لوگوی سه گوش
شخصیت و نهضت امام حسین(ع) به روایت استاد شجاعی - السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

عاشورا

حسینیان، اصفیای خدایند

اشاره:

امام حسین (ع) خودش «وترالله» و اصحابش «اصفیاءالله» بودند و در این میان، سرگذشت امثال کسانی مانند «زهیر بن ‌قیس» و «حّر‌ بن ‌یزید ریاحی» بسیار خاص است.

آیت‌الله محمد شجاعی در باب شخصیت و نهضت امام‌حسین (ع) سلسله سخنرانی‌هایی را بیان کرده است که هر روز تحت عنوان «چراغ هدایت» از رادیو قرآن پخش می‌شود. آنچه در پی می‌آید، متن سخنرانی معظم‌له است که به ابتکار خبرگزاری فارس منتشر می‌شود.

 

* یاران امام حسین (ع) اصفیاء‌الله هستند

چه سرِّی است که «حر» به سمت امام حسین (ع) می‌رود. آیا می‌خواهد از اصفیاءالله شود؟ حر از شجاعان بوده و مهاجر ـ از حاضران در واقعه عاشورا ـ تعجب کرده که در صبح عاشورا بدن حر می‌لرزد و باور نداشت که حر از جنگ بترسد. مهاجر می‌گوید: به حر گفتم که رفتار تو من را به شک انداخت، من تا به حال ندیدم که تو اینجور بلرزی. بعد از آن حر، اسبش را به سرعت به سمت امام حسین (ع) تاخت. مهاجر می‌گوید که؛ دیدم حر دستانش را بالای سرش گذاشت و به حالت تسلیم رفت.

حر بعد به ابا‌عبدالله گفت که من آن کس هستم که چه کردم و چه کردم و از جرائمش شمرد. گریه کرد و گفت که من فکر می‌کردم با شما طور دیگری معامله خواهند کرد و نمی‌دانستم کار به اینجا منتهی می‌شود؛ اما الان پشیمانم و ادامه داد: من الان پشیمانم فرزند رسول خدا (ص)، آیا خدا توبه من را قبول می‌کند؟

روایت است که بعد از توبه حر، گفت‌و‌گویی میان او و امام‌حسین (ع) رخ داد. حر گفت: وقتی که ابن‌زیاد من را با هزار نفر فرستاد که به سوی تو بیاییم، هنگامی که از قصر ابن‌زیاد و از کوفه خارج می‌شدم، از پشت سرم یک ندایی شنیدم که می‌گفت؛ «بشارت باد تو را خیر، ای حر!» برگشتم ولی کسی را ندیدم. گفتم قسم به خدا، این بشارت نیست ـ حر می‌دانست که رفتن به مقابله با امام حسین (ع)، یک کار جهنمی است و به همین دلیل می‌گوید که این ندا بشارت نیست و احتمال داد که این ندا، ندای شیطانی باشد ـ گفتم این بشارت نیست، من می‌روم به سوی حسین بن علی (ع) با او مقابله کنم. یا اباعبدالله‌ (ع) آن وقت به نظرم نمی‌رسید که در زمره یارانت قرار بگیرم. اباعبدالله (ع) در جوابش گفت: «حالا به خیر رسیدی.»

از ابوحمزه‌ ثمالی به نقل از امام سجاد (ع) آمده است که در آن امام می‌فرماید: من شب عاشورا در محضر پدرم بودم که به اصحابش گفت که اینها کارشان فقط با من است و شما می‌توانید از این ظلمت شب استفاده کنید و بروید. این شب را سپری برای خودتان قرار دهید، اینها فقط مقصودشان من هستم، فردا بعد از اینکه من را به شهادت رساندند، به دنبال شما نخوهند آمد، یاران گفتند: قسم به خدا، اینکه نمی‌شود. بعد اباعبدالله فرمود: اگر اینجا بایستید، بدانید که همه شما فردا کشته خواهید شد. احدی از شما باقی نخواهد ماند. گفتند: خدا را شکر که این شرافت را داد تا در رکاب تو کشته شویم

* «حر» ابتدا برای مقابله با امام آمد اما بعد از «اصفیاء» شد

امام حسین (ع) خودش وترالله و اصحابش اصفیاءالله بودند. آنها بزرگانی بودند که حساب خاص داشتند. امثال کسانی مانند زهیربن‌قیس و حر‌بن‌یزدریاحی که خاص بودند. زهیر نمی‌خواست امام حسین (ع) را ببیند اما در رکاب او شهید شد. حر که ابتدا برای مقابله آمد و بعد از اصفیا شد.

زمزمه های، عاشورا ،در، کتابخانه‌های، قم

وقتی که سپاه حر اجازه نمی‌داد که کاروان امام حسین (ع)‌ حرکت کند و حر منتظر قاصدی بود که به کوفه فرستاده بود، گفت که راهی را انتخاب کنید که نه مدینه باشد و نه کوفه. و به سمت چپ حرکت کردند که بعد از چند منزل به کربلا منتهی شد. به کربلا که رسیدند، قاصد از ابن‌زیاد دستور آورد که در جایی بی‌آب و علف متوقف شوند و از همان زمان جریان کربلا شروع شد.

قبل از رسیدن به کربلا، اباعبدالله ‌(ع) که با یارانش خیمه‌گاه زده بود، نظرش افتاد به خیمه‌ای که در یک گوشه‌ای دیگر به پا شده بود. سؤال کرد که خیمه کیست و گفتند که خیمه «عبیدالله‌ بن ‌حر جوفی» است. قاصدی فرستاد تا او را به نزدش بیاورند. قاصد به عبیدالله ‌بن‌ حر گفت که از سمت امام ‌حسین (ع) می‌آیم و اباعبدالله (ع) تو را می‌خواند.

او فورا ًگفت: «انا لله وانا الیه راجعون». منظورش این بود که این دعوت برای او مصیبت شد. ‌گفت من از کوفه خارج شدم برای اینکه وقتی حسین بن علی (ع) به آنجا می‌آید من در کوفه نباشم و نمی‌خواهم او را ببینم و نه می‌خواهم او من را ببیند. قاصد جریان را به امام توضیح داد. حسین بن علی (ع) خودش بلند شد و به خیمه عبیدالله ‌بن‌ حر رفت. سلام کرد و نشست و به نصرتش دعوت کرد و عبیدالله هم همان جمله‌ها را تکرار کرد. بعد حضرت فرمود، حالا که ما مرا یاری نمی‌کنی، مواظبت کن که علیه ما وارد جنگ نشوی. گفت؛ خدا چنین نکند.

 

* حسینیان برای کشته شدن به کربلا نرفتند

در خصوص احوال بزرگان و شهدای کربلا در شب عاشورا روایاتی نقل شده است. در صفحه 298 جلد 44 بحارالانوار روایتی از ابوحمزه‌ ثمالی به نقل از امام سجاد (ع) آمده است که در آن امام می‌فرماید: من شب عاشورا در محضر پدرم بودم که به اصحابش گفت که اینها کارشان فقط با من است و شما می‌توانید از این ظلمت شب استفاده کنید و بروید. این شب را سپری برای خودتان قرار دهید، اینها فقط مقصودشان من هستم، فردا بعد از اینکه من را به شهادت رساندند، به دنبال شما نخوهند آمد، یاران گفتند: قسم به خدا، اینکه نمی‌شود. بعد اباعبدالله فرمود: اگر اینجا بایستید، بدانید که همه شما فردا کشته خواهید شد. احدی از شما باقی نخواهد ماند. گفتند: خدا را شکر که این شرافت را داد تا در رکاب تو کشته شویم. امام سجاد (ع) می‌گوید که سپس امام حسین (ع) دعا کرد و به یارانش گفت که، حالا سرهایتان را بلند کنید و بنگرید. با دعا و نظر آن حضرت پرده‌ها کنار رفت و یاران و اصحاب منزلت‌های خودشان و جایگاه خودشان در بهشت را دیدند. و به تک تک آنها می‌گفت که آن منزلت و جایگاه توست.

امام سجاد (ع) ادامه می‌دهد، بعد از اینکه حقایق بر یاران پدرم مکشوف شد، در زمان جنگ با آغوش باز به سراغ نیزه‌ها، شمشیرها و تیرها می‌رفتند.

البته جنگ‌شان برای کشته شدن نبود و همه‌شان دشمنان بسیاری را به هلاکت رساندند؛ اما از کشته شدن و شهید شدن واهمه‌ای نداشتند.

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/1ساعت 12:58 صبح توسط حمید امامی نظرات ( ) |


Design By : Pichak