عبده
ج) جنبش شیخ عبدالرّحمان کواکبی
د) جنبش حسن البنا
3. جنبشهای اسلامی ایران
الف) جنبش تنباکو
ب) جنبش مشروطیّت
ج) جنبش سردار جنگل
ه) قیام شیخ محمّد خیابانی
و) جنبش آیتالله کاشانی
ز) جنبش فدائیان اسلام
ح) جنبش آزادی ایران
ط) جنبش امام خمینی (ره)
ماهنامه موعود شماره 72
پینوشتها:
1. فرهنگ عاشورا، صص 279 ـ 283، به نقل از: کتاب درسی که حسین به انسانها آموخت، عبدالکریم هاشمینژاد، ص 447؛ رهبر آزادگان و منابع دیگر.
2. بر شطی از حماسه و حضور، ص 283، به نقل از مجلة بصائر، ش 7 و 8، ویژهنامة محرّم، ص 25.
3. همان، ص 447.
4. همان، ص 451
5. همان.
6. همان.
7. همان.
8. همان.
9. همان.
«قال انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیاً وجعلنی مبارکا این ما کنت و اوصانی بالصلوة و الزکوة ما دمت حیا، و براً بوالدتی و لم یجعلنی جبارا شقیا، والسلام علی یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیا» (سوره مریم، آیات 30 - 33)
ترجمه: (عیسی فرمود:) من بنده خدایم، به من کتاب داده و پیامبر ساخته است. و مرا هر جا که باشم مبارک گردانده، و مرا تا تا زندهام به نماز و زکات سفارش فرموده است. و مرا نیکوکار به پدر و مادر قرار داده و جبار و شقی نساخته است. و درود بر من روزی که به دنیا آمدم و روزی که میمیرم و روزی که زنده برانگیخته میشوم.
بین حضرت عیسی در مسیحیت و امام حسین علیه السلام در امت اسلام وجه شباهت هایی هست.
درباره حضرت مریم قرآن میفرماید: «و اذ قالت الملائکة یا مریم ان الله اصطفیک و طهرک و اصطفیک علی نساء العالمین» (سوره آل عمران، آیه 42)
ترجمه: و آنگاه که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزیده و پاکیزه ساخته و بر تمام زنان جهان (زمان خودت) برتری داده است.
در احادیث نیز وارد شده که نظیر این خطاب برای حضرت زهرا واقع شده است.
شاعر میگوید:
فان مریم احصنت فرجها ***و جاءت بعیسی کبدر الدجی
فقد احصنت فاطم وجهها ***و جاءت بسبطی نبی الهدی
یعنی مریم دامن خویش از آلودگی نگه داشت و عیسی را که ماه تابان شبهای تار است به دنیا آورد.
فاطمه نیز روی خود را «از غیر خدا» بازداشت و دو نواده پیامبر هدایت را به دنیا آورد.
مریم، صدیقه آن امت است: «ما المسیح ابن مریم الا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقة کانا یأکلان الطعام » (سوره مائده، آیه 75)
ترجمه: مسیح بن مریم جز پیامبر نیست که پیش از او نیز پیامبرانی زیست کردهاند، و مادر او صدیقه (راستین) است که هر دو غذا میخوردند.
حضرت زهرا نیز صدیقه این امت است. درباره هر دو «بتول عذرا» گفته شده است.
در حدیث است (نفس المهموم، ص 6، و بحار، جلد دهم، باب 11 ) که مدت حمل سیدالشهداء شش ماه طول کشید و هیچکس شش ماهه متولد نشد که در عین حال بماند مگر حسین و عیسی علیهما السلام.
در حدیث دیگری آمده است که آیه زیر اشاره است به سیدالشهداء:
«و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلثون شهرا حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنة قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی و علی والدی و ان اعمل صالحا ترضیه و اصلح لی فی ذریتی انی تبت الیک و انی من المسلمین» (سوره احقاف، آیه 15)
ترجمه: و به انسان سفارش کردیم به پدر و مادرش نیکی کند که مادرش با زحمت دوران بارداری و وضع حمل او را گذراند، و دوران بارداری و شیرخوارگی وی سی ماه به طول انجامید تا اینکه به حد بلوغ و رشد خود رسید و چهل ساله شد. گفت: پروردگار من! مرا الهام ده تا نعمتی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشتهای سپاس گزارم و عملی شایسته کنم که مورد پسند تو باشد، و فرزندان مرا صالح گردان، همانا من به درگاهت تو به میکنم و من از مسلمانان هستم.
عیسی «برا بوالدتی» بود و حسین «وصینا الانسان بوالدیه احسانا». عیسی گفت: « انی عبدالله»؛ درباره حسین نازل شد:« انی من المسلمین».
«عمرو بن سعید بن عاص اشدق» حاکم مکه نامهای نوشت به سید الشهدا و او را از نفاق و درگیری پرهیز داد.
حضرت در جواب نامهاش نوشت: «لم یشاقق الله و رسوله من دعا الی الله و عمل صالحا و قال انی من المسلمین»
ترجمه: کسی که به سوی خدا میخواند و عمل شایسته میکند و می گوید من از مسلمانانم، با خدا و رسول نزاع نکرده است.
این سخن اشاره است به این آیه کریمه: «و من احسن قولا ممن دعا الی الله و عمل صالحا و قال اننی من المسلمین» (سوره فصلت، آیه 33)
ترجمه: و چه کسی خوش گفتارتر است از آنکس که به سوی خدا میخواند و عمل شایسته میکند و گوید که من از مسلمانانم.
در باب حمل عیسی نه ساعت و نه روز هم گفته شده است.
و حضرت زهرا به واسطه اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خبر داده بود که «فرزند او» کشته خواهد شد، و چون به حضرت گفته شد که ائمه معصومین علیهم السلام از ذریه او خواهند بود، راضی شد.
در باب حمل حضرت سیدالشهدا اگر تولد آن حضرت در سوم شعبان و تولد امام حسن مجتبی علیه السلام در نیمه رمضان باشد، ممکن نیست آنچه در بعضی روایات رسیده که فاصله آنها شش ماه و ده روز است درست بیاید. شش ماه و ده روز، با روایاتی منطبق است که تولد حضرت را در آخر ربیع الاول ذکر کرده.
عیسی علیه السلام می فرماید: «و جعلنی مبارکا» ترجمه: مرا مبارک قرار داد.
و درباره امام حسین نیز آمده است: « و جعل الشفاء فی تربته و الاجابة تحت قبته و الائمة فی ذریته »
ترجمه: خداوند شفا را در تربت او و اجابت دعا را زیر بارگاه او و ائمه معصومین علیهم السلام را از نسل وی قرار داده است.
منبع: حماسه حسینی 2 صفحه 145 تا 147
الگوی حضور کیست؟
الف - زینب (س) قبل از کربلا:
1- شیوه حضور برای وداع با مادر
2- شیوه زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
ب - حضرت زینب علیها السلام و نهضت کربلا:
1- اقدامات امام:
2- نقش بانوان و زینب علیها السلام در حفظ منزلت
1- فرار بانوان از معرض خطر
2- مقاومت در برابر هتک حجاب
3- مطالبه پوشش های غارت شده
ج - حضرت زینب علیها السلام و دوران اسارت
1- شیوه سخنرانی زینب علیها السلام در جمع مردم کوفه
2- مجلس عبیدالله بن زیاد
3- تقاضای دور نگاه داشتن سرها از کاروان
4- در مجلس یزید
«شما خواهران عزیز و شجاع، دوشادوش مردان پیروزی را برای اسلام بیمه کردید.»
«بانوان عزیز ما اسباب این شدند که مردان هم جرأت و شجاعت پیدا کنند.»
«من هر وقت بانوان محترم را می بینم که با عزم و اراده ی قاطع، در راه هدف حاضر به همه طور زحمت، بلکه شهادت هستند، مطمئن می شوم که این راه به پیروزی منتهی می شود.»
به راستی که میراث داری، نگهبانی از خط و خون شهدا ـ حتّی با حجاب خویش ـ تبیین اهداف و آرمان های شهیدان، صبر بر شهادت و بلا در راه خدا، همه و همه درس هایی است که بانوان ما از دختران ممتاز تاریخ کربلا یعنی زینب و ام کلثوم سلام الله علیهما آموخته اند. پیام ایشان به بانوان، دعوت به شناخت و انجام رسالت سیاسی خویش است، و پشتیبانی از مبارزه ی شهیدان، تلاش اجتماعی همراه با عفاف و پاکدامنی، شهید پروری و تربیّت نسلی شهادت طلب، تبلیغ و تبیین مرام و اهداف شهیدان، صبر بر شهادت عزیزان.همچنان که تا کنون چنین بوده است، تا آخر نیز همین درس ها و پیام ها جاودانه خواهد ماند. « ان شاء الله»
(( ای پیامبر به زنان بگو، دیدگان خود را از نگاه به نامحرم فرو خوابانند و دامن عفت خود را حفظ کنند و زینت و آرایش خود را جز آنچه قهراً آشکار است، آشکار نسازند، و باید بوسیله مقنعه، سینه و گردن و گریبان خود را بپوشانند و زینت خود را آشکار نسازند جز برای شوهرانشان و سایر افراد محرم خود...))
بنابر اظهار بعضی از علماء این آیه شریفه مهمترین و برجسته ترین دلیل در مسئله حجاب است و همه مفسران و علماء اتفاق نظر دارند که طبق این آیه، زنان باید بدن و موی خود را از نامحرم بپوشانند.
آیه مبارکه ذکر شده، شامل بخشهای مختلف پوشش زن است:
1- پوشش سراسری زن که از روی سر شروع شده تا قدمگاه او را می پوشاند.(چادر)
2- پوشش مخصوص سینه و گردن و چانه که از آن در عرف به مقنعه یاد می کنند و یکی از موارد استعمال خمار است.
3- پوشش وجه و کفین (چهره و دستها) که از آن تعبیر به عدم ارائه به نامحرم می شود و در عبارت ((لایبدین )) در (( الا لبعولتهن )) به آن اشاره شده است.
4- ضمناً در آیه مبارکه، در عبارت ((ولا یضربن بار حلبهن)) اشاره به این مطلب دارد که زنان نهی شده اند از اینکه صدای پایشان را به گوش مردان برسانند.
صاحب تفسیر مخزن العرفان می فرماید: که بایستی تمام اعضایی که به زینت تزئین و آراسته شده را از نظر نامحرم بپوشانند مگر آنچه را که ظاهر است و نمی شود آن را پوشانید مثل چادر.
( تفسیر مخزن العرفان ج 9 ص 102 )
نتیجه :
این آیه زینتی را که ظاهر می شود و نتوان آن را پوشانید، استثناء فرموده است؛ از قبیل عباء و چادر وجوراب و کفش و آن مقدار از لباسی که قهراٌ و بی اختیار ظاهر می شود و از این استثناء معلوم می شود؛ زینتهایی که قابل پوشانیدن است را نباید آشکار کرد مانند پودر، خضاب، سرمه، سرخاب، سفیداب، انگشتر، دستبند، گلوبند، گوشواره، لاک و ... باید توجه داشت که پوشانیدن زینت، مستلزم پوشانیدن محل زینت است.
(( خدای متعال ما را موفق به طاعت خود کند.))
کیفیت حجاب حضرت فاطمه (س) :
کیفیت حجاب خانم و پوشش آن حضرت هنگامی که می خواستند به مسجد بروند برای محاجه با ابی بکر (ل) درباره ی غصب فدک و میراث و خلافت و غیر آن .
شرح کیفیت آن چنین است:
هنگامیکه ابوبکر (ل) و عمر(ل) اتفاق کردند بر منع حضرت فاطمه (س) از فدک، و این خبر به آن حضرت رسید، مقنعه شان را بر سر پیچیدند و خود را در میان عباء قرار دادند و اطراف خود، از سر و صورت و سایر بدنشان را تا پاهایشان به آن پوشانیدند و رو کردند به جانب مسجد، در میان یاران و خدمتگزاران و زنان قوم خود و بقدری لباسهایشان بلند بود که هنگام راه رفتن پایشان را به دامن آن می نهادند و مانند رسول خدا(ص) راه می رفتند، تا وارد شدند در مسجد بر ابی بکر(ل) که در میان گروهی از مهاجر و انصار وغیره بود.بعد پرده ای در مقابل آن حضرت کشیده شد و نشستند، پس ناله ای برکشیدند که جمعیت به گریه و ضجه درآمد،پس حضرت کمی آرام شدند تا از شیون مردم کاسته شد پس شروع به سخنرانی نمودند،با حمد وثنای خداوند و درود بر پیامبر (ص) باز جمعیت گریه کردند، پس از آنکه آرام شد به سخن خود تا آخر خطبه ی معروفه و احتجاجاتشان با ابی بکر(ل) وسایرین ادامه دادند.
درباره ی حجاب دختر پیامبر (ص) خانم حضرت زهرا (س) به چند نکته می پردازیم:
1- با مقنعه سرشان را پوشاندند، همانطور که در قرآن در سوره نور آمده و قبلاً ذکر شد.
2- خود را تماماً ، از سر وصورت تا روی پاهایشان هم پوشاندند با عباء و چادر همانطور که در سوره احزاب دستور آمده است ومخصوصاٌ به پیامبر (ص) دستور داده که به دخترانش امر کند.
3- هنگام نشستن در مسجدی که مردم در آن حضور دارند اول پرده ای در مقابل کشیده شد و از پس پرده حضرت سخنرانی کردند.
4- هنگام سخنرانی در وسط جمعی از زنان قرار داشتند و جدا و مشخص خود را قرار نداده بودند.
هیچ جای تعجب نیست که از دامن چنین مادری زینب پرورش یافته است همانطوری که یحیی مازنی گفت : مدت زیادی درمدینه در همسایگی امیرالمومنین (ع) بودم به خدا قسم نه شخص زینب (س) را دیدم و نه صدای او را شنیدم. هرگاه می خواست به زیارت جدش مشرف شود، شب همراه با دو برادر و پدرش مشرف می شد تا کسی او را نبیند.
رسول خدا (ص) از اصحابشان پرسیدند زن چیست؟
جواب دادند : عورت است. حضرت فرمودند: چه وقت به خدا نزدیکتر است؟ پس ندانستند. چون حضرت فاطمه (س) این مطلب را شنیدند؛ فرمودند: نزدیکترین حالت زن به پروردگارش زمانی است که سخت مواظب حجابش باشد یا ملازم قعر خانه اش باشد. آنگاه پیامبر اکرم (ص) فرمودند : فاطمه پاره تن من است. حضرت زهرا (س) سخت زشت و قبیح می شمردند که حتی بعد از مرگ هم نامحرم به حجم بدن زنان، ولو از روی پوشش حجاب نگاه کنند و به همین دلیل بود که به اسماء بنت عمیس فرمودند تابوت بسازید....
روایت از امیر المومنین علی بن ابی طالب (ع)
حضرت امیر المومنین (ع) و خانم حضرت فاطمه (س) روزی بر رسول خدا (ص) وارد شدند در حالیکه حضرت شدیداً گریه می کردند. به ایشان گفتیم: یا رسول ا... چه چیزی شمار را به گریه واداشته است؟ حضرت فرمودند: یا علی! در شب معراج که به آسمان رفتم؛ زنان امت خود را در عذاب شدید دیدم و آنها را نشناختم. لذا گریه کردم برای آنچه از شدت عذاب آنها دیدم. بعد فرمودند :
- زنی را دیدم که او را به موهایش آویزان کرده بودند و مغزش می جوشید ... برای این بود که موهایش را از مردان نامحرم نمی پوشانید.
- زنی را دیدم که گوشت بدنش را می خورد و آتش از زیرش زبانه می کشید ... برای این بود که بدنش را برای نامحرم زینت می کرد.
- زنی را دیدم که گوشت بدنش را از قسمت جلو و عقب بوسیله قیچی هایی از آتش جدا می کردند ... برای این بود که خودش را بر نامحرم عرضه می کرد.
از حضرت امام موسی جعفر (ع) از پدرانش (ع) نقل شده که حضرت علی (ع) فرمودند: نابینایی اجازه ی ورود از حضرت فاطمه (س) خواست. حضرت فاطمه (س) خود را از او محجوب داشتند. پیامبر (ص) فرمودند : برای چه خود را از او محجوب کردی در حالیکه او تو را نمی بیند؟ حضرت فاطمه (س) فرمودند: اگر او مرا نمی بیند؛ من او را می بینم و او بوی مرا حس می کند. پیامر اکرم (ص) فرمودند: شهادت می دهم که تو پاره ی تن منی .
خدای متعال ما را پیرو حقیقی و همه جانبه حضرت فاطمه (س) قرار دهد.
ان شا ا...
مستر همفر (Mr . H ) جاسوس انگلیسی که برای محو اسلام سالهای زیادی در کشورهای مسلمانان جاسوسی می کرد گفته است:
باید زنان مسلمان را فریب داد و از زیر چادر بیرون کشید با این بیان که، حجاب یک عادت است که از خلفای بنی عباس و یک برنامه اسلامی نیست. پس از آنکه زنان را از چادر وعباء بیرون آوردیم، باید جوانان را تحریک کنیم که دنبال آنان بیفتند تا در میان مسلمانان فساد رواج یابد و برای پیشبرد این نقشه لازم است اول زنان غیر مسلمان را از حجاب بیرون آوریم تا زنان مسلمان دیگر از آنان یاد بگیرند.
گذشت ایامى چند از واقعه کربلا، باعث فراموش کردن بزرگى مصیبت و عبرت آموزى از پى آمدهاى آن نمى شود. واقعیت این است که تأثیر مصیبت پس از وقوع آن، بیشتر از احساس مصیبت، پیش از وقوعش است. افزون بر این معمولاً پی آمدهاى ستیز و فداکارى پس از پایان نبرد آشکار می شود.
روز عاشورا امام حسین (ع) و مردان همراهش، حتى جوانان و پاره اى از خردسالان نیز کشته شدند. بنابر آنچه در کتب تاریخ آمده است، در خیمه ها و اهل بیت امام حسین تنها دو مرد زنده ماندند: شخص اول على بن الحسین، امام زین العابدین، بود. او بیمار بود و گمان بردند که او در حال احتضار است، و عمر او دیرى نمى پاید. او را رها کردند، و نیازى به کشتن او احساس نکردند، زیرا گمان کردند که او خود خواهد مرد.
جوان دیگرى که به شکل شگفت انگیزى از مرگ نجات یافت، حسن مثنی، فرزند امام حسن بود. او به شدت جراحت دیده بود، و در میان کشته شده ها بر زمین افتاده بود، بى هیچ حرکتى یا نشانى از حیات.
پس از آنکه شعله هاى آتش نبرد فرو نشست، و خواستندکشته شده ها را به خاک بسپارند، او را زنده یافتند. درمانش کردند و بدین ترتیب او در چادر و میان اسرا ماند. در برخى کتب مقاتل رویدادهایى از او در مجلس ابن زیاد و یزید و همچنین در راه آمده است. اما غیر از این دو، همه کشته شدند، و نقش اصلى براى به سرانجام رساندن رسالت امام حسین بر دوش حضرت زینب (س) باقى ماند، و او این وظیفه دشوار را به بهترین شکل ممکن به انجام رساند.
بى شک او به همه مصیبت هایى که در روز عاشورا امام حسین به چشم دید، دچار شد، و افزون بر آن او مصیبت از دست دادن امام حسین را نیز لمس کرد. اما در وراى این مصیبتها او وظایفى داشت.
نخستین آنها پاسدارى از عزت امام حسین و نمایاندن او به عنوان مظهر قدرت است، نه اینکه آن را ناتوان، ترسو و ضعیف نشان دهد. چنانکه پیش از این گفته ام، امام حسین با فداکاریهاى گوناگون یارانش، و با آماده ساختن زنها، خصوصاً حضرت زینب، برای رویارویى با این مصیبتها، زمینه را براى این مسأله فراهم کرد، تا در چهره آنان نشانى از ناتوانى و خوارى نمایان نشود و فریاد و ناله و شیون نکنند. این گونه مسائل ابداً در کربلا نبود. امام حسین نیز در روز عاشورا بر این امر تأکید داشت. یعنى در روز عاشورا، یاران امام حسین براى مرگ پیش دستى مى کردند. شاعر نیز چنین وصفشان مى کند:
لبسوا القلوب على الدروع کأنما یتهافتون على ذهاب الانفس
(قلبها را بر روى زره نهاده بودند،گویى براى مرگ از یکدیگر پیشى مى گیرند.)
آنها بر مرگ پیشى مى گرفتند، گویى به برترین جاها و زیباترین آرزوها مى رسند. خاندان حسین (ع) این گونه بر یکدیگر سبقت مى گرفتند و هر کدام از آنها با اصرار و پافشارى مى خواست در برابر دشمن، بدون توجه به مرگ و با شجاعت بایستد. این همه، هدفمند بوده است، تا در تاریخ روشن شود که راه راست و اثر ایمان و معناى عزت و بزرگى چیست. امام حسین(ع) شخصاً به این مسأله به خوبى توجه داشت: همچون ناتوان در صحنه ظاهر نمى شد. بر فرزندان نمى گریست، و براى کشته شدگان مویه نمى کرد. در برابر دشمنان و غمها و مصیبتها ناتوانى نشان نمى داد. سخن معروف درباره او را شنیده اید: «فوالله ما رأیت مکسوراً قط قد قتل ولده و اهل بیته، أربط جأشاً ولا أقوى جناناً من الحسین» (به خدا سوگند هرگز شکست خورده اى را ندیدم که فرزندان و خاندانش کشته شده باشند، و مصمم تر و استوارتر از حسین باشد)در این عبارت آنچه نمایان است اراده، استواری، روشنایى در چهره و صلابت در موضع است. پس از همه این مصیبتها باز هم همان موضع را، به روشنى نزد بانوان در همه شرایط این ایام و مصیبت ها، مى بینیم؛ یعنى موضع قدرت و بى توجهى و بى اهمیتی به مرگ، جراحت و تشنگى و دشمن.
آنچه پس از دفن اجساد سپاه عمر سعد رویداد براى ما بسنده است. لشکریان عمر سعد، اجساد ناپاک سپاه خودشان را دفن کردند، و اجساد امام حسین(ع) و خاندانش و یارانش بر زمین ماندند. هنگامى که بر آن شدند از کربلا به کوفه بروند، خاندان امام حسین، زنان و مادران و خواهران را از کنار قتلگاه و کشته شدگان گذارندند. یعنى کوشیدند تا آنچه در نبرد براى کشته شدگان اتفاق افتاده بود، آشکار سازند. چرا این کار را کردند؟ برای اینکه آنچه را امام حسین(ع) بدان مى اندیشید، بى ثمر سازند. امام حسین مى خواست در زندگى و پس از مرگش نیز با قدرت ظاهر شود، اما آنها مى خواستند که حسین را پیش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. مى خواستند زنان را در برابر اجساد بیاورند، تا آنها بگریند، غمزده شوند، ناله کنند، و عجز و ضعف در آنها ظاهر گردد.
این صحنه دلهره آور را تصور کنید. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آورده اند، هر یک از زنان برادر، همسر یا فرزندى در میان کشته شدگان دارد، اما گریه نمى کند. آنها وظیفه داشتند که از زینب پیروى کنند. حضرت زینب سرور آنها بود، پس در همه امور از او پیروى مى کردند.
پشت سر حضرت زینب مى رفتند. حضرت زینب، در جلوى آنها به جسد پاره پاره امام حسین(ع) رسید، جسدى که حتى یک عضو سالم در آن دیده نمى شد. اما با این حال جسد پوشده از تیر و شمشیر و نیزه و سنگ بود، آنچنان که چیزى از آن پیدا نبود. نیازى نیست تاریخ این حوادث روشن را به ما بگوید. زینب آمد و نزدیک حسین ایستاد و سنگها و نیزه ها و شمشیرها را کنار زد و با دو دستش جسد امام حسین را بلند کرد و گفت:
«اللهم تقبل منا هذا القربانی.»(خداوندا این قربانى را از ما بپذیر)
این قهرمانى را تصور کنید. حسین براى زینب(س) همه چیز است. بزرگان، قهرمانان و کوهها در برابر این صحنه ناتوانند، اما زینب ابداً چنین نیست: «اللهم تقبل منا هذا القربان.» (خداوندا این قربانى را از ما بپذیر.)
با این سخن، حضرت زینب اعلام داشت که این کار به اراده و خواست خودمان بوده است، نه اینکه بر ما تحمیل شده باشد. هیچ کس نگفت بیایید و کشته شوید. هیچ کس نگفت که برخیزید و هیچکس از ما این کار را نخواست. ما با آزادى کامل آمدیم و آن را برگزیدیم. آنچه بدست آوردیم، نتیجه خواست و اراده خودمان است. ما حسین را برای دین خدا قربانى کردیم و از خدا مى خواهیم که این قربانى را از ما بپذیرد، و چیزهاى دیگر، اصلاً مهم نیست. چنانکه در مجلس ابن زیاد وقتى از او می پرسد چگونه یافتى آنچه را خداوند با برادرت کرد؟ گفت: «والله ما رأیت الا جمیلا، هؤلاء رجال کتب الله علیهم القتل فبرزوا إلى مضاجعهم» (به خدا سوگند، جز زیبایى چیزی ندیدم. آنان مردانى بودند که خداوند مرگ را برایشان مقدر کرده بود و به سوى آرامگاهشان رفتند). بى شک پس از این موضع حضرت زینب در برابر شهادت سرور کشته شدگان و سید شهدا دیگر زنان تکلیف خود را در برابر شهداشان، دانستند. چرا که هنگامه ناله وشیون و اظهار ناتوانى نبود، بلکه زمان قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام مى شد ما بدینجا آمدیم و می دانستیم چه رخ خواهد داد. با آسودگى آن را اراده کردیم و به سوى آن گام برداشتیم و تلاش کردیم و از خداوند می خواهیم که آن را از ما بپذیرد. و اگر کارزار، بیش از این فداکارى مى خواهد، ما آماده ایم. بنابراین نقش حضرت زینب، این است که رسالت امام حسین و حضور عزتمندانه و شرافتمندانه اش در نبرد را، تمام سازد.
من به آنچه از ناتوانى ها و شیون ها و ناله هاى امام حسین یا زنان و یا خاندان امام حسین(ع) نقل و خوانده مى شود، اعتقادی ندارم. به هیچ عنوان به این مسائل اعتقاد ندارم. امیدورام این مسائل مطرح نشود، چرا که این مسایل منحرف کردن حرکت امام حسین و مأموریت او است. هرگز نشانى از نشانه های سستى در حسین پدیدار نشد، نه بر او و نه بر یاران و زنانش. این رسالت بزرگى بود که حسین آن را به انجام رساند. و کارى بود که حضرت زینب نیز در میان زنان انجام داد. و سپس، حضرت زینب، نقش مهم دیگرى نیز به عهده گرفت و آن چیرگى بر توطئه بنى امیه بود. آنها مى خواستند امام حسین را بکشند، بى آنکه کسى خبردار شود.
پس از آنکه مسلم بن عقیل به قتل رسید و کوفیان به عهدشان خیانت کردند و بیعت را شکستند، به سپاه ابن زیاد پیوستند. بنابراین کوفه محل دوستداران حسین نبود، بلکه صحنه اى براى دشمنانش بود. چرا حسین را آزاد نگذاشتند تا وارد کوفه شود؟ دلیل این کار چه بود؟
برای اینکه حسین بیرون از کوفه کشته شود، حر را با سپاهی فرستادند تا در وسط صحرا جلودار حسین شود. سپس او را از کوفه و همه مراکز مهم مسلمین دور کردند، تا کشته شود و کسى آگاه نشود. این نقشه آنان بود و براى همین بود که همه مردان را کشتند. درباره امام سجاد گفتند: «اقتلوا هذا ولا تبقوا من اهل هذا البیت باقیه»(او را بکشید و کسى را از این بیت زنده نگذارید.)
تلاش آنها بر این بود، مى گفتند در صحرا توفانها مى آید، شنها را با خود مى برد، و اجساد را مى پوشاند، و هیچ کس خبردار نخواهد شد. سپس امور را براى مردم وارونه جلوه مى دهند و مى گویند: «خوارج را کشتیم». رفتار خوارج بدترین اثر را بر مردم گذاشته بود، چرا که مردم خوارج را وسیله اى براى هرج و مرج و پاره پاره کردن امت و فتنه انگیزى میان مردم مى دانستند. از همین رو ممکن نیست کسى خوارج را دوست بدارد. وقتى گفته شود، خوارج، گویی همه چیز پایان یافته. این حرف وسیله ای براى تبلیغات و پنهان سازى و دور ساختن نبرد از مراکز اسلامى
” پس از مصیبت امام حسین (ع) و پایان رسالتش، نقش قهرمانانه حضرت زینب در برابر ماست. ما به این زن احترام مى گذاریم و او را بزرگ مى داریم، زنى که کارى را صورت داد، که مردان و قهرمانان بزرگ از انجام آن ناتوانند.... “
بود.اینها مسائلى اساسى است براى پنهان کردن قتل حسین و پایان دادن و خلاص شدن از همه چیز. اما چه کسى این توطئه را خنثى کرد؟ زینب، سلام الله علیها. زیرا پس از نبرد، آن را براى مردم و در مراکز اسلامى بازگو کرد؛ در کوفه، در راه، در شام و در همه جا. چگونه توانست این مأموریت را انجام دهد. کوفه على را مى شناسد. کوفه صدا على را مى شناسد. کوفیان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا کنند. ناگهان صداى بلند على را شنیدند. از شهادت امام بیش از بیست سال نگذشته، و بسیارى از مردم على را مى شناسند و هنوز او را، روز و شب، در خانه هاشان یاد مى کنند. امام را مى شناسند، صداى او را شنیدند و با صدا انس پیدا کردند و دانستند که صداى على از همین صداست. این صدا از کجاست؟
گفتند از زنى که مى گویند «خارجی» است. و زمانیکه از او خواستند تا سخن بگوید، دیدند که با راویان مقاتل با زبان على سخن مى گوید.
در این لحظه بود که دریافتند کسانى که آنها را کشتند، همان فرزندانشان هستند؛ آنها را فرستاده بودند تا پیروز شوند و دین خدا را یارى رسانند. آنها رفتند و فرزند دختر رسول خدا و خاندانش را کشتند. آنها بر اثر کارزار همسران و برادارن و فرزندان خودشان کشته شدند. در این هنگام ناله ها و گریه ها را آغاز کردند. حضرت زینب(س) براى آنها سخن گفت؛ نفس ها در سینه حبس شد و سکوت همه جا را فراگرفت، حتى زنگ چارپایان نیز از حرکت افتاد. مردم شیون و زارى آغاز کردند. پس از این، در آن خطبه معروف صحنه ماجرا را براى آنها به تصویر کشید.
نتیجه آن شد که تا زنیب وارد کوفه شد و یک یا دو روز در آنجا ماند، کار انجام گرفته براى همه کوفیان روشن شد؛ قضیه کشتن حسین و آنچه رویداده بود و چگونگى آن و جزئیات تجاوزها و همه چیز. زینب بدینسان از شهرى به شهر دیگر مى رفت.
چرا از شهرى به شهر دیگر مى رفت؟ شما مى دانید که در گذشته کاروان نمى توانست زمان زیادى در بیابان به مسیرش ادامه دهد. زیرا اسبان و قاطران و امکانات حمل و نقل توانایى نداشتند که مثلاً پانصد کیلومتر در بیابان بروند. از همین رو ناچار بودند که از راههایى بروند که از شهرها و روستاها مى گذشتند. بنابراین اسرا را از راهى که در آن ساکنانى بودند، گذراندند. یعنى از شهرى به شهرى و از روستایى به روستایی، و آنها را مستقیماً از نجف به شام نبردند.
در هر شهرى که وارد مى شدند، همان قصه تکرار مى شود: زینب سخن می گوید و مردم جمع مى شوند و از او مى پرسند: چه اتفاقی افتاد؟ تو کیستی؟
این کار تا شام ادامه یافت. در شام نیز همان اتفاق افتاد. با اولین خطبه اى که زینب در قصر یزید گفت، همه چیز روشن شد، تا جائى که همسر یزید با پیراهنش خود را پوشاند و از قصر بیرون رفت و پافشارى کرد تا زینب و خاندان حسین وارد قصر شوند. جنبش از خانه یزید آغاز شد. چه کند؟ آیا مى تواند همه را بکشد؟
هر کجا که این بانو مى رود، مردم به جنبش مى افتند و آنچه رخ داده بر مردم آشکار مى شود. در اندک زمانی، همه جهان اسلام و همه امت از ماجرا آگاه شدند. و پس از این بود که امت دانست که خودش مسئول است و مقصر. باید گناهش را جبران کند و از آن توبه. بنابراین، نخستین وظیفه حضرت زینب، پاسدارى از شرافت و عزت پس از شهادت امام حسین است، و پس از آن به سرانجام رساندن رسالت امام حسین (ع)، و رساندن خبر مصیبتها و رخدادها به قلب جهان اسلام. در حالیکه بنى امیه می کوشیدند آنها را در بیابان دفن کنند.
پس از مصیبت امام حسین (ع) و پایان رسالتش، نقش قهرمانانه حضرت زینب در برابر ماست. ما به این زن احترام مى گذاریم و او را بزرگ مى داریم، زنى که کارى را صورت داد، که مردان و قهرمانان بزرگ از انجام آن ناتوانند. علاوه بر اینها یک تجربه شکوهمند و تابناک، و واقعه اى عبرت آموز در برابر ماست و در می یابیم همانگونه که مرد مى تواند حسین باشد، زن مسلمان نیز مى تواند زینب باشد. اگر امام حسین نمونه ایست براى قهرمانان و کمالیست براى مردان، زینب نیز نمونه ایست براى زنان. آن چنانکه مرد مسلمان مى تواند قهرمان و مجاهد باشد، زن مسلمان نیز مى تواند قهرمان و مجاهد باشد. آنان هر دو نیاز به ایمان و ایستادگى و احساس قرب به خدا دارند، تا نترسند و اندوه نداشته باشند: «ألا إن اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون».(62:10)(آگاه باشید که بر دوستان خدا بیمی نیست و غمگین نمى شوند)
این واقعه در برابر ماست و ما به سخنى از سخنان امام حسین، هنگامى که از مکه خارج شد، توجه مى کنیم: «لم اخرج اشراً و لا بطراً و لاظالماً و لا مفسداً، ارید الاصلاح فى امه جدى ما استطعت، ارید لامر بالمعروف و النهى عن المنکر» (به خدا سوگند از روی سرمستی، طغیانگری، ظلم و فساد قیام نکردم. اصلاح در امت جدم راهر اندازه که در توانم باشد، خواستارم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم )
رسالت حسین و هدف حسین و شهادت حسین در این سخن خلاصه مى شود. در اینجا این پرسش مطرح مى شود که آیا امت جد حسین، فقط در عصر امام حسین بودند، آن امت پایان یافتند یا هنوز هستند؟ آیا امر به معروف و نهى از منکر و اصلاح مردم مخصوص ایام امام حسین بود و پایان یافت، یا اینکه ما نیز از آن امت هستیم؟ ما نیز به اصلاح نیازمندیم، و به امر به معروف و نهى از منکر. طبیعتاً این کار همیشگى است. پس ما هنوز در شرایط مناسب براى تحقق اهداف امام حسین هستیم. به سخن دیگر امام حسین در زمان خودش کشته شد تا ما را امروز، اصلاح، امر به معروف، و نهى از منکر کند.
پس در زمانه ما و بنا بر تجزیه و تحلیل خود او، اگر منکر ترک شود، و به معروف عمل، و جامعه اصلاح، امام حسین به هدفش از شهادت رسیده است. و امروز هر اندازه که معروف ترک شود و به منکر عمل، و میان مردم فساد اشاعه یابد، بدین معناست که در این برهه از زمان و این نسل از امت، خون امام حسین را به هدر داده است. آیا مى شنوی؟ ای کسى که براى امام حسین اندوهگین هستى و بر امام حسین گریه مى کنی، امروز هر چه فساد بیشتر شود و اصلاح جامعه کمتر، کمکى است براى به نابودى کشاندن اهداف امام حسین. اهدافى که امام حسین براى آنها کشته شد.
پس امروز و در این شرایط بزرگداشت شعایر و گوش فرا دادن به گریه، تنها وظیفه ما نیست، بلکه آنچه بر ما واجب است، یارى رساندن به امام حسین در اهدافش است، او خود به این اهداف تصریح کرده است: «إننى ما خرجت أشرا ولابطراً» این کار براى پیروزی بر کسى یا براى کسى نبود، تا بگوییم تمام شد و ما راحت شدیم.
هرگز چنین نیست، بلکه رسالتى را که امام حسین آن روز هدف قرار داد، امروز نیز برجاست؛ زیرا که امت بر جاست.
پس ما بجاى آنکه امروز بگوییم و آرزو کنیم که «یالیتنا کنا معک فنفوز فوزاً عظیماً»(کاش با تو بودیم تا به سعادتى بزرگ نائل مى شدیم) مى توانیم او را یارى کنیم و او را در برابر دشمنش قدرتمندتر، و اهدافش را محقق سازیم. این کار شدنى است و در برابر ماست.
حالا خود دانید اى مؤمنان، توجه به خود کنید که نبرد برپاست. به اعمال و رفتار خودتان و فرزندانتان و زندگیتان و زنانتان و واجباتتان و محرماتتان توجه کنید و هوشیار باشید، و هر آنچه خود مى خواهید، برگزینید.
الله سبحانه و تعالى یهدینا سواءالسبیل و غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم.
سخنرانی امام موسى صدر ،ترجمه مهدى فرخیان
منبع: پایگاه امام موسى صدر
Design By : Pichak |