لوگوی سه گوش
حسین دشمن را سیراب مى کند - السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

نوحه، محرم، حر

حسین و حربن یزید در شراف

امـام حسین عـلیه السلام از بطن عـقـبه حرکت فـرمـود مـنازل و اقـصه و قـرعـاء و مـغـیثه را که فواصل بین آنها ‏کم بود پشت سر نهاد تا به مـنزل شراف رسید و شب را در آنجا بیتوته کرد و به هنگام سحر دستور فرمود: که ‏یاران آب زیاد با خود بردارند و در این زمینه تاکید فراوان کرد، اصحاب ابى عبدالله عـلیه السلام عـلاوه بر مـشکها ‏هر چـه ظروفـى با ایشان بود که مى شد با آنها آب حمـل کنند پر کردند، امام علیه السلام از شراف حرکت نمود ‏و تا نزدیک ظهر به راه خود ادامه داد، در این موقع یکى از یاران تکبیر گفت ، امام فرمود: الله اکبر، چرا تکبیر ‏گفتى؟ عـرض کرد از دور نخـلستـانى را دیدم ، بعضى از یاران گفتند: ما در این مکان هرگز درخت خرمائى ندیده ‏ایم ، امام فرمود: دقیق بنگرید چه مى بینید؟

اصحاب چون نیک نظر کردند گفتند: به خدا نیزه ها و گوشهاى اسبان را مى بینیم ، امام هم فـرمـود که مـن نیز ‏چنین مى بینم آیا جایى را سراغ دارید که پناهگاه خود سازیم که اگر بخواهند با ما وارد جنگ شوند از خود دفاع ‏نماییم ؟

گفتند: آرى در اینجا کوهى است به نام ذوحُسَم .

پـس بجانب کوه روان شدند و در سمـت چـپ کوه فـرود آمـدند و خـیمـه ها را برپـا نمودند.1

حسین دشمن را سیراب مى کند

زمـانى نگـذشت که حربن یزید ریاحى تـمـیمـى با هزار سوار رسیدند و مـقـابل امـام ایستـادند، امـام حسین و ‏یارانش هم شمـشیرها را حمـایل نموده و برابر آنها صف کشیدند، امام علیه السلام آثار تشنگى را در آنها ‏مشاهده فـرمـود و به جوانان خـود دستور داد تا آنها را سیراب کنند و اسبهایشان را هم آب دهند یاران امام علیه ‏السلام سربازان حر را سیراب کردند و سپس ‏‎‏ ظرفها و طشت ها را پر از آب نمودند و اسبهاى آنها را هم سه بار ‏و چهار بار و پنج بار آب دادند.

عـلى بن طعـان محاربى مى گوید: من آخرین فرد سپاهیان حر بودم که به آنجا رسیدم و تـشنگـى مرا و اسبم را ‏از پاى در آورده بود امام حسین وقتى حالت مرا مشاهده کرد فرمود: انخ الراویة . یعنى شترى که آب بار دارد ‏بخوابان ، من سخن حضرت را درک نکردم چون مـا راویه را به مـشک آب مـى گـوییم و در لسان اهل حجاز راویه ‏به شتـر نر حامـل آب گـفـتـه مـى شود، سپـس امـام فـرمـود: انخ الجمل پسر برادر، شتر را بخوابان ، من شتر را ‏خواباندم ، فرمود: آب بیاشام ، خواستم آب بخـورم از اطراف مشک مى ریخت ، فرمود: دهانه مشک را برگردان ، ‏ندانستم چه کنم ، حضرت خود آمد و سر مشک را برگردانید و آب آشامیدم و اسبم را هم آب دادم آنگاه امام ‏علیه السلام از حر پرسید که با مایى یا علیه ما؟

حر گفت : بلکه علیه شمائیم اى ابا عبدالله .

امام فرمود: لا حول و لا قوة الا باللّه .2

 

امام براى دو سپاه امامت مى کند

وقتى ظهر فرا رسید امام حسین علیه السلام به حجاج بن مسروق فرمود اذان بگو و هنگام اقامه امام علیه ‏السلام با عبا و ازار و نعلین خارج شد و چنین آغاز سخن فرمود:

‏« پس از حمد و ثناى پروردگار، مردم من در نزد خدا و شما معذورم براى آنکه به سوى شمـا نیامـدم مگر پس از ‏دریافت نامه هاى شما و آمدن فرستادگانتان که ما امامى نداریم نزد مـا بیا شاید خدا به وسیله تو ما را به راه ‏راست هدایت سازد و لذا من هم به سوى شما آمدم حال اگـر بر عـهد و پـیمان خود باقى هستید با تجدید عهد ‏و میثاق مرا مطمئن سازید، و اگـر از قـول و عـهد خـود برگشته اید و آمدنم خوشایند شما نیست به همان ‏مکانى که از آنجا آمده ام برمى گردم .

اطرفـیان حر سکوت نمودند زیرا اکثرشان با مسلم بیعت کرده و براى امام نامه نوشته بودند امـام به مـؤذن ‏فـرمـود اقـامه بگو، و پس از اقامه به حر فرمود: مى خواهى با یارانت نماز بخوانى ؟ حر گفت : نه شما بخوانید ‏ما هم به شما اقتدا مى کنیم .

امام حسین علیه السلام به نماز ایستاد و هر دو گروه به امام اقتداء نمودند.3

حر گـفـت : به خدا قسم که من از این نامه ها و فرستادگانى که شما مى گوئید اطلاعى ندارم امام علیه ‏السلام به عقبة بن سمعان فرمود: خورجین نامه ها را بیاور. عـقـبه خـورجین را آورد و امـام نامـه ها را از خـورجین بدر آورد و در مـقـابل حر قرار داد حر با تعجب تمام از زیادى ‏نامه ها و کسانى که این همه نامه نوشته اند و امـام را یارى نکرده اند گفت : من از کسانى نیستم که با شما ‏مکاتبه نموده اند و به مـن دستـور داده شده وقتى به شما برخورد نمودم از شما جدا نشوم تا شما را به کوفه ‏نزد عبیدالله ببرم امام علیه السلام فرمود: «مرگ به تو نزدیک تر است از انجام اینکار.»

حر با حسین علیه السلام درگیر مى شود

پـس از پایان نماز ظهر هر دو گروه به جایگاه خود بازگشتند و به هنگام عصر نیز امام دستـور فـرمـود براى اقـامه ‏نماز جماعت حاضر شوند و سپاهیان حر نیز در جماعت شرکت نمـود و به امـام عـلیه السلام اقتدا نمودند و پس ‏از پایان نماز امام حسین علیه السلام خطبه دیگرى بدین شرح ایراد فرمود:

محرم، امام حسین

‏«پـس از حمـد و ثـناى پروردگار، اى مردم ، اگر از خدا بپرهیزید و حق اهلش را بشناسید خدا را خوشنود کرده ‏اید، و ما اهلبیت پیامبر سزاوارتریم به ولایت امر شما از این گروهى که به ناحق مدعى آنند و در میان شما به ‏جور و ستم حکم روایى مى نمایند، و اگر از آمدن ما ناخـشنودید و حق ما را نمى دانید و نمى شناسید و راى ‏شما از آنچه که براى ما نوشته اید برگـشتـه و اینک راى شما غیر از آن است که فرستادگانتان به ما رسانده اند ‏به جاى خود برمى گردیم .

حر گـفـت : به خدا قسم که من از این نامه ها و فرستادگانى که شما مى گوئید اطلاعى ندارم امام علیه ‏السلام به عقبة بن سمعان فرمود: خورجین نامه ها را بیاور.

عـقـبه خـورجین را آورد و امـام نامـه ها را از خـورجین بدر آورد و در مـقـابل حر قرار داد حر با تعجب تمام از زیادى ‏نامه ها و کسانى که این همه نامه نوشته اند و امـام را یارى نکرده اند گفت : من از کسانى نیستم که با شما ‏مکاتبه نموده اند و به مـن دستـور داده شده وقتى به شما برخورد نمودم از شما جدا نشوم تا شما را به کوفه ‏نزد عبیدالله ببرم امام علیه السلام فرمود: «مرگ به تو نزدیک تر است از انجام اینکار.» 

سپـس امـام دستـور فـرمـود: سوار شوید، و چون اصحاب سوار شدند و زنان را هم سوار کردند، امام فرمود ‏برگردید، وقتى خواستند به طرف حجاز برگردند سپاهیان حر مانع شدند و راه مراجعت را بر امام و یاران بستند.

امام به حر فرمود: مادر به عزایت گریه کند چه مى خواهى ؟

حر سر را فرود آورد و پس از اندکى تامل رو به امام کرد و گفت :

اگر غیر از تو هر کس دیگرى از عرب در هر مقامى که باشد نام مادرم را مى برد من هم نام مـادرش را به زشتى ‏یاد مى کردم اما درباره مادرت جز به نیکوترین وجهى که قادر به بیان آن باشم یاد نمى کنم .

با برخورد مؤدبانه حر خشم امام آرام شد و فرمود: چه اراده دارى ؟ ـ مى خواهم تو را نزد امیر عبیدالله زیاد ببرم .

ـ من از تو بیعت و پیروى نمى کنم .

ـ من هم از تو دست برنمى دارم .

حر احساس کرد اگر گفتگوى با حسین به این سبک ادامه یابد ممکن است به جنگ می انجامد لذا گـفـت : مـن ‏مـامـور جنگ با شما نیستم و ماموریتم فقط آن است که از شما جدا نشوم تا شما را به کوفه برسانم و اینک که ‏از آمدن به کوفه خوددارى مى نمائید پس راهى را انتخاب کنید که نه به کوفه منتهى شود و نه به مدینه تا از ‏ابن زیاد کسب تکلیف کنم شاید خدا رستگارى را روزى من فرماید و مبتلا به جنگ با شما نشوم ، و لذا امام ‏طرف چپ راه عـذیب و قادسیه را برگزید و حرکت فرمود و حر با سپاهیانش همراه امام حرکت نمودند و کاملا ‏مراقب حضرت بودند.4

 

 


پی نوشت ها:‏

‏1- الحسین فى طریقه الى الشهاده ص 94 - حیاة الحسین ج 3/ص 73 - طبرى ج 7/ص 295 - ارشاد ص 223.

‏2- ابصار العین ص 7 الحسین فى طریقه ص 98 - بلاغة الحسین ص 31 - اعیان الشیعـه ج 1 / ص ‍595 - بحار ج ‏‏44 / ص 376 - ارشاد مـفـید ص 224 - کامل ج 3 / ص 375.

‏3- ارشاد ص 224 - کامل ج 4 /ص 47 - طبرى ج 7 /ص 297.

‏4- مـقـاتـل الطالبین ، ص 111، اعـیان الشیعـه ، ج 1، ص 596، کامل ج 4، ص 47، حیاه الحسین ، ج 3، ص ‍76، ‏الحسین فى طریقه ، ص 100، ارشاد ص 225. طبرى ج 7، ص 299.


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/15ساعت 6:7 عصر توسط حمید امامی نظرات ( ) |


Design By : Pichak